توی دل یک فیل
معرفی کتاب
روزی آقای شیر هوس میکند فیل شکار کند. او میخواهد بداند که در دل یک فیل چه چیزی وجود دارد. خانم شیر سعی میکند او را منصرف کند و... . حیوانات وحشی جلسهای تشکیل میدهند تا شاید بفهمند که در دل فیل چه چیزی وجود دارد. کفتار معتقد است که دل فیل پر از باد است. ببر فکر میکند در دل فیل سرسره هست و پلنگ فکر میکند که... . سرانجام تصمیم میگیرند فیلی را شکار کنند تا ببینند در دل او چیست؛ اما آیا آنها میتوانند یک فیل را شکار کنند و واقعاً در دل فیل چه چیزی وجود دارد؟
کلوچه گرگشاه
معرفی کتاب
«ژولیت» در جایی زندگی میکند که در یکی از جشنهایشان سنگریزه طلایی را در کلوچههایی که برای آن روز درست میکنند، میاندازند و سنگ در دهان هر کسی پیدا شود، آن شخص، آن روز شاه میشود. ژولیت شیرینی را آماده میکند و میرود تا با دوستش، «نانت»، بخورد؛ اما در راه با گرگ گرسنهای روبهرو میشود که دنبال خوراکی میگردد. ژولیت کلوچه را به طرف گرگ پرت میکند و پشت درختی پنهان میشود. سنگریزه طلایی در گلوی گرگ گیر میکند و در حال خفه شدن است که... .
محرمانه در مکزیک
معرفی کتاب
کارآگاه بازیل همراه دوستش، دکتر «دادسون»، درست در همان ساختمانی زندگی میکند که «شرلوک هولمز» و دکتر «واتسون» زندگی میکنند. بازیل معلوماتش را از نشستن پای صحبتهای قهرمانش، «هولمز»، به دست آورده است... . بازیل با زیرکی سه پرونده دیگر را حل میکند؛ پرونده پنیرهای قلابی که حسابی موشها را ترسانده است. پرونده سارق موشالیزا که از سرقت یک شاهکار هنری پرده برمیدارد و ناپدید شدن دوستش، دادسون، بدترین ماجرایی که میتواند اتفاق بیفتد!
خرس کوچولو گفت من خوبت میکنم
معرفی کتاب
ببر کوچولو از جنگل بیرون میآید و روی علفها از حال میرود! دوستش، خرسکوچولو، فوراً خودش را میرساند و ببر کوچولو را بغل میکند و به خانه میبرد. خرسکوچولو، ببری را روی میز میخواباند و مثل یک دکتر واقعی شروع میکند به باندپیچی! تمام بدن ببری، به غیر از سرش باندپیچی شده است و حالا کمی بهتر است. خرس کوچولو برای ببری غذای خوشمزهای درست میکند و... .
وای، چقدر پاناما قشنگ است!
معرفی کتاب
خرسی و ببر کوچولو دوستان خوبی هستند. آنها در خانهای دنج، پایین رودخانه زندگی میکنند. اوضاع و احوال خرسی و ببری خوب است، آنها همهچیز دارند و از هیچچیز نمیترسند. خرسی ماهی میگیرد و ببری در جنگل قارچ جمع میکند. روزی آنها جعبهای پیدا میکنند که بوی موز میدهد و روی آن نوشته شده، «پاناما». پاناما، سرزمین رؤیایی خرسی است. آنها تصمیم میگیرند به پاناما بروند و... .
سلام کوچولو!
معرفی کتاب
ببرکوچولو و خرسی با هم در یک خانه زندگی میکنند و دوستان خوبی هستند. روزی وقتی ببرکوچولو میخواهد به جنگل برود و قارچ جمع کند، خوک کوچولو را میبیند و خوک کوچولو هم با او راهی جنگل میشود. خوک و ببر در جنگل سرگرم بازی میشوند و ببر، دستِ خالی به خانه بازمیگردد. روز بعد، نوبت خرسی است که ماهی بگیرد و ببری باید خانه را تمیز کند و سیبزمینی از خاک درآورد و...؛ اما
نامه برای ببری
معرفی کتاب
روزی وقتی خرسکوچولو به ماهیگیری میرود، ببری از او میخواهد که برایش نامه بنویسد. خرسی جوهر آبی، پرِ قناری، پاکت و تمبر برمیدارد. او پایین رودخانه، کرمی به قلاب آویزان میکند، آن را در آب میاندازد و مشغول نوشتن نامه میشود. ببرکوچولو پشتِ خانه، روی علفها دراز کشیده است و هیچکاری انجام نداده است! نامه را خودِ خرسی برای ببری میآورد. روز بعد ببری از خرسی میخواهد که نامه را زودتر و با پیک بادپا بفرستد؛ اما این چطور ممکن است؟
آقای ماجیکا و خانم بوفهدار
معرفی کتاب
آقای «ماجیکا»، معلم کلاس سوم، جادوگر بود؛ اگرچه هیچکس به غیر از کلاس سومیها از این موضوع خبر نداشت. آقای ماجیکا حالا که معلم شده، قرار است دیگر جادوگری نکند؛ اما بعضیوقتها فراموش میکند و آن وقت، عجیب و غریبترین اتفاقات رخ میدهد. بوفهدار جدید مدرسه خانم بدجنسی است که ناهار را به کام بچههای مدرسه تلخ کرده است؛ البته همه به جز «همیش بیگمور» که حسابی با این خانم جور است. آقای ماجیکا تصمیم میگیرد به این اوضاع سروسامان بدهد و... .
باستر خرگوشه عاشق خواندن است
معرفی کتاب
در این کتاب باستر خرگوش عاشق کتاب است. او حتی کتاب خواندن را به بازی با دوستانش ترجیح میدهد، ولی دوستان خرگوش میخواهند بازی کنند. روزی که آنها برای بازی با باستر میآیند، باران برنامهشان را به هم میریزد. باستر آنها را تشویق به خواندن کتاب میکند و به هرکدام موضوع متفاوتی را پیشنهاد میدهد.