Skip to main content

خورشید را برایم قورت می‌دهی؟

معرفی کتاب
«قورتش‌بده» دختری هشت‌ساله است. او می‎تواند هرچیزی را قورت بدهد، هرچقدر که بزرگ یا دور باشد. اول آن چیز را قورت می‎دهد، بعد آن را روی کاغذ بالا می‎آورد و آن چیز عکس‌برگردان می‌شود. قورتش بده عکس‌برگردان همه چیزهایی را که قورت داده است، نگه می‌دارد. اولین چیزی که او قورت می‎دهد، گربه‌ای است که می‎خواهد پرنده‌ها را بخورد، بعد با چیزهای دیگر امتحان می‎کند و ... . حالا دختری از او می‎خواهد خورشید را قورت بدهد. آیا قورتش‌بده می‌تواند این کار را بکند؟ چه بلایی سرِ شهر و سرِ خورشید می‌آید؟

شهر بدون پلاستیک

معرفی کتاب
قهرمان داستان در مسابقه محیط زیست که در مدرسه برگزار می‎شود، شرکت کرده است. هرکس راه‌حل بهتری برای مصرف کمتر پلاستیک ارائه دهد، برنده یک لپ‌تاپ می‌شود. او می‌خواهد اخطاریه‌ای چاپ و پخش کند؛ اما برای این کار کامپیوتر و پرینتر می‎خواهد که هیچ‌کدام را ندارد. قهرمان داستان فکر می‎کند به خانه دایی‌اش برود؛ چون آن‌ها هر دو را دارند؛ اما برای رفتن به آنجا باید بهانه درست و حسابی داشته باشد و مهم‌تر از همه، برادرش سعید است که هرجا برود، باید دنبالش باشد... . او با هزاران ترفند موفق می‌شود اخطاریه را بنویسد و پرینت بگیرد؛ اما حالا چطور باید آن‌ها را پخش کند؟

ماجراهای شاهزاده و لک‌لک‌ها

معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان کوتاه است. «پادشاه بدجنس»، «بره پشمالو و گرگ بی‌رحم» و «ماجرای شاهزاده و لک‌لک‌ها »، نام سه داستان از این مجموعه است. داستان آخر درباره پسر شاهزاده‌ای است که بسیار لوس و خودخواه بزرگ شده است. او هر روز کنار رودخانه می‎رود و لک‌لک‌ها را با سنگ می‎زند و تخمشان را به خانه می‌برد و می‎خورد. بعد از مدتی، دوستان او به دیدنش می‎آیند و پسر آن‌ها را برای دیدن لک‌لک‌ها به کنار رودخانه می‎برد؛ اما هیچ اثری از لک‌لک‌ها نیست! آن‌ها کجا رفته‌اند؟

داستان‌های کوتاه فارسی: قصه‌های شهناز

معرفی کتاب
این کتاب حاوی داستان‌های کوتاه و به هم پیوسته‌ای است که از زبان دختر نوجوانی به نام «شهناز» بازگو می‎شوند. این داستان‌ها یازده قسمت هستند. شهناز با خواهر و برادرهایش در خانه کوچکی زندگی می‎کنند. پدرشان کارگر شرکت واحد اتوبوس‌رانی است و مادر منتظر به دنیا آمدن نوزادی دیگر. قبل از به دنیا آمدن فرزند جدید، پدر از دنیا می‎رود. بعد از مرگ پدر، پسر بزرگ خانواده، «سهراب»، به جای او به استخدام شرکت واحد درمی‌آید و سعی می‎کند کمک خرج مادر باشد. شبی سهراب خیلی دیر به خانه می‎آید. همه نگران هستند، تا به حال سابقه نداشته که اینقدر دیر کند و... .

گل‌جمال: دو عاشقانه از ترکمن صحرا

معرفی کتاب
«ایلیار» در ساندویچی آقا «قهرمان» با «آبای» که یک افغان است، دوست می‌شود. آن‌ها یک‌بار دعوای مفصلی می‎کنند؛ ولی از آن به بعد، تبدیل به دوستان صمیمی می‎شوند. ایلیار عاشق خواهر آبای، «گل‌جمال»، می‌شود؛ اما ایران افغانی‌ها را بیرون می‌کند. پس آن‌ها به ناچار از ایران کوچ می‌کنند. برادرش می‌میرد و در بندر ترکمن دفن می شود. پدر سکته می‌کند و او هم می‌میرد. دَه سال بعد، ایلیار آن‌ها را پیدا می‌کند؛ ولی «گل‌جمال» بعد از نُه سال انتظار، با یک روستایی قزاق ازدواج کرده و... .

