کلاه حصیری
معرفی کتاب
این داستان، به صورت غیر مستقیم، به جنگ ایران و عراق و دفاع از شهر خرمشهر اختصاص دارد. مترسک مزرعه، زخمی شده است و سالهاست که با تماشای نخلستان و افتادن درختان، منتظر است که «صالی» فرزند «خالومحمد» به دیدن او بیاید. پس از سالها دوری، پیرمردی به دیدار مترسک میآید. او خالو محمد است؛ ولی صالی همراهش نیست. خالو با مهربانی میگوید: «فردا میآیم و تو را درست میکنم.»
بابا نوروز و انتظار
معرفی کتاب
در روستای کوچک و دورافتادهای، پیرمردی به نام «نوروز» زندگی میکرد که تنها دوست صمیمیاش «عمو ذالفقار» بود. عمو ذالفقار وسط آبادی آهنگری داشت. یک روز بابا نوروز تصمیم میگیرد به سفر برود تا مردی را ببیند که هیچ شناختی از او ندارد؛ اما میداند که بسیار مهربان است و آرزوها را برآورده میکند.
اتو دوست مهربان
معرفی کتاب
این داستان پسر کوچکی است که از دوستی خود با اتوبوس فرسودهای سخن میگوید. پسرک هر روز با اتوبوس و راننده مهربان به مدرسه میرود؛ ولی مردم اعتراض میکنند که اتوبوس کهنه شده است و باید عوض شود. پسر و راننده مهربان دوست ندارند اتوبوس سر از قبرستان ماشینها دربیاورد و تصمیم میگیرند اتوبوس را به یک کتابخانه تبدیل کنند.
فراموشم نکن!
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره افرادی است که به بیماری آلزایمر دچار میشوند. «لوک» بهترین دوست مادربزرگش است. آنها به پارک میروند، بازی میکنند، میچرخند و قدمزنان تا مدرسه لوک میروند؛ اما همه این کارها قبل از بیماری مادربزرگ است. بعد از آن همه چیز تغییر میکند. مادربزرگ حتی اسم لوک را هم فراموش میکند.
لالایی برای دختر مرده
معرفی کتاب
به دنبال خشکسالی دو ساله، اهالی قوچان دچار قحطی شده و محتاج غذای روزانه خود میشوند. در چنین شرایطی، والی قوچان هر روز به شکلی طلب مالیات میکند. مردم گرسنه از فرط فقر، دختران خود را میفروشند. آنها دختران 3 تا 10 ساله خود را به سواران ترکمن میفروشند که از آن سوی سرحدات دولت روسیه به ایران آمدهاند و پول حاصل را صرف دادن مالیات و سیر کردن بقیه خانواده خود میکنند. این کتاب داستان یکی از این دختران است که از زبان راویان مختلف بیان میشود.