شبی که بانوی دریاچه شدم
معرفی کتاب
دریاچه بختگان خشک شده و تبدیل به شورهزاری وسیع شده است! بانوی دریاچه، «بختآفرید» هم در بستر بیماری افتاده و دریاچه به نگهبان تازهای احتیاج دارد. «نازبهار»، دختر نوجوانی است که قرار است شب یلدا را همراه پدر و مادرش کنار دریاچه بگذارند؛ اما همکلاسی بداخلاقش، «پونه» هم با خانوادهاش به آنجا میآید. نازبهار در تاریکی شب گم میشود و به قصر دریاچه راه مییابد. او متوجه میشود که به عنوان بانوی آینده بختگان انتخاب شده و... .
کتاب هدهد سفید برای نوجوانان
معرفی کتاب
چهارمین جلد از کتاب «هدهد سفید» با بخشی به نام «به استقبال ماه مهر» آغاز میشود که حاوی داستان کوتاهی دربارۀ ماجرایی جالب از اولین روز مدرسۀ پسربچهای و تلاش او برای پیدا کردن همکلاسیاش مرتضی است تا... . بخش بعدی «از محرم، ماه خون و حقیقت» نام دارد که به مناسبت تقارن ایام ماه محرم و انتشار این جلد از کتاب «هدهد سفید» برای بچهها در نظر گرفته شده است و در آن داستانی با عنوان «جایی شبیه بهشت» و همچنین نمایشنامه یک پردهای «شبیه»، برای خواندن و اجرا کردن، آورده شده است. در بخش دیگری... .
آبیها
معرفی کتاب
این رمان درباره زندگی پزشکی مسیحی، به نام «زکریای رومی»، معاصر «هارونالرشید»، خلیفه عباسی، است. او ناچار میشود به دلیل احضار هارون، دیر انطاکیه را ترک کرده و به سمت دربار او برود. او پزشکی است که به دنبال گوهر کامل معاصر خویش است و دیگر نمیخواهد در پستوی قدرت راهبان بماند، شهر انطاکیه و حران، تبعیدگاه دانش این طبیب دلداده است، او در سیر این هجرت، هم عشق زمینی مییابد، هم آسمانی و طوفان آبیترین رویداد زندگی اش را به تلاطم می رساند.
شب دنیا
معرفی کتاب
کتاب حاضر درباره جنگ ایران و عراق است و رزمندههایی که از جان خود گذشتند تا ایران بماند. افرادی مانند «ایلیا یوسفی» که در جبههها حماسه میآفریند و سرانجام به اسارت درمیآید. ایلیا فرماندهی است که با دیگران فرق دارد، او «رازمیک» را که مسیحی است، به گردانش راه میدهد، انجیل در جیب دارد و ماه را در دست میگیرد! اکنون سالهاست که جنگ تمام شده است و «امین»، دوست ایلیا، که با او اسیر بوده است، به میهن بازگشته است؛ اما از ایلیا خبری نیست! شایعاتی درباره او بر سر زبانها افتاده که به کشور خیانت کرده است! دوستانش، «احسان»، «سیدمصطفی» و امین، در شک و تردید به سر میبرند که به ندای قلبشان گوش دهند یا به شایعات. سرانجام خبرهایی از ایلیا میرسد!
ترنجون
معرفی کتاب
شبی بوی خوش ترنج، امیرزاده را کنار درخت ترنجی میکشاند. از میان گلبرگهای گل ترنج دختری سربرمیآورد که از امیرزاده آب میخواهد. امیرزاده به او آب میدهد و او را سوار بر اسب میکند و به طرف شهر میبرد؛ اما در راه به این فکر میافتد که تا به حال هیچ امیرزادهای عروسش را بیساز و دُهُل به خانهاش نبرده است. بنابراین، ترنجون را کنار درختی و چشمهای پیاده میکند و از او میخواهد منتظرش بماند و میرود که با سپاه بازگردد. بعد از مدتی، خادمکی کنار چشمه میآید تا آب بردارد که چشمش به ترنجون میافتد و... .
بفرمایید گول بخورید!
معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل چهارده داستان کوتاه و به هم متصل است. قهرمان داستان پسری پانزدهساله است که در ساختمانی به نان «آرامش» زندگی میکند. روزی که از بازی فوتبال برمیگردد، متوجه میشود در ساختمانشان، از خانه یکی از همسایه دزدی شده است. پلیس مطمئن است که کارِ آشناست. مدتی بعد، ماشین یکی دیگر از همسایهها را دزد میزند. در این ساختمان چه خبر است و چه کسی در دزدی دست دارد؟
پرطلا
معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه با نام های «پرطلا»، «کله کهنه»، «سهراه چهاردرختی» و «گونیهای چهار خط» است. داستان اول درباره پسرکی است که در روستا زندگی میکند. روزی او پرندهای را در دامی که خودش پهن کرده است، پیدا میکند. آن را در قفس میگذارد و به خانه میبرد. پرنده هیچکدام از غذاهایی را که پسرک برایش میگذارد، نمیخورد. پسر نگران است و مادرش مرتب به او گوشزد میکند که پرنده را آزاد کند، مبادا که از بین برود! برنامه راز بقای تلویزیون، درباره پرندهای کمیاب است که خیلی شبیه پرنده اوست و باعث میشود پسرک با پرنده آشنا شود. از آن طرف، دوست پسرک اصرار دارد که پسرک پرنده را خشک کند و برای همیشه نگه دارد؛ اما... .
انگورهای هزارمسجد
معرفی کتاب
ابراهیم در جادهای که هزارانبار رفتوآمد کرده است، پیش میرود و نمیداند چه اتفاقی افتاده است؛ هرچند حدس میزند موضوع مربوط به پدرش، «آقاجان»، باشد. سرانجام به خانه میرسد و بالای سر پدر؛ اما لحظات آخر عمر پدر است و داد و فریادهایی که ابراهیم بر سرِ برادرش، «اسماعیل» میکشد که چرا زودتر به من خبر ندادید و چرا پدر را به شهر نیاوردید؛ دیگر هیچ فایدهای ندارد! و... . بعد از مراسم خاکسپاری، ابراهیم در انبار، در میان کتابهای دوران تحصیلش دفتر خاطراتش را پیدا میکند و... .
بهار چشمان تو
معرفی کتاب
«محمد» به دنبال کار به شهر رفته بود و حالا بعد از پنج سال به خانه برگشته است. پدر، مادربزرگ و برادرش «طاهر»، که بیرون از اتاق ایستاده است، به او خوشامد میگویند؛ اما مادرش، صدای مادر از اتاق میآید! مادربزرگ محمد را تا پشت درِ اتاق میبرد. مادر درد میکشد و منتظر به دنیا آمدن سومین فرزندش است. مادربزرگ محمد را به دنبال پیرزن قابله میفرستد و... . بچه به دنیا میآید و اینبار دختر است؛ اما مادر از دست میرود. نام دختر را به یاد مادر «زینب» میگذارند و ... .
توطئه در شهرک
معرفی کتاب
«ورود به شهرک آزاد باید گردد»، «همه بچهها حق دارند از باشگاه استفاده کنند» و... . بچههای شهرک مدتی است که روی در و دیوار و حتی زمین این شعارها را مینویسند. نگهبانها کلافه شدهاند و سعی میکنند آنها را پاک کنند؛ اما این کار بیفایده است. نگهبانها متوجه میشوند که روی ماشین یکی از ساکنین شهرک هم با ماژیک شعار نوشته شده است! این موضوع از کجا آب میخورد؟ و چه کسی بچهها را تشویق به نوشتن این شعارها میکند؟