نویسنده و تصویرگر: موش و قورباغه
معرفی کتاب
یک روز صبح زود، موش با شوق و ذوق از خواب بیدار میشود تا داستانی متفاوت بنویسد. موش داستانش را اینگونه شروع میکند: «روزی روزگاری در خانهای کوچک و آرام، موشی صبح زود از خواب بیدار میشود و میز را آماده میکند برای... » قورباغه، دوست موش، میخواهد به او در نوشتن داستانش کمک کند، برای همین مُدام وسط کار موش میپرد و پرتوپلا میگوید. موش تلاش میکند به قورباغه بفهماند که نباید در کار او دخالت کند؛ اما... .
ادوینا دایناسوری که خبر نداشت منقرض شده
معرفی کتاب
«ادوینا» یک دایناسور است و همه مردم شهر او را میشناسند. ادوینا با بچههای محل بازی میکند، در همه کارها به دیگران کمک میکند و... . همه عاشق او هستند، به جز «رجینالد ون هوبی دوبی»! رجینالد میداند که دایناسورها مدتهاست که منقرض شدهاند و حاضر است این موضوع را ثابت کند؛ اما آیا کسی پیدا میشود که به حرفهای او گوش کند؟ و اگر کسی گوش کند، آنوقت بر سر ادوینا چه میآید؟
آن دور دورها
معرفی کتاب
پدر «جو» پیامهای بطریها را جمع میکند و به دست صاحبانش میرساند و وقتی به خانه برمیگردد، داستان جدیدی از ماجراجوییهایش را برای جو تعریف میکند. جو خیلی دلش میخواهد مثل پدرش یک ماجراجوی بزرگ شود؛ اما از چیزهایی که زیر آب هستند میترسد تا اینکه پدر جو بیمار میشود. بطریهای زیادی روی هم تلنبار شده است. حالا چه کسی باید این کار را انجام بدهد؟ بعد از مدتی، جو یکییکی بطریها را به قایق میبرد، نفس عمیقی میکشد و امیدوار است که از عهده این کار برآید؛ اما... .
خانه درختی 104 طبقه
معرفی کتاب
«اَندی» و «تری» در خانه درختی زندگی میکنند که ۱۰۴ طبقه دارد؛ البته اول ۹۱ طبقه بود؛ ولی آنها سیزده طبقه دیگر روی آن میسازند! طبقاتی مثل: «کلاه احمقانه»، «راهپله تمام نشونده!»، «مغازه دو دلاری فروشی!» و «محوطه یخچال پرتکنی!». اَندی داستان مینویسد و تری نقاشیهای آن را میکشد؛ اما اَندی دنداندرد شدیدی دارد، آنقدر شدید که هیچکاری نمیتواند بکند! حالا چطور کتابش را بنویسد؟
لوبیها در من نبودم
معرفی کتاب
لوبیها بیشترِ وقتها با هم کنار میآیند؛ اما بعضیوقتها هم بحث میکنند و کار به دعوا میکشد! و... . هیچکس قبول نمیکند که دعوا را شروع کرده است و هرکس سعی میکند تقصیر را به گردن دیگری بیندازد. آنها سر هیچچیزی به توافق نمیرسند و آخر هم معلوم نمیشود سر چهچیزی دعوا میکنند! هیچکس یادش نیست!
آتشفشان
معرفی کتاب
سرایدار مدرسه متوجه تغییراتی در آزمایشگاه میشود؛ اما چون هیچکس حرفهای او را باور نمیکند، مجبور به ترک مدرسه میشود. سرایدار جدید چهارچشمی همهچیز را زیرنظر دارد تا آب از آب تکان نخورد؛ اما روزی وسایل آزمایشگاه دست به دست هم داده و آزمایشگاه را به آتش میکشند و یک آتشفشان واقعی راه میاندازند. آیا سرایدار میتواند از پس این آتشفشان برآید؟