برزخ زمین
معرفی کتاب
سیاره فضاییها نابود شده است و آنها به دنبال جایی برای زندگی هستند که کره زمین را پیدا میکنند و در آن ساکن میشوند؛ اما گروه اکتشافیشان در فضا پخش میشوند تا سیارهای قابل سکونت برای خود پیدا کنند و از زمین بروند. آنها در زمین به عنوان مهمان مخفی هستند تا اینکه متوجه میشوند بشر چهقدر خطرناک است. فضاییها برای اینکه مشکلی برای زمینیها ایجاد نشود، خودشان را به شکل حشرات درمیآورند و... .
کوآلا کجاست؟ تو جنگل
معرفی کتاب
داستان «کوآلا کجاست؟ تو جنگل» داستان کوآلای کوچولویی است که در جنگل زندگی میکند؛ اما جنگل آتش میگیرد. کوآلا با پاهای سوخته از آتش فرار میکند و به خانه روستایی میرسد که دختر کوچولویی جلو خانه در حال بازی است. دختر کوچولو به کمک میآید و برایش خانه میسازد. کوآلا هم در لانهاش خوابش میبرد، یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت... ده ساعت... تا اینکه...
یه بچه اسب آبی
معرفی کتاب
بچه اسب آبی همیشه در آب دریا مشغول آببازی بود. یک روز که سرش را از آب بیرون آورد و جنگل سرسبز را دید. برای اولین بار داخل جنگل رفت و مشغول خوردن علفهای تازه شد.در همین زمان گرگی او را دید و نقشه خوردن او را کشید. رفت و دوستانش را هم آورد.وقتی آنها میخواستند بچه اسب آبی را شکار کنند؛ ناگهان فیل از راه رسید و با خرطوم درازش اسب آبی را به هوا برد و...
ببری و شوکا
معرفی کتاب
ببری، ببر کوچولویی است که همراه مادرش در جنگل زندگی میکنند. یک روز آنها آهویی را میبینند. آن دو دنبال آهو دویدند تا او را شکار کنند. ببری که از دویدن خسته شده بود، ایستاد تا خستگی در کند. او در میان درختان «شوکا» بچه آهوی کوچولویی را دید و با هم دوست شدند و شروع کردند به بازی و دویدن. تا اینکه شوکا در کنار مرداب از خستگی پایش سُر میخورد و میافتد توی گل و لای و تمساح دهانش را بازمیکند تا شوکا را یک لقمه کند که...
یه بچه گرگ مهربون
معرفی کتاب
گرگ کوچولویی به نام «گرگینه» از لانهاش بیرون آمد و به خرگوش کوچولویی رسید. خرگوش از ترس پا به فرار گذاشت. گرگ کوچولو هم به دنبالش دوید. آن قدر دوید تا به دهی رسید که پیرزن تنهایی در آنجا زندگی میکرد. خاله پیرزن هم سگی به نام هاپولی داشت. روزی قرار بود خاله پیرزن و هاپولی به خانه دختر پیرزن بروند. در میان راه هاپولی گرگینه را که از خستگی در میان بوتهها خوابش برده بود، به دندان گرفت و به خانه برگشت. وقتی خاله پیرزن از خانه دخترش برگشت هاپولی را با گرگینه دید، خیال کرد هاپولی بچهدار شده است و...
فرانکلین و دوستانش تلاش میکنند
معرفی کتاب
«فرانکلین» و دوستانش فعالیت در باشگاه سرّی را خیلی دوست دارند، آنها با یکدیگر بهدنبال پیدا کردن سرنخهایی برای حل کردن معماهای پیچیده هستند. یک روز که آنها با یکدیگر بازی میکردند ناگهان صدای فریاد خواهر فرانکلین را میشنوند که کمک میخواهد. آنها بهسرعت به کارآگاهان باشگاه سرّی تبدیل میشوند و... .
فرانکلین و دوستانش به فضا میروند
معرفی کتاب
«فرانکلین» و دوستانش قدرت تخیل بالایی دارند. روزی آنها تصمیم میگیرند تا نقش فضانوردان را بازی کنند. آنها مانند فضانوردان لباس میپوشند، وسایل مخصوص را برداشته و تصور میکنند که خانه درختی، سفینه فضایی آنهاست. وقتی آنها تصمیم میگیرند که با سفینه فضایی خودشان از زمین بلند شده و وارد فضا شوند، فرانکلین متوجه میشود که دوستش حلزون داخل سفینه نیست و... .
فرانکلین و جشن سال نو
معرفی کتاب
«فرانکلین» و دوستانش برای آمدن سال نو خیلی هیجانزده هستند تا آغاز جشن سال نو فقط چند روز دیگر باقی است، در مدرسه آنها درحال درست کردن کاردستیهای ویژه برای درخت کاجشان هستند و همه اهالی محله جنگلی نیز درگیر خریدن هدیهها و تزیین کردن درختان کاج در خانههایشان هستند. آن روز فرانکلین یک پیشنهاد ویژه به دوستانش میدهد تا جشن سال نو بیشتر به آنها خوش بگذرد و... .
فرانکلین و همتیمیاش
معرفی کتاب
«فرانکلین» و دوستانش تصمیم میگیرند یک مسابقه ماشینبازی بزرگ ترتیب بدهند که همه بتوانند در آن شرکت کنند، آنها پوستر زیبایی را درست میکنند و در مغازه «آقای موش کور» آویزان میکنند. فرانکلین و «خرس» که دوستان صمیمی هستند تصمیم میگیرند تا ماشینِ بازی قدیمی خود را تعمیر کنند و در مسابقه شرکت کرده و برنده شوند. برای این کار آنها... .