Skip to main content

هشت‌پا و بچه‌هایش

معرفی کتاب
این داستان، کودکان را با موضوع تقسیم کار و همکاری آشنا می‌کند. خانم هشت‌پا، هشت بچه دارد که هیچ کدام به مادرشان کمک نمی‌کنند. با دعوت خانم خرچنگ از خانواده هشت‌پا و اتفاقی که برای مادر بچه‌ها رخ می‌دهد، آن‌ها متوجه می‌شوند که باید در کارهای خانه به مادرشان کمک کنند.

عمو لبوی سبیلو

معرفی کتاب
مورچه خیلی لبو دوست دارد؛ اما از آقای لبوفروش و سبیل بزرگش می‌ترسد. به همین علت، شب که عمو لبوفروش خواب است، به سراغ قابلمه لبو می‌رود و تا می‌تواند لبو می‌خورد. مورچه از قابلمه بیرون می‌آید و فرار می‌کند. وقتی به خانه می‌رسد، پشت سرش خطی از ردپای قرمز می‌بیند. حالا نگران است که مبادا عمو لبوفروش، او را پیدا کند.

مومولی مومو

معرفی کتاب
نویسنده در این داستان، خانه‌ای را ترسیم می‌کند که صاحب آن پیرزنی مهربان است. در این خانه تعدادی حیوان اهلی زندگی می‌کنند. روزی خروس بیمار می‌شود و دیگر نمی‌تواند صبح‌ها اهالی خانه را بیدار کند. به همین دلیل از دوستانش کمک می‌خواهد؛ اما در این میان فقط گربه است که به خروس کمک می‌کند. موضوع این کتاب کمک به دیگران و مهربانی کردن است.

آرزوی زازا

معرفی کتاب
«زازا» زرافه کوچولویی است که آرزو دارد آنقدر گردنش دراز شود که بتواند تمام ابرها را بخورد. برای همین یک شب تا صبح، زیر درخت آرزو می‌ماند تا آرزویش برآورده شود؛ اما وقتی برمی‌گردد، دوستانش را نمی‌بیند. لاک‌پشت پیر توضیح می‌دهد که همه حیوانات از ترس بی‌آبی از آنجا رفته‌اند؛ چون وقتی زرافه همه ابرها را بخورد، دیگر باران نمی‌بارد. زازا که به دوستانش علاقه دارد، آرزویش را عوض می‌کند

فرانکلین به جشن خداحافظی می‌رود

معرفی کتاب
فرانکلین به جشن مهاجرت دعوت شده است؛ ولی چیزی درباره این جشن نمی‌داند و بسیار نگران است. بعد از مدرسه، فرانکلین مطالب بسیاری درباره این جشن یاد می‌گیرد؛ اما باز هم نگران است. نویسنده درصدد است تا روابط اجتماعی را به کودکان آموزش دهد.

فرانکلین یک مدال می‌خواهد

معرفی کتاب
فرانکلین در گروه کُر و باشگاه شطرنج کتابخانه مدرسه عضو است؛ اما امشب می‌خواهد در تیم پیشاهنگی جنگل هم عضو شود و هر چه زودتر مدال پیشاهنگی بگیرد. او قول و سرود و دست دادن پیشاهنگی را یاد می‌گیرد و متوجه می‌شود برای گرفتن مدال باید صبر کند.

فرانکلین و پرستار بچه

معرفی کتاب
پدر و مادر فرانکلین می‌خواهند به مهمانی بروند و قرار است مادر بزرگ برای مراقبت از فرانکلین و خواهرش به خانه آن‌ها بیاید؛ اما مادربزرگ سرما خورده و نمی‌تواند بیاید. مادر فرانکلین، خانم موش آبی را خبر می‌کند تا از بچه‌ها نگهداری کند. موش آبی کارهای جالبی انجام می‌دهد، طوری که فرانکلین به او علاقه‌مند می‌شود.

فرانکلین و کلاه ایمنی

معرفی کتاب
فرانکلین کلاه ایمنی جدیدی خریده است؛ چون آزمون دوچرخه‌سواری دارد. او به جای کلاه خودش، کلاه دوستش را می‌گذارد؛ چون فکر می‌کند دوستانش کلاه او را مسخره خواهند کرد؛ ولی فرانکلین با آن کلاه نمی‌تواند آزمون دهد؛ چون کلاه برایش بزرگ است و به این نتیجه می‌رسد که از کلاه خودش استفاده کند.

کلاغ زاغی

معرفی کتاب
روزی کلاغ زاغی قالب صابونی می‌خورد. به همین دلیل، وقتی قارقار می‌کند، حباب صابون از دهانش بیرون می‌آید. کلاغ زاغی مهمانی دعوت است؛ ولی خجالت می‌کشد با آن وضعیت به مهمانی برود. سنجاب او را راضی می‌کند و با هم به مهمانی می‎روند. در مهمانی به آن‌ها خیلی خوش می‌گذرد و کلاغ زاغی برای همه آواز می‎خواند. تبدیل وضعیت بد به فرصت‌های مطلوب از آموزه‌های داستان است.

چرا خرس‌ها با هم می‌جنگند؟

معرفی کتاب
دو خرسِ همسایه، همیشه سر کندوی عسل دعوا می‌کنند. خرس قهوه‌ای از دعوا با خرس سفید ناراحت است و تصمیم می‌گیرد به این دعوا پایان دهد؛ اما باز هم با اختلافی رابطه آن‌ها به هم می‌خورد. گفت‌و‌گو کردن درباره مسائل و تصمیم درست گرفتن در موقعیت‌های مختلف از آموزه‌های این داستان است.