آیا من بزرگ شدهام؟
معرفی کتاب
پدر و مادر «رامین» کارمند هستند. مادر هر روز قبل از اینکه به محل کارش برود، رامین را به مدرسه میرساند؛ ولی رامین دوست دارد تنهایی به مدرسه برود و مثل «پویا»، دوستش، با اتوبوس به خانه بازگردد. سر کلاس پویا به رامین میگوید که میخواهد چند ماهی قرمز بخرد و به او پیشنهاد میکند که با هم بروند. رامین دلش میخواهد ؛ اما مردد است و... .
گنج سینا
معرفی کتاب
«سینا» همیشه به جای درس خواندن، کتاب داستان میخواند و خیالپردازی میکند و در مدرسه نمرههای خوبی نمیگیرد. «علی» و «پویا»، دوستان سینا، بچههای زرنگی هستند و همیشه نمرههای خوبی میگیرند و تشویق میشوند. برگه امتحانی سینا به دست آقای همسایه میافتد و سینا نگران است که هر لحظه ممکن است آقای همسایه موضوع را به پدرش بگوید.
ازدواج با خورشید
معرفی کتاب
در این کتاب داستان موشی به نام "دندان سوزنی" روایت می شود که به گمان خودش خوش تیپ ترین موش دنیاست. موش های زیادی دلشان می خواهد که با او ازدواج کنند،اما دندان موشی دنبال قوی ترین موجود دنیاست. دندان موشی ابتدا به سراغ خورشید، سپس سراغ ابر و ... می رود و سرانجام متوجه می شود که یک موش از همه آنهایی که دندان سوزنی به سراغشان رفته قوی تر است. پس با یک موش ازدواج می کند.
پسر نامرئی
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستان پسری به نام «برایان» است که بسیار گوشهگیر و تنهاست. هیچکس به برایان توجه نمیکند و به هیچ گروه یا مهمانیای دعوت نمیشود تا اینکه دانشآموز جدیدی به نام «جاستین» از راه میرسد و برایان با لبخندش به او خوشآمد میگوید. برایان و جاستین در یگ گروه قرار میگیرند تا روی تکلیف مشترکی کار کنند و برایان استعداد و توانایی خود را نشان میدهد.
علی بابا و چهل دزد
معرفی کتاب
«علیبابا» هیزمشکن فقیری است. روزی او راهزنان را میبیند که با گفتن کلمهای، وارد کوه میشوند. بعد از رفتن دزدان، علیبابا هم همان کلمه را تکرار کرده و وارد کوه میشود و گنج بزرگی پیدا میکند. در ادامه داستان، راهزانان، علیبابا را پیدا میکنند؛ اما او با نقشه زیرکانهای، خود را نجات میدهد.
جوجه اردک زشت
معرفی کتاب
جوجهاردکها یکی پس از دیگری از تخم بیرون میآیند؛ اما آخرین جوجه بسیار زشت و بزرگ است. حیوانات مزرعه او را اذیت میکنند. سرانجام جوجه اردک طاقتش تمام میشود و از آنجا فرار میکند. او به جاهای مختلفی میرود؛ ولی هیچکس او را قبول نمیکند تا اینکه جوجه اردک، پرندههای سفیدی را میبیند که برق میزنند و... .
پسری که عاشق ریاضی بود: زندگی عجیب و غریب پلاردوش
معرفی کتاب
«پل» با مادرش زندگی میکرد. مادرِ پل معلم ریاضی بود و به همین علت، وقتی پل سه سال داشت، مجبور شد او را نزد خانمی به نام «فراولین» بگذارد. فراولین قانونهای زیادی داشت و پل از قواعد و قوانین متنفر بود. پل ۱۰ سال داشت که عاشق اعداد و ریاضی شد و همه جا و همیشه به ریاضی فکر میکرد. این کتاب داستان زندگی ریاضیدان نابغه مجارستانی، به نام «پل اردوش»، است که به شیوه داستانی روایت میشود.
اژدهابازی
معرفی کتاب
بچهاژدها سؤالهای زیادی دارد، مثل «من کی هستم؟»، «من چی هستم؟» و... . بچهاژدها این سوالها را از پدر و مادرش میپرسد؛ ولی جواب آنها بچهاژدها را قانع نمیکند. او به دنبال پاسخِ پرسشهایش حتی تا غار پدرِ پدرِ پدربزرگش هم میرود؛ اما با پاسخ پدربزرگ نیز راضی نمیشود. بچهاژدها به غار کتابها میرود و... .