Skip to main content

خرس از راه رسید!

معرفی کتاب
همه حیوانات از وجود رودخانه خبر داشتند تا اینکه خرس از راه رسید و کنجکاو بود که رودخانه چه کارهایی می‌تواند بکند. خرس روی تنه درختی نشسته بود که ناگهان با همان تنه درخت به رودخانه افتاد. در همین موقع قورباغه پرید روی سرِ خرس و لاک‌پشت‌ها از راه رسیدند... . در ادامه داستان، خرس و قورباغه همراه لاک‌پشت‌ها، دوستان زیادی پیدا می‌کنند و همه با هم خودشان را به جریان رودخانه می‌سپارند و... .

شیر و موش

معرفی کتاب
شیر بزرگ در حال چرت زدن بود که موشی روی پشتش پرید و او را بیدار کرد. شیر می‌خواست موش را بخورد؛ اما با التماس‌های موش، از این کار منصرف شد و او را آزاد کرد. مدتی بعد، شیر در دامی افتاد، دامی که نه اسب آبی توانست او را نجات دهد نه پلیکان با آن منقار بزرگ و نه فیل! این کار فقط از عهده موش برمی‌آمد. او به سرعت تمام طناب‌ها را جوید و شیر را آزاد کرد. حالا آن‌ها با هم دوست هستند!

روباه و زاغ

معرفی کتاب
زاغ قالب پنیری دید، آن را برداشت و پرواز کرد. او روی شاخه درختی نشست تا پنیر را بخورد. روباهی که از آنجا می‌گذشت، بوی پنیر را حس کرد و فکری به ذهنش رسید. روباه از زاغ تعریف کرد و گفت که پرنده زیبایی است و منقار قشنگی هم دارد و از او خواست تا برایش آواز بخواند. زاغ که حرف‌های روباه را باور کرده بود، دهان باز کرد تا بخواند... .

لاک‌پشت دانا

معرفی کتاب
روزی فیل بزرگی به لاک‌پشتی رسید و به اوگفت که می‌تواند پایش را روی لاک او بگذارد تا لاک‌پشت قدرتش را ببیند. لاک‌پشت می‌دانست که فیل بسیار پُرزور است؛ اما گفت که او هم مانند فیل بسیار قوی است. فیل از این حرف خنده‌اش گرفت؛ اما پیشنهاد لاک‌پشت را قبول کرد! لاک‌پشت یک سر ِطنابی را به فیل داد و سر ِدیگرش را خودش گرفت و از فیل خواست تا با اشاره او، هر دو، طناب را بکشند و... .

مسابقه خرگوش و لاک‌پشت

معرفی کتاب
لاک‌پشت از خرگوش خواست تا قسمتی از هویجش را به او بدهد. خرگوش قبول کرد؛ اما به شرط آنکه در مسابقه دو، لاک‌پشت برنده شود! لاک‌پشت پذیرفت و مسابقه شروع شد. لاک‌پشت آهسته و پیوسته حرکت می‌کرد و خرگوش به سرعت باد می‌دوید. خرگوش می‌دانست که برنده می‌شود. بنابراین، در وسط راه به خودش استراحت داد. بازی کرد و چرتی زد؛ اما هنگامی‌که از خواب بیدار شد... .

هیولاهای مولی

معرفی کتاب
وقت خواب است؛ اما «مولی» نمی‌تواند بخوابد؛ چون هیولاهای زیادی در اتاقش هستند! اول از همه کوتوله پشمالوی شاخ‌دار آمد، بعد دوتا سوسمار دندان‌دراز و بعد از آن سه تا، چهارتا هیولای چندش‌آور دیگر. سپس پنج‌تا آفتاب‌پرست از پنجره وارد شدند و... . در این کتاب، کودکان شمارش یک تا ده را می‌آموزند و تمرین می‌کنند.

روباه و دمپایی حصیری

معرفی کتاب
این کتاب حاوی سه داستان از سه نویسنده روسی است و خواننده را با فرهنگ عامیانه این کشور آشنا می‌کند. «دُم نقره‌ای»، «ماشا و خرس» و « روباه و دمپایی حصیری» نام این سه داستان است. داستان آخر درباره روباه گرسنه‌ای است که دمپایی حصیری کهنه‌ای پیدا می‌کند. روباه آن را برمی‌دارد و فکر می‌کند شاید روزی به دردش بخورد. روباه به روستایی می‌رسد و درِ کلبه‌ای را می‌زند. او از صاحبخانه می‌خواهد که اجازه دهد، شب را آنجا بگذراند. پیرمرد او را به خانه‌اش راه می‌دهد و... .

آن یک چیز: حقیقتی بی‌نهایت ساده با نتایجی فوق‌العاده

معرفی کتاب
نویسندگان در این کتاب ابتدا با بیان نکاتی سودمند نظیر استفاده از اصل «80/20» و اجتناب از انجام چند کار هم‌زمان و توضیح در مورد آن‌ها، به ما کمک می‌کنند تا از عوامل مزاحم دوری کنیم و بهره‌وری خود را افزایش دهیم. آن‌ها در ادامه به بیان این موضوع می‌پردازند که اصلی‌ترین عامل موفقیت، این است که مهم‌ترین چیز را برای خود مشخص کنیم. مهم‌ترین چیز برای هر فرد، بسته به نوع و شرایط زندگی، روحیات، علاقه‌ها و شخصیت فرد، متفاوت است. با مشخص کردن آن چیز است که می‌توان به اهداف، تلاش‌ها و تحمل سختی‌ها معنا بخشید، به آن‌ها جهت داد و به‌سوی موفقیت حرکت کرد.

من اینجا هستم

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره «ویلهلم» و مادربزرگش است. این دو با هم بسیار صمیمی هستند و از ترس‌های خود برای یکدیگر می‌گویند. ویلهلم برخلاف مادربزرگش از سگ‌ها، کوسه‌ها، زنبور، و... می‌ترسد. مادربزرگ که خیلی شجاع است تلاش می‌کند تا ویلهلم را برای روزهای سخت نبودنش برای همیشه آماده ‌کند.

کجا خرس؟

معرفی کتاب
بچه‌خرس با پسرکوچولو زندگی می‌کرد؛ اما هرچه می‌گذشت، بچه‌خرس بزرگ‌ و بزرگ‌تر می‌شد و کارهایی را انجام می‌داد که بقیه خرس‌ها انجام می‌دادند تا روزی که پسرک متوجه شد خرسی دیگر نمی‌تواند با او و در خانه زندگی کند. برای همین تصمیم گرفت جای تازه‌‏ای برایش پیدا کند؛ اما کجا؟ کودکان در این داستان، آداب دوستی و توجه کردن به نیازهای یکدیگر را می‌آموزند.