Skip to main content

اژدهای آزمایشگاه

معرفی کتاب
سرِ زنگ آزمایشگاه، مداد کوچکی به زمین می‌‏افتد و زیر پای بچه‎ها می‎رود. او زخمی و نوک‌شکسته و بیهوش در آزمایشگاه جا می‏‌ماند. وقتی مداد به هوش می‌‏آید، هوا تاریک است و در نور مهتاب، وسایل آزمایشگاه عجیب و ترسناک به نظر می‌‏رسند. مداد سروصدا می‏‌کند و سایل از خواب بیدار می‎شوند و او را بیشتر می‌‏ترسانند. اسکلت می‎خواهد با انگشت دراز استخوانی‌اش با مداد نقاشی کند، لوله آزمایش دنبال حلّال مداد می‌‏گردد و... . نزدیک است مداد از ترس پَس بیفتد که اژدهای آزمایشگاه وارد می‎شود و... .

به فرمان من واق واق واق

معرفی کتاب
سگ پادشاه شده و به همه دستور داده است که باید استخوان بخورند و واق‌واق کنند! الاغ پوزه‌اش را به استخوان می‌کشد؛ اما نمی‌تواند چیزی بخورد. خرس استخوان را با عصبانیت پرت می‎کند و می‎گوید: «مگر من سگم که از این چیزها بخورم!». گربه‌ها زندانی شده‌اند و... . روزی که پادشاه منتظر رژه حیوانات است، آن‌ها به زندان حمله کرده و گربه‌ها را آزاد می‎کنند و تصمیم می‎گیرند پادشاه را عوض کنند! ولی چه کسی باید پادشاه شود؟ پایان داستان باز است و نویسنده از خواننده می‎خواهد به سلیقه خودش برای داستان، پایان بنویسد.

آژانس روبی برای مرغ‌های محترم

معرفی کتاب
«روبی» یک روباه خیالباف و حقه‌باز است و هروقت مرغ و خروس و جوجه می‎بیند، آب دهانش راه می‎افتد. روبی فقط از یک حیوان می‎ترسد، آن هم جناب سگ است! حالا روبی آژانس مسافربری باز کرده است؛ اما هیچ‌کس را سوار نمی‎کند! او آرزو دارد مرغ و جوجه‌ها سوار ماشینش شوند؛ اما... . روبی مرتب در حال کشیدن نقشه است و... . پایان داستان باز است و خواننده می‎تواند به دلخواه خود پایان داستان را بنویسد.

به دمم نگاه نکن!

معرفی کتاب
پسربچه‌ای دُم درآورده است! حیوانات در جنگل، جلسه می‌گذارند تا تصمیم بگیرند او چه حیوانی باشد! گرگ فکر می‎کند او یک انسان ـ گرگ است. زرافه می‎گوید او یک انسان ـ زرافه کوچک است. روباه معتقد است او یک انسان ـ روباه است و... . سرانجام همه‌چیز برعکس شده و پسرک صاحب طلسم جادویی می‌شود. او می‌خواهد از هم‌کلاسی‌هایش که مسخره‌اش کرده‌اند، انتقام بگیرد و... . پایان داستان باز است و نویسنده از خواننده می‎خواهد تا با سلیقه خود، پایانی برای داستان بنویسد.

نامه را باز نکن قارقاری

معرفی کتاب
آقای کلاغ سال‌هاست که نامه‌رسان جنگل است. یک روز خانم کلاغ از او می‎خواهد یکی از نامه‎ها را باز کند! آقا مخالف است؛ اما خانم اصرار می‎کند و آخر هم به گریه می‌افتد! سرانجام یکی از نامه‌ها را باز می‎کنند! نامه دخترخاله خرس است و برای او نوشته که هرچه زودتر به خواستگاری‌اش برود... . وقتی آقای خرس متوجه می‌شود نامه باز شده است، خیلی عصبانی می‎شود. او از کلاغ می‎خواهد نزد دخترخاله‌اش برود و یک نامه باز نشده برایش بیاورد؛ اما... .

