Skip to main content

خاطرات یک مارمولک

معرفی کتاب
درست لحظه‌ای که مارمولک‌کوچولو از تخم بیرون می‌آید، پرنده‌ای مادرش را شکار می‎کند؛ اما در همین موقع شکارچی پرنده را با تیر می‎زند و پرنده و مارمولک به زمین می‎افتند. مارمولکِ مادر، خانه را گم کرده است و نمی‌تواند برگردد. بعد از چند ماه، مارمولک کوچولو بزرگ می‌شود و همراه پدرش به دنبال مادر می‎روند. آن‌ها در این راه از «خرخاکی»، «جغد»، «مورچه» و «کرم خاکی» کمک می‌گیرند. آیا مارمولک کوچولو می‌تواند مادرش را پیدا کند و او را ببیند؟

باغ مخفی

معرفی کتاب
«مری لناکس» در هندوستان به دنیا می‌آید و همیشه به دلایلی مریض است. پدرش مأمور دولت انگلیس است و همیشه درگیر کار. مادرش هم تنها کاری که انجام می‌دهد، رفتن به مهمانی است و مری از همان ابتدا به دایه سپرده می‌شود. هنگامی که مری نُه ساله است، بیماری «وبا» همه‌گیر می‌شود و او دایه و پدر و مادرش را از دست می‌دهد. شوهرعمه مری، سرپرستی‌اش را به عهده می‌گیرد. مردی که در حومه شهر چندین باغ دارد. یکی از این باغ‌ها، باغی مخفی و اسرارآمیز است. روزی مری به طور اتفاقی کلید در این باغ را پیدا می‌کند و... .

مسابقه بپز یا بباز

معرفی کتاب
«ماریلا میستری» دختر نُه ساله‌ای است که می‌تواند معماهای پیچیده‌ای را حل کند. او در دفتر فوق محرمانه‌اش، نکته‌های مهم تحقیقاتش را یادداشت می‌کند؛ چون ممکن است سر نخ مهمی را از یاد ببرد. ماریلا حتی وقتی معمایی برای حل کردن ندارد، از استعدادش برای کمک به دیگران استفاده می‌کند. مثلاً او باید مطمئن شود که دوستش، «ویولت»، به مرحله نهایی برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌اش راه پیدا می‌کند. آیا این اتفاق رخ می‎دهد؟

شبح سرگردان

معرفی کتاب
«ماریلا» دختر نُه ساله‌ای است که می‌تواند بیشتر معماهای اسرارآمیز و مسائل پیچیده را حل کند؛ حتی قبل از صبحانه! پیشوند فامیلی ماریلا «دنجر» است؛ یعنی خطر و فامیلی‌اش «میستری» است؛ یعنی رمز. پدرش فکر می‌کند ماریلا فقط باید کارآگاه شود. مرکز فرماندهی ماریلا، خانه درختی ای است که پدرش ته باغچه درست کرده است. کارآگاه ویژه بودن کار پر دردسری است. ماریلا اطلاعات مهم را در دفتر می‌نویسد و همیشه گوش به زنگ است.

هیولای کلمه‌خوار

معرفی کتاب
«بردیا» شاهزاده‌ای است که شنل جادویی خاصی دارد. او آدم مهمی است و چیزهایی دیده که تا به حال هیچ بچه‌ای ندیده است. بردیا متوجه می‌شود پدربزرگش درگیر ماجراهای وحشتناکی است که آدم‌های عادی از آن خبر ندارند. بردیا باعث می‌شود که یکی از خواهرها به دست «گولاخ‌ها بیفتد. هیولاها می‌خواهند تمام کتاب‌های جهان را نابود کنند. آیا بردیا می‌تواند جلوی این اتفاق را بگیرد؟

پیشگوی چشم نقره‌ای

معرفی کتاب
گوش‌های «بردیا» با خوردن میوه‌ای جادویی، بزرگ شده‌اند. او با کلاه کاموایی گوش‌هایش را می‌پوشاند و به پارک نزدیک خانه می‌رود و منتظر پیرزن آسانسوری می‌شود. در پارک او با دختر مرموزی به نام «مانیا» آشنا می‌شود. «گولاخ‌ها» برای نابود کردن کتاب‎های جهان به روی زمین می‌آیند و دنبال خواهرها می‎گردند تا دروازه تاریکی را برای اربابشان باز کنند؛ اما خواهرها چه کسانی هستند؟

شاهزاده شنل تشتکی

معرفی کتاب
«بردیا» دوست ندارد کسی متوجه لکنت زبانش شود، برای همین، وقتی سوار آسانسور خانه‌شان می‌شود، جواب سلام پیرزن را نمی‌دهد. بردیا مطمئن است که پیرزن جادوگر است و بچه‌های کوچک را در خانه‌اش می‌خورد! همستر بردیا گم شده است و او شک ندارد که کار پیرزن است. شاید با همستر سوپ درست کند، شاید هم همدست هیولای نامرئی باشد. بردیا شنل تشتکی‌اش را می‌پوشد و با آسانسور هزار طبقه به زیرزمین می‌رود. آیا او از پس گولاخ‌های آدمخوار برمی‎آید؟

موش مترو

معرفی کتاب
موش کوچولویی به نام «نیب»، در زیرزمین ایستگاه متروی شهری زندگی می‌کند. موش‌ها این ایستگاه را «شیرینی باران» می‌نامند. روزها قطارها غرش‌کنان عبور می‌کنند و شب‌ها موش‌های پیر، قصه‌هایی از سرزمین افسانه‌ای پایان تونل تعریف می‌کنند. روزی نیب راهی سفر می‌شود تا سرزمین پایان تونل را پیدا کند. او در طول سفر با خطراتی روبه‌رو می‌شود و دوستی پیدا می‌کند و جایی را کشف می‌کند شگفت‌انگیزتر از تمام چیزهایی که در رویاهای خود دیده است!

آدم بدها در عملیات فضایی بودار

معرفی کتاب
دنیا پُر شده از توله‌سگ‌ها، اسب‌های کوتوله، دلفین‌ها، خرگوش‌ها و باز هم گربه‌های زامبی. احتمالاً این کار زیر سرِ دکتر «رابرت مارمالاد شرور» است. انگار دنیا به آخر رسیده است. به تازگی خبر رسیده است که هیولاهایی که دردسر درست کرده بودند، برای قانع کردن مقامات، ادعا می‎کنند، می‎دانند دکتر مارمالاد کجا پنهان شده است. آن‌ها می‌گویند او در کره ماه است، با اسلحه‎ای به نام «نازنازیلا». حالا یک قهرمان باید باشد تا دنیا را نجات دهد.

هولولو با کوچولو در سرزمین رویایی

معرفی کتاب
مادر «کوچولو» برای تولدش کیک موشکی بزرگی درست کرد، با شکلات‌ها و بادکنک‌های رنگی خیلی زیبا. دوستان کوچولو هم دعوت بودند. پدرش یک موجود فضایی به او هدیه داد که خیلی عجیب و جالب بود. آن شب کوچولو با موجود فضایی که نامش «هولولو» بود، در آسمان پرواز کرد و به سرزمین رویایی رفت. سرزمینی که خاکش، ژله‌، ابرش، پشمک، بارانش اسمارتیز و خورشیدش پاستیل بود. کوچولو با مردم آن سرزمین آشنا شد و با کمک هولولو به خانه‌اش بازگشت.