استینک دمدمی در سوپر تُندر
معرفی کتاب
این کتاب جلد چهارم از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان» است. «جودی» و برادر کوچکش، «استینک»، در حیاط پشتی خوابیدهاند و در آسمان دنبال ستاره دنبالهدار «شرمن هُلم» میگردند؛ اما استینک نمیتواند ستاره دنبالهدار را ببیند. جودی برای خوشحال کردن او، داخل چادر یک کهکشان کاغذی درست کرده و استینک را با ستارگان و دنیای آن آشنا میکند؛ ولی استینک خبر عجیبی میشنود، شهابسنگ بزرگی در روسیه فرود آمده است! استینک نگران است که شهر «دریاچه گردن قورباغه» در خطر نابودی باشد و با شجاعت تمام میخواهد آن را نجات دهد.
راکی زَنگ در آقای شعبدهباز شگفتانگیز
معرفی کتاب
در جلد نخست از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان»، «راکی»، چوب جادو، کلاه سیلندر و شنل سیاه و بلند دارد. او میتواند رنگ دستمالها را عوض کند؛ دسته گل را در هوا ظاهر کند و حتی کاری کند که انگشت شصتش به آن سر اتاق بپرد. راکی تصمیم میگیرد در حیاط خانهشان شعبدهبازی کند؛ اما برای این کار باید تردستی تازهای یاد بگیرد. او میخواهد با کارت، فکرخوانی کند؛ اما اول باید تردستیاش را آزمایش کند، برای همین از دختر همسایه، «جودی» کمک میخواهد؛ ولی جودی نمایش راکی را خراب میکند و... .
فرانک پِرل در مسابقه جنجالی شیرینیپزی
معرفی کتاب
در جلد سوم از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان»، «فرانک پرل» دلخور است از اینکه تا به حال در هیچ مسابقهای برنده نشده است. او تصمیم میگیرد در مسابقه تردستی با یویو برنده شود! او میخواهد با یویوی جدید مدل ۵۰۰۰، سگچرانی کند! اما برنده نمیشود. فرانک در مسابقه «طوطی کلوچه» شرکت میکند، طوطی سخنگویی که برعکس آموختههای فرانک حرف میزند؛ اما باز هم برنده نمیشود. فرانک برای آخرینبار در مسابقه درست کردن «وافل» (نوعی ساندویچ) کلاس سومیها شرکت میکند و باید ایدههایی نو برای تزئین وافل داشته باشد. آیا ممکن است فرانک در این مسابقه برنده شود؟
پینوکیو
معرفی کتاب
«پینوکیو» قهرمان این داستان، یک پسربچه معمولی نیست. او نه معمولی است و نه پسربچه. پینوکیو یک عروسک چوبی است که پیرمردی تنها و مهربان به نام پدر «ژپتو» آن را ساخته است. پینوکیو مثل همه پسربچهها دوست دارد پستی و بلندیهای زندگی را تجربه کند، به حرف بزرگترها گوش ندهد، از مدرسه فرار کند و... ؛ اما مشکل اینجاست که از تجربههایش درس نمیگیرد.
کارآگاه پادی در جنگل بلوط
معرفی کتاب
کارآگاه «پادی» تلفن همراهش را کنار تختش میگذارد تا به خواب زمستانی برود؛ اما ناگهان تلفن خانه به صدا درمیآید! رئیس کارآگاه، او را برای مأموریتی مهم و سّری احضار میکند. گزارشها حاکی از این است که بیشتر درختان جنگل بلوط خشک و سنجابها ناپدید شدهاند! محیطبانها میگویند این اتفاق، کار گرازهای «ماشوان» است. پادی به سرعت حرکت میکند تا در نقش محیطبان مأموریت جدیدش را انجام دهد.
آدم بدها در عملیات حلمه به زیتنها
معرفی کتاب
در جلد چهارم از مجموعه «آدمبدها »، «تیفانی فلایت»، گزارشگر شبکه ۶ تلویزیون، خبر میدهد که دانشمند میلیونر دیوانه، «رابرت مارمالاد»، لشکری از گربههای زامبی، معروف به «زتینها» را رها کرده است و هیچکس در امان نیست! گروه آدمبدها میخواهند دنیا را از دست هیولاهای میومیوکننده دکتر مارمالاد نجات دهند. آنها برای این کار به پادزهر زامبی احتیاج دارند و میخواهند آن را به کمک مأمور روباه باهوش به دست آورند. آیا آنها موفق میشوند این کار را انجام دهند؟
آدم بدها در عملیات انتقام از گلوله پشمالو
معرفی کتاب
ناشناسی با گروه آدمبدها تماس میگیرد و خبر میدهد که در جنگل، بولدوزرها میخواهند خانههای خوکچههای هندی را خراب کنند. آدمبدها آمادهاند که جلوی این اتفاق را بگیرند. قرار است آقای کوسه لباس مبدل بپوشد و خود را شبیه خوکچههای هندی دربیاورد؛ سپس خود را جلوی بولدوزرها بیندازد تا حواس رانندهها پرت شود و بقیه گروه بتوانند نقشهشان را عملی کنند؛ اما «خوکچه هندی دانشمند دیوانه شرور» در حال انجام آزمایش است، آن هم دقیقاً با همان بولدوزرها و... .
آدم بدها در عملیات مرغپرانی
معرفی کتاب
گروه آدمبدها از آقای گرگ، مار، کوسه و «پیرانا» تشکیل شده است. آنها بدجنس هستند و کارهای خیلی بدی کردهاند؛ اما میخواهند قهرمان باشند! در این داستان آنها تصمیم گرفتهاند ۱۰۰۰ مرغ را از یک مرغداری خیلی پیشرفته نجات دهند؛ ولی گروه آدمبدها مشکلات زیادی دارند؛ لیزر جزغالهکننده، چندپای پر جنب و جوش و آقای مار، یعنی همان رفیق خودشان که به جوجهقورتبده معروف است! آیا آنها میتوانند این مرغها را نجات دهند؟
آدم بدها در عملیات نجات سگها
معرفی کتاب
آدم بدها ترسناک و خطرناک هستند؛ اما میخواهند قهرمان باشند. آقای گرگ، آقای مار، آقای «پیرانا» و آقای کوسه، اعضای این گروه هستند که دوست دارند کارهای خوب انجام دهند. به پیشنهاد آقای کوسه، آنها تصمیم میگیرند تا به افرادی که نیاز دارند، کمک کنند. در اولین مأموریتشان، آنها میخواهند ۲۰۰ تولهسگ را نجات دهند که پشت دیوارهای سنگی و میلههای آهنی زندانی هستند و ۲۰ نگهبان از آنها محافظت میکنند؛ اما آیا آنها موفق میشوند؟
دختری که موهایش را شانه نمیکرد
معرفی کتاب
این کتاب درباره دختر کوچولویی است که موهای بسیار زیبایی دارد؛ اما او هیچوقت موهایش را شانه نمیکند؛ حتی بعد از حمام تا اینکه روزی یک موش کوچولو را بین موهایش میبیند. دخترک بدون هیچ ترسی، تصمیم میگیرد به موش کاری نداشته باشد؛ اما بعد از مدتی، موشهای دیگری به موهای او اسبابکشی میکنند و موهای دخترک به قصری برای موشها تبدیل میشود و... . این وضعیت تا کی ادامه پیدا میکند؟ دختر کوچولو با وجود این همه موش چطور میتواند زندگی کند؟