مهمان‌های ناخوانده

معرفی کتاب
پیرزنِ این قصه از آن مادربزرگ‌هایی است که داد‌و‌فریاد می‌کند و جارو پرت می‎کند! اما خیلی مهربان است. شبی وقتی می‎خواهد بخوابد، صدای در بلند می‌شود! کلاغ مثل بید می‎لرزد و از پیرزن می‎خواهد اجازه دهد تا شب را در خانه او بماند. پیرزن که دلش برای کلاغ سوخته است، او را به خانه راه می‎دهد. چند دقیقه بعد دوباره صدای در شنیده می‌شود. این بار دارکوب است و... . آخرین نفر، گنجشک است که بال‌هایش خیسِ خیس است؛ اما او نمی‎تواند حرف بزند و... .

ندای مرداب

معرفی کتاب
زن و شوهر بچه‌ای ندارند، برای همین وقتی نزدیک مرداب، بچه‎کوچکی را می‎بینند، اصلاً به این موضوع فکر نمی‎کنند که این بچه مثل ماهی‎ها آبشش دارد! زن و شوهر نام او را «بوریس» می‎گذارند. برای آن‎ها مهم نیست که چشم‎های بوریس از بقیه بچه‎ها درشت‌تر است. او مثل همه بچه‌ها غذا می‎خورد و بازی می‎کند تا اینکه روزی بویی به مشامش می‎رسد و او را به یاد خاطرات کودکی‎اش می‎اندازد. یک روز بوریس آن‌قدر می‎رود تا به مرداب می‎رسد. حالا او در مرداب کنار کسانی است که شبیه خودش هستند. او با آن‎ها طوری می‏‌خندد که قبلاً هیچ‌وقت نخندیده است؛ اما... .

در‌ه‌ی‌ هزار دارکوب

معرفی کتاب
«سُرمه» و «تِرمه» خواهر هستند. آن‌ها همیشه کنار برکه بازی می‏‌کنند، روزی هنگام بازی، ترمه در برکه می‌‏افتد و سرمه نمی‎تواند به تنهایی او را نجات دهد. جادوگر به کمک او می‎آید؛ اما برای نجات ترمه شرطی می‏‌گذارد و آن اینکه پس از نجات ترمه، او را با خود ببرد و سرمه حق ندارد گریه کند! سرمه شرط را می‎پذیرد؛ ولی وقتی ترمه نجات می‎یابد، سرمه گریه می‏‌کند. جادوگر ترمه را به یک دارکوب تبدیل می‏‌کند و ... .

دایناسور‌های همسایه بغلی

معرفی کتاب
آقای «پوف» مخترع است و خانه‌اش پر از اختراع‌های شگفت‎انگیز. این‌بار اختراع آقای پوف آن‌قدر هیجان‎انگیز است که به سراغ دوستش، «سام» در خانه کناری می‌‏رود و از او می‎خواهد بیاید و شاهکارش را ببیند. آقای پوف با یک سبد تخم دایناسور وارد اتاق می‌شود و بعد از چند لحظه، تخم‌ها یکی پس از دیگری تَرَک برمی‎دارند و سرِ کوچک دایناسورها بیرون می‎آید. دایناسورها هر لحظه بزرگ و بزرگ‎تر می‎شوند. سام و آقای پوف بدون معطلی باید کاری بکنند!

اژدهای مدرسه

معرفی کتاب
این کتاب حاوی سه داستان است، با نام‌های «اژدهای مدرسه»، «ترول گم‌شده» و «شبح موذی». قهرمان داستان‌ها پسری به نام «جیک‎کیک» است که اتفاقات خنده‎دار و هیجان‎انگیزی برایش رخ می‎دهد. در داستان اول، جیک با اشاره خانم «گرامپ»، به زیرزمین می‏‌رود تا از آقای «نایت» بپرسد چرا کلاس گرم نیست! جیک در زیرزمین صدای ناله‎ای می‎شنود و با ترس‌و‌لرز صدا را دنبال می‌‏کند. او در گوشه‎ای، اژدهای قرمزی را در حال لرزیدن می‎بیند! این اژدها از کجا آمده است و اینجا چه کار می‏‌کند؟