Skip to main content

نانت و باگت

معرفی کتاب
«نانت» می‌خواهد برای اولین‌بار به تنهایی به فروشگاه خانم «جولیت» برود و نان باگت بخرد؛ ولی آیا او آمادگی انجام این کار را دارد؟ نانت بوی باگت را خیلی دوست دارد و در برابر آن نمی‌تواند مقاومت کند و... . مادر در خانه منتظر نانت است؛ اما... . لازم به ذکر است که تصاویر کتاب با مقوا و کاغذ درست شده و سپس از آن‌ها عکس دیجیتال گرفته شده است.

جشن جوجه کلاغ‌ها

معرفی کتاب
خانم کلاغ که بچه‌هایش گرسنه هستند، کرم کوچولویی پیدا می‌کند؛ اما کرم کوچولو از کلاغ می‌خواهد او را رها کند؛ چون مادرش مریض است و باید برای او غذا پیدا کند. گربه و سنجاب و لاک‌پشت، حرف‌های کرم را تصدیق می‌کنند. خانم کلاغ دلش برای کرم کوچولو می‌سوزد و او را آزاد می‌کند. حالا کلاغ دست خالی به لانه بازگشته است؛ ولی جوجه‌ها خیلی گرسنه هستند. او شبانه از لانه بیرون می‌آید تا شاید بتواند چیزی برای خوردن پیدا کند که با کرم کوچولو روبه‌رو می‌شود و... .

هفت‌خوان رستم

معرفی کتاب
این کتاب جلد چهل و دوم از مجموعه کتاب‌های «داستان‌های شاهنامه» است که به دو زبان فارسی ــ انگلیسی ارائه شده است. «کیکاووس» به دست دیو سپید اسیر می‌شود و «رستم» تصمیم می‌گیرد او رانجات دهد. رستم سوار بر «رخش» در این راه، خطرات بسیاری را به جان می‎خرد تا اینکه با مردی به نام «اولاد» روبه‌رو می‌شود. اولاد تنها راه رسیدن به دیو سپید را جنگ با «ارژنگ‌دیو» می‎داند و رستم پیشاپیش اولاد برای مبارزه با این دیو آماده می‌شود.

پادشاه کوران

معرفی کتاب
«کیکاووس‌شاه» تصمیم می‌گیرد که به مازندران برود و با دیوان بجنگد و از آنان باژ بگیرد. بزرگان و پیران دربار سعی می‌کنند او را از این کار بازدارند؛ چراکه دیوان، وحشی هستند و راه مازندران بسیار دور و دراز است؛ اما کیکاووس به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌دهد و به سوی مازندران می‌رود. از آن سو، خبر به فرمانروای مازندران می‌رسد و سپاهی عظیم از دیوان را آماده جنگیدن با کیکاووس می‌کند. در نبردی که بین دو سپاه درمی‌گیرد، کیکاووس‌شاه و سپاهیانش نابینا شده و در غار «کبودان» اسیر می‌شوند.

تخت پهلوانی

معرفی کتاب
پس از «منوچهرشاه»، فرزندش، «نوذر»، به تخت پادشاهی می‎‌نشیند؛ اما او پادشاهی بیدادگر است و به هیچ‌کس رحم نمی‌کند و از دارا و ندار باژ می‌گیرد. بزرگان و پیران که از ستم او به ستوه آمده‌اند، نزد، «زال»، بزرگ سیستان، می‌روند و از او می‌خواهند که بر تخت بنشیند. زال به آن‌ها گوش می‌دهد؛ سپس همراه آنان نزد نوذرشاه می‌رود. بزرگان بیم آن دارند که زال راز آنان را نزد پادشاه فاش کند؛ اما زال پس از آنکه شبی را در خلوت با نوذر، دوست دوران جوانی‌اش، می‌گذراند، به بزرگان می‌گوید: «نوذرشاه دیگر مانند روزهای پیش نخواهد بود» و راهی سیستان می‌شود.

