دشت متلاطم
معرفی کتاب
«کاکایی» در اتاقش نشسته است و در تاریکی مطلق مشغول بازی با کامپیوتر است. ناگهان در به شدت باز میشود، پدرش است؛ اما کاکایی مهلت حرف زدن به او نمیدهد و به سمت دستشویی میدود! پدر از پشت در چیزهایی میگوید و میرود. چیزهایی که کاکایی از آنها سردرنمیآورد. قتل! بیگناه! رفتن! وقتی کاکایی از دستشویی بیرون میآید، پدر رفته است؛ ولی کجا؟ و چرا؟ پدر کاکایی، خان منطقه محسوب میشود و به خاطر قتل غیرعمد، سر به دشت و بیابان میگذارد و آنها را نیز آواره میکند. خاله «بلقیس» کاکایی را با خواندن وردی، جادو میکند تا با نیروی شگفتی که به دست میآورد، به کمک پدرش برود.
هیتی عروسک یکصدساله
معرفی کتاب
کتاب حاضر روایت زندگی عروسکی است به نام "هیتی" که بیش از یکصد سال عمر دارد. او از آرامش فروشگاه عتیقهفروشی استفاده میکند تا ماجراهای زندگیاش را روایت کند. او در این داستان برای ما از سفرهای دریاییاش، از شکار نهنگ، غرقشدن و نجاتیافتن، برخورد با قبایل وحشی، سفر به هند و اروپا، از خانوادهها و فرهنگهای گوناگون و از خردسالان و بزرگسالان و سالخردگان حرف میزند.
کشتی سیراف
معرفی کتاب
این داستان درباره کشتیای به نام «سیراف» است و مرد ناشناسی که هر چه میگوید به حقیقت میپیوندد. کشتی به طرف شعلههای آتش کشیده میشود. ملوانان به ناخدا خبر میدهند که دیگر نمیتوانند کشتی را مهار کنند و از او میخواهند کشتی را غرق کند؛ چراکه غرق شدن در آب را به سوختن در آتش ترجیح میدهند. حرفهای ناخدا و امید دادن او بینتیجه است. ناخدا نمیداند چه کند. ناگهان مرد ناشناس جلو میآید و میگوید مطمئن باشید که هیچ اتفاقی برای کشتی نمیافتد! در ادامه داستان، همانطور که مرد ناشناس گفته بود، کشتی و ساکنانش جان سالم به در میبرند؛ اما چطور؟ این مرد ناشناس کیست؟
یک قورتش بده غول پیکر!
معرفی کتاب
برای دختری مثل «قورتشبده»، قورت ندادن آدمهای بد از همهچیز سختتر است. پسرها به طرف گربهای سنگ میاندازند. گربه خودش را از درخت بالا میکشد؛ اما پسرها آنقدر سنگ میاندازند تا لیز میخورد و پایین میافتد. قورتشبده دل خوشی از گربهها ندارد؛ اما اذیت کردن کسی که از تو خیلی کوچکتر است، کار خیلی بدی است. قورتشبده انگشتش را در دهانش میگذارد و خودش را باد میکند و بزرگ و بزرگتر میشود تا پسرها را بترساند. پسرها فریاد میزنند: «هیولا! هیولا!» و فرار میکنند. قورتشبده هاج و واج است. او واقعاً باد شده است؟ چطور ممکن است؟
خورشید را برایم قورت میدهی؟
معرفی کتاب
«قورتشبده» دختری هشتساله است. او میتواند هرچیزی را قورت بدهد، هرچقدر که بزرگ یا دور باشد. اول آن چیز را قورت میدهد، بعد آن را روی کاغذ بالا میآورد و آن چیز عکسبرگردان میشود. قورتش بده عکسبرگردان همه چیزهایی را که قورت داده است، نگه میدارد. اولین چیزی که او قورت میدهد، گربهای است که میخواهد پرندهها را بخورد، بعد با چیزهای دیگر امتحان میکند و ... . حالا دختری از او میخواهد خورشید را قورت بدهد. آیا قورتشبده میتواند این کار را بکند؟ چه بلایی سرِ شهر و سرِ خورشید میآید؟
شهر بدون پلاستیک
معرفی کتاب
