Skip to main content

وای، چقدر پاناما قشنگ است!

معرفی کتاب
خرسی و ببر کوچولو دوستان خوبی هستند. آن‌ها در خانه‎ای دنج، پایین رودخانه زندگی می‏‌کنند. اوضاع و احوال خرسی و ببری خوب است، آن‎ها همه‎چیز دارند و از هیچ‌چیز نمی‌ترسند. خرسی ماهی می‎گیرد و ببری در جنگل قارچ جمع می‏‌کند. روزی آن‎ها جعبه‌‏ای پیدا می‏‌کنند که بوی موز می‌‏دهد و روی آن نوشته شده، «پاناما». پاناما، سرزمین رؤیایی خرسی است. آن‏‌ها تصمیم می‏‌گیرند به پاناما بروند و... .

سلام کوچولو!

معرفی کتاب
ببرکوچولو و خرسی با هم در یک خانه زندگی می‌کنند و دوستان خوبی هستند. روزی وقتی ببرکوچولو می‏‌خواهد به جنگل برود و قارچ جمع کند، خوک کوچولو را می‌بیند و خوک کوچولو هم با او راهی جنگل می‏‌شود. خوک و ببر در جنگل سرگرم بازی می‎شوند و ببر، دستِ خالی به خانه بازمی‏‌گردد. روز بعد، نوبت خرسی است که ماهی بگیرد و ببری باید خانه را تمیز کند و سیب‎زمینی از خاک درآورد و...؛ اما

نامه برای ببری

معرفی کتاب
روزی وقتی خرس‌کوچولو به ماهیگیری می‌‏رود، ببری از او می‌خواهد که برایش نامه بنویسد. خرسی جوهر آبی، پرِ قناری، پاکت و تمبر برمی‏‌دارد. او پایین رودخانه، کرمی به قلاب آویزان می‌‏کند، آن را در آب می‎اندازد و مشغول نوشتن نامه می‌‏شود. ببرکوچولو پشتِ خانه، روی علف‌ها دراز کشیده است و هیچ‌کاری انجام نداده است! نامه را خودِ خرسی برای ببری می‏‌آورد. روز بعد ببری از خرسی می‏‌خواهد که نامه را زودتر و با پیک بادپا بفرستد؛ اما این چطور ممکن است؟

آقای ماجیکا و خانم بوفه‌دار

معرفی کتاب
آقای «ماجیکا»، معلم کلاس سوم، جادوگر بود؛ اگرچه هیچ‎کس به غیر از کلاس سومی‎ها از این موضوع خبر نداشت. آقای ماجیکا حالا که معلم شده، قرار است دیگر جادوگری نکند؛ اما بعضی‎وقت‌ها فراموش می‌‏کند و آن وقت، عجیب و غریب‎ترین اتفاقات رخ می‌‏دهد. بوفه‎دار جدید مدرسه خانم بدجنسی است که ناهار را به کام بچه‎های مدرسه تلخ کرده است؛ البته همه به جز «همیش بیگ‎مور» که حسابی با این خانم جور است. آقای ماجیکا تصمیم می‏‌گیرد به این اوضاع سروسامان بدهد و... .

تارا و مرغ دریایی‌اش

معرفی کتاب
تارا که در حادثه‌ای شنوایی خود را از دست داده، تنهاست و با مرغ دریایی خود زندگی می‌کند. در مراسم ماهی‌گیری همه بچه‌ها همراه مردها به دریا می‌روند، اما تارا در ساحل می‌ماند. آن‌ها که به دریا رفته‌اند، در طوفان راه را گم می‌کنند و تارا با کمک مرغ دریایی‌اش آن‌ها رابه سمت ساحل هدایت می‌کند.

باستر خرگوشه عاشق خواندن است

معرفی کتاب
در این کتاب باستر خرگوش عاشق کتاب است. او حتی کتاب خواندن را به بازی با دوستانش ترجیح می‌دهد، ولی دوستان خرگوش می‌خواهند بازی کنند. روزی که آن‌ها برای بازی با باستر می‌آیند، باران برنامه‌شان را به هم می‌ریزد. باستر آن‌ها را تشویق به خواندن کتاب می‌کند و به هرکدام موضوع متفاوتی را پیشنهاد می‌دهد.

باستر خرگوشه عاشق یاد‌گرفتن است

معرفی کتاب
خانم معلم در مدرسه از خرگوش و دوستانش می‌خواهد که از توی جعبۀ کنار کلاس، لباس‌هایی را بردارند و بپوشند و دربارۀ آن لباس‌ها و زمان استفاده از آن‌ها توضیح دهند. داخل جعبه لباس‌های زیادی است، مثل لباس سربازان رومی، دزدان دریایی، پادشاهان مصری و... . هرکدام از بچه‌ها لباسی را انتخاب می‌کنند و با مطالعه دربارۀ هر لباس، اطلاعات زیادی به دست می‌آورند.

باستر خرگوشه عاشق نوشتن است

معرفی کتاب
یکی از اولین گام‌ها برای رشد تفکر خلاق، تشویق کودکان به نوشتن و داستان‌پردازی است. نونهالان در این کتاب می‌آموزند که می‌توانند شخصیت‌های داستانی را در ذهن خود خلق کنند و برای آن‌ها رویدادهای ذهنی بیافرینند و یادداشت کنند.

پتسون به اردو می‌رود

معرفی کتاب
در مجموعه «پتسون و فیندوس»، کودکان با رابطه جالب پیرمرد عجیبی به نام «پتسون» و گربه‏‌اش «فیندوس»، آشنا می‎شوند و همراه با آن دو ماجراجویی می‏‌کنند. فیندوس زیر اتاق شیروانی چادری پیدا می‌‏کند. در ذهن پتسون، منظره پیاده‎روی کنار دریاچه و کباب کردن ماهی روی آتش در غروب آفتاب جان می‌‏گیرد و تصمیم می‎گیرد همان‌ کارها را انجام دهد؛ اما کارها آن‌گونه که او فکر می‌‏کند، پیش نمی‌‏رود.

وقتی که فیندوس کوچولو غیبش زد

معرفی کتاب
پیرمردی به نام «پتسون» در خانه‎ای کوچک، در روستا زندگی می‏‌کند. تنها مشکل پتسون این است که گاهی احساس تنهایی می‌‏کند. روزی یکی از همسایه‌ها به دیدن او می‌‏آید و متوجه می‎شود پتسون روحیه خوبی ندارد. پس از مدتی، همسایه دوباره پیش پتسون می‌‏آید و برایش یک بچه‏ گربه می‌‏آورد تا تنهایی او را پر کند. پتسون روزهایش را با این گربه که نامش «فیندوس» است، می‏‌گذراند. آن‎ها با هم اتفاقات جالبی را تجربه می‏‌کنند.