عروسک رستم

معرفی کتاب
«سام»، پدربزرگ «رستم»، در حال جنگیدن با راهزنان است که رستم به دنیا می‌آید. سام پیغام می‌فرستد که رستم را نزد او بفرستند تا در میدان جنگ پیروز شود. «رودابه»، مادر رستم و «زال»، پدرش، نگران هستند که سرمای زمستان رستم را که نوزادی بیش نیست بکشد یا دیوان او را بدزدند؛ اما اگر رستم را نزد سام نفرستند، او بر راهزنان پیروز نمی‌شود. بنابراین، تصمیم می‌گیرند عروسک رستم را بسازند و برای او بفرستند. جارچیان در شهر جار می‎زنند که هر کس می‌تواند چنان عروسکی بسازد، به کاخ رودابه‌بانو بیاید.

سرزمین پدری

معرفی کتاب
این کتاب جلد پنجاه و پنجم از مجموعه «داستان‌های شاهنامه» است. در این داستان، ماجرای بازگشت «کیخسرو» به سرزمین پدری‌اش به دو زبان فارسی ــ انگلیسی بازگو شده است. پس از مرگ سیاوش، میان توران و ایران نبرد سختی درمی‌گیرد. تنها راه برقراری صلح میان آن دو، بازگشت کیخسرو به سرزمین ایران است. از این رو، «گودرز» فرزند خود، «گیو» که داماد رستم است، به سرزمین توران می‎فرستد تا کیخسرو را پیدا کند و به ایران بیاورد.

رخش رستم

معرفی کتاب
هنگامی که «رخش» به دنیا می‌آید، مانند اسبی سه ساله است و هیچ‌کس کُره اسبی به اندازه او ندیده است. رخش به هیچ‌کس رکاب نمی‌دهد تا سوارش شود و صاحب آن دنبال کسی است که بتواند سوار رخش شود و در شگفت است که چرا زور کسی به این کره اسب نمی‌رسد تا اینکه باخبر می‌شود که فقط پهلوان «زال»، فرزند پهلوان «سام»، در سیستان می‌تواند از چنین اسبی سواری بگیرد. او با گله اسبش راهی سیستان می‌شود و در نزدیکی شهر متوجه می‌شود مردی به نام «رستم دستان» اسبی می‌خواهد که بتواند هیکل کوهوار او را تاب بیاورد؛ چراکه او دست بر پشت هر اسبی می‌گذارد و فشار می‌دهد، کمر حیوان می‌شکند!

پیمان صلح

معرفی کتاب
به «کیکاووس‌شاه» خبر می‎رسد که «افراسیاب» با سپاهیانش به سوی ایران می‌آید. پادشاه سپاهی با سپهسالاری «رستم دستان» و فرماندهی «سیاووش» به سوی سرزمین توران می‌فرستد. خبر سپاهیان ایران به افراسیاب می‌رسد و در خواب می‌بیند که سپاه ایران، درفش او را سرنگون می‌کنند. او خواهان صلح است و پیشنهاد می‌کند که مرز دو کشور رود جیحون باشد. سپاه ایران با رضایت صلح را می‌پذیرند و رستم با پیمان‌نامه بازمی‌گردد؛ اما کیکاووس در اندیشه جنگ است و از سیاووش می‌خواهد که پیمان صلح را زیر پا بگذارد و آماده جنگ با افراسیاب شود.

بازوبند سرخ

معرفی کتاب
«سهراب» با مادرش، «تهمینه» و پدربزرگش «اشتاد»، شهریار «سمنگان»، زندگی می‌کند. «افراسیاب»، پادشاه توران، به اشتاد فرمان داده است که سهراب هرگز نباید بداند «رستم» پدرش است. او باید فکر کند که پدرش در جنگ با ایرانیان کشته شده است. همچنین اشتاد باید سهراب را نزد افراسیاب بفرستد. اشتاد و تهمینه نمی‌توانند از فرمان افراسیاب سرپیچی کنند، پس تصمیم می‌گیرند هر دو همراه سهراب راهی کاخ افراسیاب شوند. تهمینه که نمی‌تواند این راز را از فرزندش مخفی کند، بازوبندی که گوهری سرخ دارد، به بازوی سهراب می‌بندد و حقیقت را به او می‌گوید.