لاکی و خرگوشه
معرفی کتاب
لاکپشت کوچولویی بود به اسم لاکی که تازه از تخم بیرون آمده بود. لاکی دور و برش را نگاه کرد و راه افتاد دنبال لاکپشت کوچولوهای دیگر. آنها باید هر چه زودتر میرسیدند به رودخانه. مامانلاکپشت آنجا منتظرشان بود. لاکی هر چه تندتر میرفت، به خواهر و برادرهایش نمیرسید. ناگهان صدای مرغی را شنید...
چنگولی و منگولی
معرفی کتاب
راکون چنگولی مثل هر شب، از لانهاش آمد بیرون و رفت دنبال دوستش راکون منگولی، تا مثل هر شب در جنگل گردش کنند. امّا هر چه گشت، دوستش را پیدا نکرد!...
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی، داستان راکونی به اسم جنگولی است که دوستش را گم کرده. عروسک نمایشی وسط کتاب، داستان «جنگولی و منگولی» را جذابتر کرده است.
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی، داستان راکونی به اسم جنگولی است که دوستش را گم کرده. عروسک نمایشی وسط کتاب، داستان «جنگولی و منگولی» را جذابتر کرده است.
قورقورک و قارقارک
معرفی کتاب
یک روز قورقورک جستی زد و از آب پرید بیرون و روی تخت سنگی نشست بعد با چشمان درشتش سرتا پای خودش رو نگاه کرد و گفت: «پس دُم خوشگلم کو؟ ... »
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی داستان قورباغهای به اسم قورقورک است که در برکه به دنبال دمش میگردد. عروسک نمایشی وسط کتاب داستان «قورقورک و قارقارک» را جذابتر کرده است.
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی داستان قورباغهای به اسم قورقورک است که در برکه به دنبال دمش میگردد. عروسک نمایشی وسط کتاب داستان «قورقورک و قارقارک» را جذابتر کرده است.
بابا اتوبوسی
معرفی کتاب
در این داستان با نگاهی تازه به اطراف و اشیای به ظاهر ازکارافتاده و افراد بازنشسته در خانواده، سعی شده تا حضور متفاوت بزرگترها برای بچهها به شیوهای جدید بیان شود. «بابا اتوبوسی» از ته کوچه رسید. نفساش در نمیآمد، حواسپرتی گرفته بود، یادش رفت توی یکی از ایستگاههای اتوبوس بایستد. یک آقا با کیف بزرگش بهدنبالش دوید، اما... .
پیچ و هزارپا
معرفی کتاب
توی یک آشپزخانه یک «هزارپا» و یک «پیچ» به یکدیگر رسیدند. هزارپا از پیچ پرسید که او کیست؟ پیچ خودش را معرفی کرد و گفت که به همراه 9برادرش روی یک هواکش بودند که او شُل شده و روی زمین افتاده است و حالا قصد دارد به گردش برود. پیچ و هزارپا با هم دوست شدند و از هر دری با یکدیگر صحبت کردند که ناگهان یک جاروبرقی هر دوی آنها را خورد و... .
خان بیزپشه
معرفی کتاب
این کتاب، جلد سوم از مجموعه «بیزبیزپشه» است. گروه «بیزبیزپشه»، دنبال چالهای آب میگشتند تا توی آن بازی کنند، اما همه چالهها خشک شده بودند. آنها همگی روی یک سیم برق نشستند که یکدفعه متوجه شدند آسمان تاریک شده است، پشهها فکر کردند شب شده، اما ناگهان یک قطره آب روی سر پشهای که نامش «ریزهمیزه» بود، افتاد. پشهها که تا آن لحظه باران ندیده بودند، فکر کردند که کسی به آنها حمله کرده است و... .
ویز ویز تره
معرفی کتاب
پشهها کنار برکه نشستند تا آب بخورند. وقتی «چشم دماغنیزهای» به آب نگاه کرد، از تعجب خشکش زد، عکسشان توی آب بود! پشهها که تا به حال عکسشان را در آب ندیده بودند، فکر کردند پشههای دیگری تو آب هستند. آنها سعی کردند با پشههای توی آب صحبت کنند؛ اما جوابی نشنیدند. درحالیکه پشهها عصبانی شدهاند، سروکله لاکپشت پیدا میشود. لاکپشت هم از دیدن عکسش در آب تعجب میکند. حالا سوالی بزرگی برای پشهها و لاکپشت به وجود آمده است. اگر آنهایی که در آب هستند، عکس خودشان است، پس خودشان کی هستند!؟
شگفتانگیزترین هدیه
معرفی کتاب
مردم دهکده «ومیکیها»، آدمکوچولوهای چوبی بودند که همه را نجاری به نام «ایلای» ساخته بود. «پانچلو»، یکی از آدمچوبیها، عاشق روز سازنده بود. او میخواست به مناسبت این روز، کار بزرگی برای نجار انجام بدهد. او فکر کرد و تصمیم گرفت برای ایلای شعری بگوید و... . وقتی اشتباه پانچلو، مراسم روز سازنده را خراب کرد، اهالی دهکده به شگفتانگیزترین هدیهای که میتواند وجود داشته باشد، پی بردند و... .
بجوبجو هیولای کتابخوار
معرفی کتاب
«بجوبجو» هیولایی کوچک و بازیگوش است که هرچیزی را که میبیند، میجود؛ صابون، جوراب، اردکهای پلاستیکی، انگشتهای پا و جالباسی و...؛ اما او کتاب را بیشتر از همهچیز دوست دارد. او با جویدن بخشهایی از کتاب، راه خود را به درون افسانههای مشهور، مانند شنلقرمزی، جک و لوبیای سحرآمیز و سه خرس و ... باز کرده و تلاش میکند نتیجه داستان را به نحوی که دوست دارد، تغییر دهد.
بازگشت زامس در روز شنبه
معرفی کتاب
این کتاب رمانی تخیلی است. در این داستان، شخصیتی به اسم آقای «تاشن پیر» منتظر یک موجود خیالی و افسانهای به اسم «زامس» است که قرار است روز شنبه بیاید و آرزویش را برآورده کند. زامس همان موجودی است که بینی خرطومی و موهای سیخ و قرمز دارد و آقای تاشن پیر، دفعه قبل توانست از وجودش به نحو احسن استفاده کند. زامس اطلاعات خوبی در استفاده از ماشین آرزو دارد و میتواند به او کمک کند.