باستر خرگوشه عاشق یادگرفتن است
معرفی کتاب
خانم معلم در مدرسه از خرگوش و دوستانش میخواهد که از توی جعبۀ کنار کلاس، لباسهایی را بردارند و بپوشند و دربارۀ آن لباسها و زمان استفاده از آنها توضیح دهند. داخل جعبه لباسهای زیادی است، مثل لباس سربازان رومی، دزدان دریایی، پادشاهان مصری و... . هرکدام از بچهها لباسی را انتخاب میکنند و با مطالعه دربارۀ هر لباس، اطلاعات زیادی به دست میآورند.
پتسون به اردو میرود
معرفی کتاب
در مجموعه «پتسون و فیندوس»، کودکان با رابطه جالب پیرمرد عجیبی به نام «پتسون» و گربهاش «فیندوس»، آشنا میشوند و همراه با آن دو ماجراجویی میکنند. فیندوس زیر اتاق شیروانی چادری پیدا میکند. در ذهن پتسون، منظره پیادهروی کنار دریاچه و کباب کردن ماهی روی آتش در غروب آفتاب جان میگیرد و تصمیم میگیرد همان کارها را انجام دهد؛ اما کارها آنگونه که او فکر میکند، پیش نمیرود.
وقتی که فیندوس کوچولو غیبش زد
معرفی کتاب
پیرمردی به نام «پتسون» در خانهای کوچک، در روستا زندگی میکند. تنها مشکل پتسون این است که گاهی احساس تنهایی میکند. روزی یکی از همسایهها به دیدن او میآید و متوجه میشود پتسون روحیه خوبی ندارد. پس از مدتی، همسایه دوباره پیش پتسون میآید و برایش یک بچه گربه میآورد تا تنهایی او را پر کند. پتسون روزهایش را با این گربه که نامش «فیندوس» است، میگذراند. آنها با هم اتفاقات جالبی را تجربه میکنند.
شکار روباه
معرفی کتاب
«پتسونِ» پیر، با گربهاش، «فیندوس» و مرغ و خروسهایش، خارج از شهر، در مزرعه کوچکی زندگی میکنند. روزی همسایه پتسون، آقای «گوستاوسون» سری به او میزند و میگوید میخواهد روباهی را که مرغش را دزدیده است، شکار کند. پتسون و گربهاش نقشهای میکشند تا هم مرغ و خروسها را نجات دهند، هم روباه کشته نشود. او و گربهاش با هم یک مرغ بادکنکی میسازند تا با آن روباه را بترسانند؛ اما... .
نینای شیطون
معرفی کتاب
«نینا» همیشه دختر خوبی بوده است. روزی از خوب بودن خسته میشود و تصمیم میگیرد برعکس رفتار کند. نینا پس از مدتی، از بازیگوشی و رفتارهای نامناسب، خسته میشود و تصمیم میگیرد نه خوب باشد نه بد. درواقع او فقط باید خودش باشد. این کتاب با یک بازی همراه است که به صورت دونفره و با یک تاس و شمارشگر اجرا میشود. کودکان در این بازی به نینا کمک میکنند که خوب یا بد باشند.
خواب خرس مهتابی
معرفی کتاب
خرس کوچولو و گنجشک کوچولو با هم دوست هستند. روزی که آن دو بیرون از خانه مشغول بازی هستند، کانگورو و بچهاش را میبینند. خرس و گنجشک که کانگورو را نمیشناسند، از دیدن او تعجب میکنند و فکر میکنند خواب میبینند. به همین دلیل، به کارها و بازی خود ادامه میدهند. آنها دوست ندارند فعلاً از خواب بیدار شوند....
بادکنک زبولون
معرفی کتاب
«زبولون» یک بادکنک نارنجی و زیبا دارد که مثل یک دوست صمیمی او را دوست دارد. شبی بادکنک در آسمان به پرواز درمیآید و از او جدا میشود. زبولون تمام مسیری را که بادکنک طی کرده است، جستوجو میکند؛ اما او را پیدا نمیکند؛ ولی در این مسیر، دوستان زیادی پیدا میکند که جای بادکنک را برایش پر میکنند و در مسیر زندگی با او همراه میشوند. کودکان در این داستان میآموزند که با از دست دادن برخی چیزها، خودشان را نبازند و قویتر از قبل به زندگی ادامه دهند.
راپونزل
معرفی کتاب
«هرییت همستربون» به قلعه پدر و مادرش برگشته است؛ اما از همان لحظه اول پشیمان میشود. مادرش عصبانی است و سرش فریاد میزند. هرییت دیر به خانه آمده و قبل از رفتن به رختخواب حمام نکرده است و... . هرییت فکر میکند به اندازه کافی در خانه مانده است. برای همین دوباره حرکت میکند. تخم «هایدرا»، دوست شاهزاده «ویلبر»، دزدیده شده است و ویلبر مستقیم نزد هرییت میآید. هرییت خوشحال است که بعد از مدتها میتواند تبرش را در هوا تکان بدهدیا شمشیرش را به این طرف و آن طرف بچرخاند و... .