Skip to main content

پاندو کجاست؟ رو بامبو

معرفی کتاب
پاندا کوچولویی به نام پاندو در کنار یک درخت بامبوی خیلی بزرگ زندگی می‌کرد. روزی پاندو از لانه‌اش بیرون آمد و رفت تا به یک کوهستان برفی رسید. کوهستان سنگ‌های بزرگ سیاهی داشت که از میان برف‌ها بیرون زده بود که شبیه پوست پاندا شده بود. پاندو در کوهستان با خرگوش، بچه آهو و زرافه دوست شده و به قایم موشک بازی مشغول می‌شوند؛ اما هر کدام که چشم می‌گذارد همه پیدا می‌شوند به جز پاندا. تا این که...

وایوو

معرفی کتاب
موکل بادها، «وایوو»، بسیار می‌خوابید، نه یک روز و دوروز، گاهی سی سال می‌خوابید و وقتی خواب بود، نه ابری به خشکی می‌رفت، نه بارانی روی کوه می‌بارید و نه حتی گرده گلی جابه‌جا می‌شد. وقتی او خواب بود، درخت‌ها بی شکوفه می‌ماندند، دریاچه‌ها خشک می‌شدند و... .بیدار کردن وایوو کار سخت و خطرناکی بود. برای همین شجاع‌ترین و باهوش‌ترین جوانان می‌رفتند تا او را بیدار کنند؛ اما... .

زفی شورشی

معرفی کتاب
شاهزاده یان پسری رنگ پریده و خجالتی است و در قصر بزرگ کم نوری، همراه تعداد زیادی محافظ و نگهبان، زندگی می کند.
اواجازه ندارد از قصر بیرون برود، اجازه ندارد بازی کند، حتی اجازه ندارد گیلاس بخورد، چون پدرش، شاه فردیناند، می ترسد اتفاق بدی برایش بیفتد! وقتی یان با زفی، دختر کوچکی که هیچ کاری برایش ممنوع نیست، آشنا می شود، زندگی اش حسابی تغییر می کند، تغییری پر از هیجان و خطر!

جورج و اولین روز مهد کودک

معرفی کتاب
امروز اولین روزی که قرار است جورج به مهدکودک برود. پپا فکر می‌کند جورج خیلی کوچک است و دوست ندارد برادر کوچولویش را با خودش به مهدکودک ببرد. اما وقتی دوست‌هایش جورج را می‌بینند، خیلی ذوق می‌کنند و می‌گویند دلشان می‌خواهد برادری مثل جورج داشته باشند. پپا هم از داشتن برادر کوچولویش احساس خوشحالی می‌کند.

جورج سرما می‌خورد

معرفی کتاب
در یک روز سرد و بارانی جورج و پپا تصمیم می‌گیرند برای بازی بیرون بروند. مامان به آن‌ها می‌گوید اگر می‌خواهند زیر باران بازی کنند، باید کلاه و لباس مناسب بپوشند تا خیس نشوند. اما جورج دوست ندارد کلاه سرش بگذارد. برای همین آن‌را در چاله‌ای پرت می‌کند. وقتی به خانه برمی‌گردند، عطسه‌های جورج شروع می‌شود و...

بادکنک جورج

معرفی کتاب
پپا و جورج با مامان‌بزرگ و بابابزرگ در راه خانه آن‌ها هستند. در راه خانه، بابابزرگ بادکنکی به شکل دایناسور برای جورج می‌خرد. بابابزرگ از جورج می‌خواهد که آن‌را محکم توی دستش بگیرد؛ اما او رهایش می‌کند. بادکنک بالا و بالاتر می‌رود. تا این‌که...

پپا و مهمانی پر‌ماجرا

معرفی کتاب
«پپا» قرار است برای اولین بار در زندگی‌اش شب در خانه دوستش «زویی» بماند. او و دوست‌هایش تصمیم گرفته‌اند تا دیر وقت بیدار بمانند و خوراکی بخورند و خوش بگذرانند. اما بابای زویی مجبور است صبح زود سر کار برود و آن‌ها باید مراقب باشند او را از خواب بیدار نکنند. آیا آن‌ها می‌توانند هم بیدار بمانند و هم سر و صدا راه نیندازند؟ ...

جورج و نی‌نی‌ پرسروصدا

معرفی کتاب
«پپا» و خانواده‌اش قرار است شب در خانه‌ عمه‌جان بخوابند. همه خسته‌اند و خیلی زود خوابشان می‌برد. اما خیلی زود صدای گریه الکساندر کوچولو بلند می‌شود و همه را از خواب بیدار می‌کند. الکساندر کوچولو عادت دارد در سرو صدای زیاد بخوابد. تا این‌که پدر جورج فکری به ذهنش می‌رسد...

قصه‌ سنگ و باد

معرفی کتاب
روی تپه، کنار درخت، سنگ بزرگی بود که با درخت و باد دوست بود؛ اما اغلب تنها بود؛ چون درخت بیشتر وقت‌ها چُرت می‌زد و باد بیشتر وقتش در رفت‌وآمد می‌گذشت. سنگ دلش می‌خواست کسی بیاید و روی او بنشیند. او به حرف آدم‌ها گوش می‌داد و حوصله‌اش سر نمی‌رفت تا اینکه پاییز از راه رسید. درخت به خواب زمستانی رفت و باد هم سرش شلوغ بود و درخت بیشتر از هروقتی تنها بود. زمستان که آمد... .

سبزه کوچولو

معرفی کتاب
کتاب «‌سبزه کوچولو» دارای 5 داستان کوتاه با عنوان‌های«غرّشم خراب شده!»، «سبزه کوچولو گیر افتاده!»، «قشنگ‌ترین آواز»، «‌قوقولی قوقو قوووول!»و «مشکل بزرگ مورچه‌ها» است. همه داستان‌ها در موردزندگی و ویژگی‌های خاص موجودات و حیوانات است. داستان «سبزه کوچولو گیر افتاده!» که عنوان کتاب نیز هست، درباره کمک کردن سبزه‌ها به سبزه کوچولویی به نام پیچ پیچی است که زیر قوطی کنسرو گیر افتاده و نمی‌تواند نفس بکشد. این کتاب در قطع خشتی در 36 صفحه چاپ شده است.