Skip to main content

آینه‌ نازنین

معرفی کتاب
نازنین جلوی آینه ایستاد و اخم کرد. آینه هم اخم کرد. نازنین عصبانی شد؛ چون فکر می‌کرد آینه او را مسخره می‌کند. مادر به نازنین گفت: « حالا لبخند بزن» و آینه هم لبخند زد. نازنین متوجه شد که می‌تواند زیباترین‌ها را در زندگی‌اش رقم بزند.

بالاتر از بالا

معرفی کتاب
کرم کوچکی کنار تخته سنگی خوابیده بود که قورباغه‌ای او را بیدار کرد. قورباغه بلندتر از کرم بود و احساس غرور می‌کرد؛ اما همین قورباغه در کنار اردک احساس کوچکی می‌کرد و اردک در کنار لک‌لک و لک‌لک در کنار زرافه و زرافه در کنار عقاب که می‌توانست بالاتر از همه پرواز کند؛ اما عقاب هم در برابر هواپیما احساس کوچکی می‌کرد... هرچه در زمین بالاتر برویم، همه چیز کوچک‌تر دیده می‌شود. نویسنده مخاطب را به تفکر درباره خدا دعوت می‌کند.

نرمولک بی‌ادب

معرفی کتاب
دختر کوچولو یک تکه ابر را می‌گیرد و با خود به خانه می‌برد. ابر هر کاری می‌کند، دختر کوچولو آن را رها نمی‌کند. او می‌خواهد با ابر بازی کند و آن را به رختخواب می‌برد. صبح که دختر کوچولو از خواب بیدار می‌شود، مادر نگاهی به تشک او می‌اندازد و عصبانی می‌شود؛ ولی آخر چرا؟

گاو سفید، گاو سیاه

معرفی کتاب
روزی سیاه‌ترین گاو زمین متوجه شد که مریض شده است. او روی بدنش خال‌های سفید درآورده بود. در همان روز، سفیدترین گاو زمین هم فهمید مریض شده است. او خال‌های سیاه درآورده بود. آن‌ها به طرف هم راه افتادند تا اینکه در زمانی مانند شب و روز یکدیگر را دیدند و... .

رازِ بزرگ خانم معلّم

معرفی کتاب
در این داستان که به روایت یک معلم بازگو می‌شود، کودکان با فصول سال آشنا می‌شوند. همچنین ویژگی‌های هر فصل و نیز تغییرات به وجود آمده در آن فصل برای رفتن به مدرسه، در داستان بیان می‌شود.

پیله قلقلک کنار مادر بزرگ بود

معرفی کتاب
در این داستان، کودکان با چگونگی تولد پروانه آشنا می‌شوند. این داستان به روایت کودکی شکل می‎گیرد که با کمک مادربزرگش از کرم ابریشمی نگهداری می‌کند تا تبدیل به پروانه شود؛ اما مادربزرگ از دنیا می‎رود و پسرک، پروانه‌اش را همراه خود به دیدار مادربزرگ می‌برد.

ماهی سفره‌ی عید

معرفی کتاب
«منگوله‌مو» برای عید نوروز یک ماهی قرمز دارد. او هر روز برای ماهی‌اش شعر و قصه می‌خواند. ماهی بزرگ می‌شود و منگوله‌مو، آن را توی حوض می‌اندازد و هر روز برایش لالایی می‌خواند. ماهی بزرگ‌تر می‌شود و منگوله‌مو آن را توی چشمه می‌اندازد. دوباره ماهی بزرگ‌تر می‌شود و منگوله‌مو آن را به دریا می‌برد و ماهی قرمز، خوشحال می‌شود.

فسقلی

معرفی کتاب
هیچ‌کس «انار» کوچولو را نمی‌چید. او خیلی صبر کرد تا شاید بزرگ شود؛ ولی فایده‌ای نداشت. آقای باغبان همه خواهرها و برادرهایش را چید و برد؛ اما فسقلی همچنان روی شاخه ماند. سرانجام روزی آقای باغبان او را از شاخه جدا کرد؛ ولی فسقلی را کنار بقیه انارها، داخل سبد نگذاشت!

تو دیگه کی هستی؟

معرفی کتاب
گوجه فرنگی و سیب‌زمینی و فلفل، بادمجان را نمی‌شناسند و آن را به خاطر رنگ سیاهش سرزنش می‌کنند. بادمجان با ناراحتی از آن‌ها دور می‌شود؛ اما وقتی مادر به آشپزخانه می‌آید، دنبال بادمجان می‌گردد؛ چون غذا بدون بادمجان اصلاً خوشمزه نمی‌شود.

مرغ قوقولی‌قو

معرفی کتاب
«پیربابا» برای اینکه بتواند صبح زود بیدار شود، از حیوانات مختلفی مانند کلاغ، گاو، سگ و... می‌خواهد صبح، قوقولی قو کنند؛ ولی هیچ کدام از این حیوانات نمی‌تواننداین کار را انجام دهند. سرانجام پیربابا روباهی می‌آورد و به دُمش زنگوله‌ای می‌بندد. روباه نصف‎شب مرغ را می‌دزدد که ناگهان اتفاق عجیبی می‌افتد.