کیو کیو کشتمت!
معرفی کتاب
در این داستان، زندگی دو کودک، به طور موازی در دو نقطه از جهان، با بیانی شعرگونه روایت میشود. «مانو» یک پسر کوچک است و در تمام روز به این موضوع فکر میکند زودتر به خانه برود و بازی کامپیوتری جنگیاش را دنبال کند. برای مانو جنگ یک بازی است که با خاموش شدن صفحه کامپیوتر تمام میشود. در نقطه دیگری از جهان، «اونام» است. او هم یک پسر کوچک است و همیشه در خانه زندانی است؛ زیرا بیرون از خانه، جنگ همهجا را گرفته است. اونام فقط به این موضوع فکر میکند که کی میتواند از خانه خارج شود و به مدرسه بازگردد. برای اونام جنگ واقعیتی است که از پایان آن بیخبر است.
یک چیز سیاه
معرفی کتاب
یک روز صبح، در وسط جنگل، چیزی سیاه دیده میشود. پلنگ فکر میکند، یکی از خالهایش افتاده است. کلاغ فکر میکند، تکهای از شهابسنگ است. روباه فکر میکند، جواهر شاهزاده خانم باشد. جغد فکر میکند تخم اژدهاست و... . آن روز در جنگل همهمهای به پا میشود و همه درباره آن چیز سیاه حرف میزنند و... ؛ اما هیچکس نمیفهمد آن چیز چیست. به نظر شما چیز سیاه چه میتواند باشد؟
آقا قاپقاپی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. در این قسمت، آقای «قاپقاپی» هر جا میرود، چیزی گم میشود و همه، وسایل گمشدهشان را در خانه او پیدا میکنند. دست چپ قاپقاپی وسایل را قاپ میزند؛ ولی دست راستش، آنها را به صاحبانشان بازمیگرداند. تا اینکه روزی به قاپقاپی تهمت دزدیدن وسیلهای را میزنند که او ندزدیده است. قاپقاپی غمگین و دلگیر است و نمیداند چه کاری باید بکند. همسایه او متوجه ناراحتی قاپقاپی میشود و با او کمک میکند. بعد از مدتی، دیگر هیچ وسیلهای گم نمیشود! شما میدانید آقای همسایه چگونه توانسته است این کار را انجام دهد؟
آقا خاشخاشی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. آقای «خاشخاشی» نانوا است. او هر روز نانهای زیادی میپزد و مردم همه نانها را میخرند. آقای خاشخاشی برای مشتری آخرش دو تا نان میپزد. مشتری آخر پیرمردی است که هر شب بعد از همه میآید، نانها را برمیدارد و تشکر میکند تا اینکه روزی، قبل از اینکه مشتری آخر بیاید، مردی پولدار به نانوایی میآید و در برابر آ ن نانها، پول زیادی به آقای خاشخاشی میدهد. بعد از آن دیگر از مشتری آخر خبری نمیشود و... .
آقاقچقچی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. این داستان درباره آقای «قچقچی» است. او آرایشگر بسیار ماهری است و خوب میداند موهای هر کسی چقدر باید کوتاه شود و... . برای همین مردم شهر هر جا او را میبینند، درباره سر و وضعشان میپرسند و آقا قچقچی پاسخ همه آنها را میدهد؛ اما بعد از مدتی، آقا قچقچی ایرادگیر و وسواسی میشود و همهچیز را قیچی میکند، از شاخههای درخت تا نخ بادبادک دختر کوچولو را. او که همیشه مرتب و تمیز است، حالا موهایش بلند شده و لباسهایش کثیف و نامرتب است؛ اما این وضع تا کی ادامه پیدا میکند؟
آقا چیکچیکی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «ماجراهای مردم شهر عجیب» است. در این شهر، آدمهای عجیبی زندگی میکنند، مثل آقای «چیکچیکی». او عکاس شهر است؛ اما نه یک عکاس معمولی! افرادی که با هم دعوا میکنند، نزد آقای چیکچیکی میروند، او از آنها عکس میگیرد و متوجه میشود مقصر کیست؛ چون عکس شخص مقصر، سیاه و مات میافتد! روزی آقای «اولی» و آقای «دومی» که با هم دعوا کردهاند، نزد آقای چیکچیکی میروند و... . آقای عکاس با تعجب میبیند که عکس هر دو نفر سیاه و مات است؛ ولی حقیقت را نمیگوید و... . از آن به بعد تمام عکسهای آقا چیکچیکی سیاه میافتد. شما میدانید علت چیست؟
دوستی دو طرفه
معرفی کتاب
«آموس مکگی» مردی میانسال است که در باغ وحش کار میکند. او کارهای زیادی انجام میدهد، آموس با فیل شطرنج بازی میکند، با لاکپشت مسابقه میدهد، کنار پنگوئن خجالتی مینشیند، به گرکدن دستمال قرض میدهد و برای جغد که از تاریکی میترسد، کتاب میخواند؛ اما یک روز صبح نمیتواند سر کارش حاضر شود، او مریض است! حالا چه اتفاقی برای حیوانات باغ وحش میافتد؟
من و خواهرم دور از هم
معرفی کتاب
«بید» و «افرا» خواهر هستند. آنها خیلی همدیگر را دوست دارند و همیشه با هم بازی میکنند؛ اما افرا باید به مدرسه برود و بید مجبور است در خانه بماند. بعد از مدرسه افرا از دوستانش تعریف میکند؛ ولی بید تنهاست تا اینکه بید با بلوطی به نام «پیپ» دوست میشود. حالا بید هم کلی حرف دارد و مرتب از بازی با پیپ صحبت میکند. افرا دلش برای بازی کردن با بید تنگ شده است و میخواهد با پیپ بازی کند. صبح روز بعد، بید خواهرش را غافلگیر میکند!
من و خواهرم با هم
معرفی کتاب
«افرا» و خواهر کوچکش، «بید»، همیشه با هم هستند. آنها هر روز صبح را با هم شروع میکنند. دنبال سنگهای قلبیشکل میگردند، خانههای کوچک میسازند، با هم قایمباشکبازی میکنند و همیشه با هم توافق دارند تا اینکه روزی تصمیم میگیرند قاصدک بچینند. بید دوست دارد قاصدک را در باد فوت کند؛ ولی افرا میخواهد آنها را جمع کند. آنوقت بید کارهایی میکند که نباید بکند و افرا حرفهایی میزند که نباید بزند و... . حالا آنها با هم قهرند؛ ولی تا کی میتوانند قهر بمانند؟
تنها در خانه
معرفی کتاب
سه روز به کریسمس مانده است و خانواده «مک کالیستر» برای سفر آماده میشوند. همه مشغول کار هستند به غیر از «کوین» که مرتب دردسر درست میکند. مادر کوین را به اتاقش میفرستد تا تنبیه شود. کوین با عصبانیت آرزو میکند که دیگر هیچوقت خانوادهاش را نبیند. صبح روز بعد، کوین در خانه تنهای تنهاست. او فکر میکند که خانوادهاش را ناپدید کرده است و هر کاری دلش میخواهد، میکند؛ اما وقتی شب فرا میرسد، متوجه میشود که دزدها دور وبرِ خانه پرسه میزنند. کوین تصمیم میگیرد به تنهایی با آنها روبهرو شود.