Skip to main content

آقای ماجیکا و هفته کتاب

معرفی کتاب
قرار است معلم ورزش جدیدی به جمع معلمان مدرسه اضافه شود؛ خانمی به نام «پرینگل» به مدرسه می‎آید. خانم پرنیگل که شال بزرگی را دور صورتش پیچیده است، تمام بچه‌ها و معلم‌ها را مجبور می‌کند که در حیاط نرمش کنند. به‌نظر بچه‌ها کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است؛ چراکه خانم پرینگل، اسم آقای «ماجیکا» را می‎داند و به «همیش» که موقع نرمش شکلات می‎خورد، چیزی نمی‎گوید و این در حالی‌ است که او برای اولین‌بار است که به این مدرسه می‎آید. همه امیدوارند که او به زودی از آنجا برود، اما....

آقای ماجیکا و سرایدار مدرسه

معرفی کتاب
آقای «جنکسِ» مهربان، سال‌های سال سرایدار مدرسه بوده و حالا بازنشست شده است. سرایدار جدید، دایی بداخلاق و بی‎ادبِ «همیش بیگ‎مور» است. او با خانم «وارلاک»، جادوگر بدجنس، همدست شده است و به این ترتیب، برنامه قایق‌رانی کلاس سوم تبدیل به فاجعه می‌شود. آن‌ها آقای «ماجیکا» را می‎دزدند. بار اول است که «جودی» می‎خواهد جادوگری کند. آیا او می‎تواند وضعیت را درست کند؟

آقای ماجیکا ناپدید می‌شود

معرفی کتاب
ترم جدید شروع شده است و بچه‌های کلاس سوم اصلاً ناراحت نیستند؛ چون آقای «ماجیکا» معلمشان است. آقای «پاتر»، مدیر مدرسه، اعلام می‎کند که آقای ماجیکا بازنشست شده و جای او معلم دیگری آمده است: خانم «دالسی بیگ‎مور»، مادر «همیش بیگ‌مور»! بچه‌ها می‎دانند که هنوز وقت بازنشستگی آقای ماجیکا نرسیده و او اصلاً پیر نیست. حتماً کاسه‎ای زیر نیم‌کاسه است! بچه‌ها باید بفهمند که سرِ آقای ماجیکا چه آمده است. آن‌ها مطمئن هستند که او بدون خداحافظی از بچه‌ها هیچ‌جا نمی‌رود.

مسلسل‌چی‌ها

معرفی کتاب
ماجراهای داستان در جنگ جهانی دوم و در شمال شرق انگلستان رخ می‌دهد. در نبرد بین نیروهای انگلیس و آلمان، کودکانِ منطقه در رقابت برای جمع‌آوری قطعات جنگی‌اند. «چاس مک‌گیل» پسر نوجوانی است که در شهر «گرموسِ» «انگلیس» زندگی می‌کند. او کلکسیون یادگاری‌های جنگی دارد. روزی چاس به‌طور اتفاقی یک بمب‌افکن ساقط شده آلمانی‌ را در جنگلی نزدیک شهر پیدا می‌کند. مسلسل سیاه و براق هواپیما سالم است. چاس موضوع را با دوستانش در میان می‌گذارد و آن‌ها پنهان از چشم بزرگ‌ترها برای خودشان سنگری می‌سازند، غنایم جنگی خود را درون آن جای می‌دهند و یک مسلسل‌چی آلمانی را به اسارت می‌گیرند... .

وقتی من بچه بودم

معرفی کتاب
این کتاب زندگی‎نامه نویسنده است؛ اما پیش از آنکه وقایع زندگی خود را بازگو کند، پیشینه‌ای از خانواده‌اش و محیط زندگی آنان، یعنی «آلمانِ» قرن نوزدهم به تصویر می‎کشد. او در بیست و سوم فوریه ۱۸۹۹ به دنیا می‎آید و کودکی‎اش را در خانه‎های مختلفی سپری می‎کند. اریش که قصد دارد معلم شود با تمام وجود خود را وقف درس و مدرسه می‌کند؛ اما سرانجام درمی‌یابد برای این کار ساخته نشده و باید به تحصیل ادامه دهد. با وجود کودکی نسبتاً شاد و پرهیاهو، نوجوانی وی با شروع جنگ جهانی اول مصادف می‌شود و همین بر بی‌خیالی‌های آیندۀ او برای همیشه خط بطلان می‌کشد.

