فرانکلین و دوستانش به موزه میروند
معرفی کتاب
فرانکلین همراه دوستان و معلمش، آقای جغد، به موزه میروند. سگ آبی درباره بزرگی دایناسورها و مقدار غذایی که میخورند، صحبت میکند و همین موضوع فرانکلین را میترساند. بچهها به قسمتهای مختلف موزه میروند و چیزهای زیادی یاد میگیرند. هنگاهی که به سالن دایناسورها میروند، فرانکلین با اسکلت آنها مواجه میشود و متوجه میشود که آنها میلیونها سال پیش زندگی میکردند.
فرانکلین معذرت میخواهد
معرفی کتاب
فرانکلین و دوستانش قصد دارند خانه درختیشان را به شکل یک کشتی درآورند. خرس وسیله خاصی میآورد که میخواهد کسی از آن باخبر نشود و به صورت یک راز باقی بماند؛ اما فرانکلین این راز را به روباه میگوید و از او قول میگیرد که این راز را به هیچ کس نگوید. روباه هم این راز را با سگ آبی در میان میگذارد و... .
فرانکلین خواهرش را میبخشد
معرفی کتاب
ماهی طلایی فرانکلین کنار برکه گم شده است و خواهر فرانکلین مقصر است. فرانکلین ساعتها دنبال ماهی میگردد؛ ولی نمیتواند آن را پیدا کند. او بسیار عصبانی است و با خواهرش قهر کرده است و نمیتواند موضوع را فراموش کند؛ ولی خواهر فرانکلین هم خیلی ناراحت است و بارها معذرتخواهی میکند. سرانجام فرانکلین خواهرش را میبخشد و با او آشتی میکند و ماهی هم پیدا میشود.