سهم من از درخت سیب

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه‌ای از دَه داستان کوتاه است. «صندوقچه»، «گیس‌بریده»، «دخمه»، «گمشده» و «درخت سیب»، نام بعضی از این داستان‌هاست. در داستان «صندوقچه»، مادربزرگ صندوقچه‌ای دارد که به دقت از آن مراقبت می‌کند، درش همیشه قفل است و کلید آن به گردنش. دخترک خیلی دلش می‌خواهد بداند داخل صندوقچه چیست که این‌طور مادربزرگ به آن خیره می‌شود و به خلسه‌ای عمیق فرو می‌رود. دخترک هزار جور نقشه می‌کشد که چطور کلید را از مادربزرگ کِش برود، وقتی مادربزرگ می‌خوابد، وقتی به حمام می‌رود، وقتی سراغ باغچه می‌رود، ... .

خدا لعنت کند سیاوش را

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی چهار داستان کوتاه است. «میم. نون»، «زردکوه»، «بیل‌باز» و «خدا لعنت کند سیاوش را»، نام این داستان‌هاست. داستان «خدا لعنت کند سیاوش را»، درباره اختلاف مردم دو روستا درباره عَلَمی است که سیل با خود آورده و وسط دو روستا رها کرده است. اهالی هر روستا ادعا می‌کند که عَلَم متعلق به آن‌هاست و... . سرانجام تصمیم می‌گیرند هر کسی توانست عَلَم را بلند کند، متعلق به روستای او باشد؛ اما هیچ‌کس نمی‌تواند این کار را انجام دهد. آن‌ها سعی می‌کنند عَلَم را سبک کنند؛ ولی بی‌نتیجه است تا اینکه... .

کلوپ آدم‌های ناراضی

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه است، به نام‌های «کافه ستاره»، «کلوپ آدم‌های ناراضی»، «عکس خانوادگی» و «فرصت». داستان «کافه ستاره» درباره مرد جوانی به نام «سعید» است. او ده سالی است که در تهران زندگی می‌کند و معتقد است باید در تهران بماند تا به رویاهایش برسد؛ اما حالا در سن ۲۸ سالگی، رویاهایش را فراموش کرده است و احساس پیرمردها را دارد. او به امید تازه‌ای نیاز دارد تا دوباره سرحال و قبراق شود تا اینکه همسر دوستش، برای ازدواج، دختری به نام «مریم» را به او معرفی می‌کند. آن‎ها در کافه ستاره با هم قرار می‎گذارند. سعید خیلی از مریم خوشش می‎آید؛ اما... .

گنامینوها قدر آدم را نمی‌دانند

معرفی کتاب
چهار نوجوان برای شرکت در کلاس «انتخاب»، معرفی شده‌اند. معلم این کلاس، حاضر نیست به مدرسه برود و قبول کرده است که فقط به این چهار نفر درس بدهد! معلمی که در همسایگی بچه‌ها خانه دارد؛ ولی هیچ‌کدام او را نمی‌شناسند و هیچ‌کدام نمی‌دانند درس انتخاب چیست. جلسه اول کلاس، آقای معلم توضیح می‌دهد، انتخاب درسی است که به ما یاد می‌دهد چشم و گوشمان را باز کنیم. او درباره آفرینش انسان و نافرمانی شیطان می‌گوید و اینکه شیطان سوگند خورده است فرزندان انسان را فریب دهد و... .

من یک لاک‌پشتم

معرفی کتاب
زمان جنگ است. «ایاز» به خاطر نمره ریاضی‌اش هر روز کتک می‌خورد. معلم ریاضی، لاک‌پشت صدایش می‌کند و ایاز فکر می‌کند شاید به علت بلوز کاموای سبزی است که می‌پوشد. یه روز خبر شهادت دایی ایاز را می‌آورند. او همچنان در مدرسه کتک می‌خورد تا اینکه پدرش با معلم ریاضی دست‌ به یقه می‌شود و ریاضی را به او یاد می‌دهد. حالا دل ایاز گرم شده است؛ اما روزی متوجه می‌شود که پدرش هم می‌خواهد به جبهه برود. او سعی می‌کند مانع شود؛ ولی بی‌نتیجه است و او همچنان با معلم ریاضی مشکل دارد. بچه‌های دیگری هم هستند که با این معلم مشکل دارند و گویا براش نقشه‌ای کشیده‌اند.