فرانکلین و پرستار بچه
معرفی کتاب
پدر و مادر فرانکلین میخواهند به مهمانی بروند و قرار است مادر بزرگ برای مراقبت از فرانکلین و خواهرش به خانه آنها بیاید؛ اما مادربزرگ سرما خورده و نمیتواند بیاید. مادر فرانکلین، خانم موش آبی را خبر میکند تا از بچهها نگهداری کند. موش آبی کارهای جالبی انجام میدهد، طوری که فرانکلین به او علاقهمند میشود.
دندانهای پدر بزرگ
معرفی کتاب
روزی پدربزرگ و نوهاش «امیرعلی» به گردش میروند. در راه دندانهای مصنوعی پدربزرگ گم میشود. امیرعلی همه جا را میگردد و دندانهایی را پیدا میکند که متعلق به شیر
پیر است. او دوباره و دوباره میگردد و هر بار دندانهای حیوانات دیگر را پیدا میکند؛ ولی بالاخره دندانهای پدربزرگ هم پیدا میشود.
پیر است. او دوباره و دوباره میگردد و هر بار دندانهای حیوانات دیگر را پیدا میکند؛ ولی بالاخره دندانهای پدربزرگ هم پیدا میشود.