Skip to main content

عروسی زن‌عمو عنکبوت

معرفی کتاب
«عمه عقرب» تنهاست و هیچ‌کس حاضر نیست با او رفت و آمد کند؛ چون همه از نیش او می‌ترسند. عمه عقرب خبر عروسی عنکبوت را می‌شنود و به دنبال راه چاره‌ای می‌گردد تا بتواند در عروسی شرکت کند. در نهایت به این نتیجه می‌رسد که نیشش را در جیب لباسش پنهان کند.

شلِه زرد

معرفی کتاب
ماه رمضان است. «فرزاد» کمک می‌کند تا شله‌زردها را به همسایه‌ها بدهد. او به در خانه‌ای قدیمی می‌رود؛ ولی هر چه زنگ می‌زند و منتظر می‌ماند، کسی نمی‌آید. فرزاد که خیلی دلش شله‌زرد می‌خواهد، گوشه‌ای می‌نشیند و شله‌زرد را می‌خورد. در همین موقع، در خانه قدیمی باز می‌شود. فرزاد از ترس پا به فرار می‌گذارد و... .

گنجشک و بند رخت

معرفی کتاب
بند رخت و گنجشک دوستان خوبی هستند. گنجشک روی بند رخت می‌نشیند و از سرزمین‌های دور تعریف می‌کند و حرف‌های خنده‌دار می‌زند و آواز می‌خواند؛ ولی مدتی است که خبری از گنجشک نیست و بند رخت دلش تنگ شده است؛ اما یک روز قاصدک خبرهای خوبی می‌آورد.

آدمک با‌سواد

معرفی کتاب
در این داستان کودکان با چگونگی کار کردن چراغ‌ راهنمایی و رانندگی آشنا می‌شوند. آدمک سبز و آدمک قرمز دو نماد چراغ راهنمایی، از زندگی خود راضی نیستند، به ویژه آنکه آدمک سبز دوست دارد وضعیت زندگی‌اش را تغییر دهد. او متوجه می‌شود که اگر هر کس وظیفه خود را به درستی انجام دهد، همه می‌توانند در کنار هم شاد و خوشحال زندگی کنند.

صورتی مثل ابر

معرفی کتاب
پسرک در حال توپ‌بازی است که توپ به دست ابرها می‌افتد و آن‌ها مشغول بازی می‌شوند. آن‌ها ابر کوچولوی صورتی را بازی نمی‌دهند و ابر کوچولو گریه می‌کند و باران می‌بارد. پسرک توپ بچگی‌اش رابه ابر صورتی می‌دهد. فردای آن روز توپ‌ها کنار حیاط هستند؛ ولی... .

جوجه شتر مرغه

معرفی کتاب
جوجه شترمرغ به خودش قول داده بود که پرواز کند. با اینکه مادرش بارها به او گفته بود که نمی‌تواند پرواز کند؛ اما او اصرار داشت که این کار را انجام دهد. به همین دلیل به سراغ دوستان پرنده‌اش رفت تا به کمک آن‌ها پرواز کند. با مطالعه این داستان، توجه به توانایی‌ها واستعدادهای فردی برای رسیدن به موفقیت، به مخاطبان منتقل می‌شود.

بابا کفتری و جوجه‌اش

معرفی کتاب
«جوجه‌کفتر» با پولی که «باباکفتر» داده است، به خرید می‌رود و وقتی برمی‎گردد، بقیه پول را در جیب کت باباکفتر می‎گذارد؛ ولی باباکفتر پول را پیدا نمی‌کند و سر جوجه، داد می‌زند. ظهر همان روز، باباکفتر به خانه می‌آید و از جوجه عذرخواهی می‌کند؛ چون زود قضاوت کرده است.

دامن گل‌گلی

معرفی کتاب
«بهاره» و «یلدا» با هم قهر هستند. زنگ نقاشی است و آن‌ها شروع به نقاشی می‌کنند. بهاره و یلدا، اشکال هندسی می‎کشند. مانند دایره، مربع، مثلث و... . اشکال هندسی با هم دوست می‌شوند و بازی می‌کنند. سرانجام بهاره و یلدا هم آشتی می‌کنند.

سیب‌زمینی و اژدها

معرفی کتاب
اژدها هر روز، از توی زمین، چند تا سیب‌زمینی درمی‌آورد و می‌خورد؛ اما آن روز هر چه زمین را می‌کَند، سیب‌زمینی پیدا نمی‌کند. اژدها خسته و گرسنه گوشه‌ای می‌نشیند؛ اما او روی ریل قطار نشسته است! مردم سعی می‌کنند او را از آنجا دور کنند؛ ولی موفق نمی‌شوند تا اینکه مرد سیب‌زمینی‌فروش از آنجا رد می‌شود و... .

من دکتر نمی‌آیم!

معرفی کتاب
لیوان شیری که مادر برای «لاله» آورده است، روی فرش می‌ریزد و لاله برای اینکه ریختن شیر را پنهان کند، دروغ می‎گوید. او می‎گوید که مریض شده است و وقتی پدر و مادر تصمیم می‌گیرند او را دکتر ببرند، مجبور می‌شود حقیقت را بگوید.