آقای ماجیکا و نمایش مدرسه

معرفی کتاب
آقای «ماجیکا» فکر می‎کند اصلاً جادوگر خوبی نیست؛ اما بچه‌های کلاس سوم فکر می‎کنند او حرف ندارد. به خصوص وقتی که جادوهایش اشتباه عمل می‌‏کنند. اول «همیش بیگ‎مور» به یک قورباغه تبدیل می‎شود، بعد روی صحنه نمایش، سروکله یک غول واقعی پیدا می‎شود و...؛ اما حالا آقای ماجیکا همیش را ناپدید کرده است و نمی‌داند او کجا رفته است. ساعت مدرسه تمام شده و همیش هنوز پیدا نشده است. آقای ماجیکا خیلی نگران به نظر می‎رسد. حالا چه اتفاقی رخ می‎دهد و به پدر و مادر همیش چه باید بگوید؟

آقای ماجیکا و قالیچه پرنده

معرفی کتاب
اولین‌روز بعد از تعطیلات سال نوست و بچه‌ها به مدرسه برگشته‎اند. آقای «پاتر»، مدیر مدرسه، عصبانی است؛ چراکه معلم جدید کلاس سوم هنوز از راه نرسیده است. سرانجام آقای پاتر تصمیم می‎گیرد درِ کشویی بین دو کلاس دوم و سوم را باز کند و هم‌زمان به هر دو کلاس درس بدهد. ناگهان یکی از پنجره‎های بزرگ کلاس خود به خود باز می‎شود و چیزی پروازکنان وارد می‎شود: مردی روی یک قالیچه پرنده! او آقای «ماجیکا»، معلم کلاس سوم است. ظاهراً بچه‎ها سال هیجان‎انگیزی پیش رو دارند!

کشتی سیراف

معرفی کتاب
این داستان درباره کشتی‌ای به نام «سیراف» است و مرد ناشناسی که هر چه می‎گوید به حقیقت می‎پیوندد. کشتی به طرف شعله‌های آتش کشیده می‌شود. ملوانان به ناخدا خبر می‎دهند که دیگر نمی‎توانند کشتی را مهار کنند و از او می‎خواهند کشتی را غرق کند؛ چراکه غرق شدن در آب را به سوختن در آتش ترجیح می‎دهند. حرف‌های ناخدا و امید دادن او بی‌نتیجه است. ناخدا نمی‎داند چه کند. ناگهان مرد ناشناس جلو می‎آید و می‎گوید مطمئن باشید که هیچ اتفاقی برای کشتی نمی‎افتد! در ادامه داستان، همان‌طور که مرد ناشناس گفته بود، کشتی و ساکنانش جان سالم به در می‎برند؛ اما چطور؟ این مرد ناشناس کیست؟

سرود کریسمس

معرفی کتاب
«اسکروچ» مردی بسیار خسیس است. روز قبل از کریسمس تنها خواهرزاده او به دفتر کارش می‎آید و او را برای مهمانی شب کریسمس دعوت می‎کند. اسکروچ که هیچ‌گونه احساس و عاطفه‌ای ندارد، دعوت او را رد می‌کند و این کار را مزخرف و بیهوده می‎داند. اسکروچ تنها کارمند خود را مجبور می‎کند تا در روز کریسمس به دفتر بیاید و کار کند. اسکروچ بعد به منزل می‌رود و در آنجا حضور کسی را حس می‎کند. روح شریک و دوستش به سراغش می‎آید و پیامی به او می‎دهد. پیغام این است، امشب ۳ روح به ملاقات اسکروچ می‎آیند و هرکدام پیامی برای او دارند.

مرد بهاری

معرفی کتاب
روستای «آق‌کند»، در برف محاصره شده است و روزهاست که هیچ‌کس نمی‌تواند به شهر یا روستاهای دیگر برود. «فرج» و «جمشید قصاب»، با کمک تفنگدارهای «سرخای» به جان مردم افتاده‎‌اند و هرکاری دلشان بخواهد، می‏‌کنند. دهدار مرده است و مردم منتظر دهدار جدیدند. یک روز غریبه‌ای با پای پیاده از کوهستان‌های برف‌گیر از راه می‌رسد و زمام امور روستا را برعهده می‌گیرد. او با قیه فرق دارد و تصمیم دارد همه کسانی را که به مردم ستم ‌کرده‌اند، تنبیه کند.