کلاه حصیری
معرفی کتاب
این داستان، به صورت غیر مستقیم، به جنگ ایران و عراق و دفاع از شهر خرمشهر اختصاص دارد. مترسک مزرعه، زخمی شده است و سالهاست که با تماشای نخلستان و افتادن درختان، منتظر است که «صالی» فرزند «خالومحمد» به دیدن او بیاید. پس از سالها دوری، پیرمردی به دیدار مترسک میآید. او خالو محمد است؛ ولی صالی همراهش نیست. خالو با مهربانی میگوید: «فردا میآیم و تو را درست میکنم.»