قهرمان داستان در مسابقه محیط زیست که در مدرسه برگزار میشود، شرکت کرده است. هرکس راهحل بهتری برای مصرف کمتر پلاستیک ارائه دهد، برنده یک لپتاپ میشود. او میخواهد اخطاریهای چاپ و پخش کند؛ اما برای این کار کامپیوتر و پرینتر میخواهد که هیچکدام را ندارد. قهرمان داستان فکر میکند به خانه داییاش برود؛ چون آنها هر دو را دارند؛ اما برای رفتن به آنجا باید بهانه درست و حسابی داشته باشد و مهمتر از همه، برادرش سعید است که هرجا برود، باید دنبالش باشد... . او با هزاران ترفند موفق میشود اخطاریه را بنویسد و پرینت بگیرد؛ اما حالا چطور باید آنها را پخش کند؟
ماجراهای شاهزاده و لکلکها
معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان کوتاه است. «پادشاه بدجنس»، «بره پشمالو و گرگ بیرحم» و «ماجرای شاهزاده و لکلکها »، نام سه داستان از این مجموعه است. داستان آخر درباره پسر شاهزادهای است که بسیار لوس و خودخواه بزرگ شده است. او هر روز کنار رودخانه میرود و لکلکها را با سنگ میزند و تخمشان را به خانه میبرد و میخورد. بعد از مدتی، دوستان او به دیدنش میآیند و پسر آنها را برای دیدن لکلکها به کنار رودخانه میبرد؛ اما هیچ اثری از لکلکها نیست! آنها کجا رفتهاند؟
داستانهای کوتاه فارسی: قصههای شهناز
معرفی کتاب
این کتاب حاوی داستانهای کوتاه و به هم پیوستهای است که از زبان دختر نوجوانی به نام «شهناز» بازگو میشوند. این داستانها یازده قسمت هستند. شهناز با خواهر و برادرهایش در خانه کوچکی زندگی میکنند. پدرشان کارگر شرکت واحد اتوبوسرانی است و مادر منتظر به دنیا آمدن نوزادی دیگر. قبل از به دنیا آمدن فرزند جدید، پدر از دنیا میرود. بعد از مرگ پدر، پسر بزرگ خانواده، «سهراب»، به جای او به استخدام شرکت واحد درمیآید و سعی میکند کمک خرج مادر باشد. شبی سهراب خیلی دیر به خانه میآید. همه نگران هستند، تا به حال سابقه نداشته که اینقدر دیر کند و... .
گلجمال: دو عاشقانه از ترکمن صحرا
معرفی کتاب
«ایلیار» در ساندویچی آقا «قهرمان» با «آبای» که یک افغان است، دوست میشود. آنها یکبار دعوای مفصلی میکنند؛ ولی از آن به بعد، تبدیل به دوستان صمیمی میشوند. ایلیار عاشق خواهر آبای، «گلجمال»، میشود؛ اما ایران افغانیها را بیرون میکند. پس آنها به ناچار از ایران کوچ میکنند. برادرش میمیرد و در بندر ترکمن دفن می شود. پدر سکته میکند و او هم میمیرد. دَه سال بعد، ایلیار آنها را پیدا میکند؛ ولی «گلجمال» بعد از نُه سال انتظار، با یک روستایی قزاق ازدواج کرده و... .
سهم من از درخت سیب
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از دَه داستان کوتاه است. «صندوقچه»، «گیسبریده»، «دخمه»، «گمشده» و «درخت سیب»، نام بعضی از این داستانهاست. در داستان «صندوقچه»، مادربزرگ صندوقچهای دارد که به دقت از آن مراقبت میکند، درش همیشه قفل است و کلید آن به گردنش. دخترک خیلی دلش میخواهد بداند داخل صندوقچه چیست که اینطور مادربزرگ به آن خیره میشود و به خلسهای عمیق فرو میرود. دخترک هزار جور نقشه میکشد که چطور کلید را از مادربزرگ کِش برود، وقتی مادربزرگ میخوابد، وقتی به حمام میرود، وقتی سراغ باغچه میرود، ... .