پریانههای لیاسند ماریس
معرفی کتاب
داستان این رمان در بندر «سیراف» یکی از بنادر جنوبی ایران باستان اتفاق افتاده است و حکایت زندگی خانوادهای جنوبی است. قهرمانان اصلی داستان «لیانا» و «ادریس»، خواهر و برادر نوجوانی هستند که در این خانواده زندگی میکنند. ادریس که صیاد مروارید است، تاکنون سه مروارید لاجوردی بهدست آورده و «دیصبرا» مادرشان، مرواریدها را برای عروسی ادریس در صندوق قدیمی که در زیرزمین خانه دارد، مخفی کرده است. ادریس بار دیگر به همراه «ناخدا سیراف» برای صید مروارید به دریا میرود که این بار با صحنه بسیار عجیب و ترسناکی مواجه میشود... .
قصه واقعی مداد و پاککن
معرفی کتاب
مداد عاشق نقاشی کشیدن بود و دلش میخواست تنها کار کند؛ اما سروکله پاککن پیدا شد! مداد اصلاً خوشش نمیآمد پاککن نقاشیهایش را پاک کند. مثلاً وقتی مداد، دشتی پُر از گل و گیاه کشید، پاککن از وسط دشت، راهی باز کرد که بتوانند رد شوند و هنگامیکه مداد، دریایی طوفانی کشید، پاککن موجهای آن را پاک کرد و دریا آرام شد یا وقتی... . سرانجام... .
فرگال از کوره درمیرود
معرفی کتاب
«فرگال« یک اژدها کوچولوی دوستداشتنی است؛ اما وقتی دیگران به او میگویند چه کار کند، عصبانی میشود؛ مثلاً وقتی شام حاضر است، او دلش میخواهد همچنان بازی کند یا وقتی پدر میگوید باید سبزیجات بخورد. در زمین فوتبال وقتی مربی میگوید تو دروازهبان باش و فرگال نمیخواهد این کار بکند، باز هم عصبانی میشود. او نمیتواند خودش را کنترل کند و بالاخره دوستانش از او خسته میشوند و... .
فرگال به اردو میرود
معرفی کتاب
«فرگال» اژدها به اردو رفت؛ اما کمی نگران بود. مامان و بابا سعی کردند او را دلگرم کنند. وقتی فرگال به اردو رسید، تصمیم گرفت کارها را خوب انجام دهد تا همه از او خوششان بیاید. اولین فعالیت، نفس آتشین بود و فرگال سرِ صف ایستاد. در پرتاب آتش خیلی مهارت نداشت؛ اما موقع نان پختن، به بقیه نشان داد که چطور نان میپزند... . او تمام تلاشش را کرد؛ ولی وقت ناهار هیچکس حاضر نشد کنار او بنشیند! چرا؟ چه اتفاقی افتاده بود؟
فرگال با فرن آَشنا میشود
معرفی کتاب
«فرگال» اژدها کوچولوی شاد و شنگولی بود تا وقتی که مامان و بابا با یک تخم اژدها به خانه آمدند. هرروز همه به تخم نگاه میکردند و منتظر بودند تا اینکه «فرن»، خواهر فرگال، از تخم بیرون آمد. از آن روز همهچیز به هم ریخت. فرن با اسباببازیهای او بازی میکرد، تو ماشین گریه و زاری راه میانداخت و... . دیگر هیچکس به او توجه نداشت تا اینکه فرگال تصمیم گرفت فرار کند!
حبابهای خنده
معرفی کتاب
این کتاب شامل داستانهای کوتاه بههمپیوسته با عنوانهای مختلف درباره خنده و پیامدهای آن است. «ماجی»، کلاه حصیری بنفشاش را روی سرش میگذارد و چتر سفیدش را برداشته و از خانه هفتطبقهاش که زیرِ زمین بود، خارج میشود تا به مغازه آقای «سوسو» برود. آقای سوسو یکی از آدمکهای بادکنکی شهر «پوتیپوت» است که صاحب یک مغازه میباشد. او در مغازهاش فقط یک جنس برای فروش دارد و آن «حباب خنده» است... . لازم به یادآوری است، این کتاب همراه فایل صوتی و فیلم کوتاه معرفی کتاب بهصورت تصویر «کیو آر کد»، ارائه شده است.
جنگل آشیل پاشیل
معرفی کتاب
گاهی وقتها باید کاری انجام بدهیم که تجربهاش را نداریم. آنوقت ممکن است کارهایی بکنیم که نتیجهاش فاجعهبار باشد. بدی این تجربهها، عاقبت پردردسر است. این کتاب درباره دختری 5-6 ساله به اسم «مهتاب» است که مادر خود را از دست داده و یک برادر بسیار کوچک دارد. این دختر به مادرش قول داده که مراقب برادرش باشد. عمه کوچکتر این دو، با آنها زندگی میکند.
جونگولهمو
معرفی کتاب
«جونگولهمو» خیلی تنبل است و انجام هرکاری را به فردا میاندازد. او نمیخواهد کثیف باشد؛ اما کثیف است. نمیخواهد خانهای شلوغ و به هم ریخته داشته باشد؛ اما دارد. او دلش نمیخواهد موهایش ژولیده باشد؛ اما یک جنگل مو روی سرش دارد! یک شب با سروصداهایی از خواب میپرد؛ صدای جیرجیر در و پچپچ دو مهمان ناخوانده! آنها کیستند و چرا آمدهاند؟
کجا میروی نردبان؟ و قصههای دیگر
معرفی کتاب
چهار داستان این کتاب برای کودکان نوشته شده است. داستان اول، مورچه میخواهد به عروسی خانم کلاغه برود؛ اما باد، کارت عروسی را با خودش میبرد! داستان دوم، از پریِ شادی میگوید که در آسمان زندگی میکند کوفته خوشحالی درست میکند! داستان سوم، قصه پاکت نامهای است که باد آن را اینطرف و آنطرف میبرد. داستان آخر از نردبانی سخن میگوید که مرتب در حال فرار است!