عمو لبوی سبیلو
معرفی کتاب
مورچه خیلی لبو دوست دارد؛ اما از آقای لبوفروش و سبیل بزرگش میترسد. به همین علت، شب که عمو لبوفروش خواب است، به سراغ قابلمه لبو میرود و تا میتواند لبو میخورد. مورچه از قابلمه بیرون میآید و فرار میکند. وقتی به خانه میرسد، پشت سرش خطی از ردپای قرمز میبیند. حالا نگران است که مبادا عمو لبوفروش، او را پیدا کند.
مومولی مومو
معرفی کتاب
نویسنده در این داستان، خانهای را ترسیم میکند که صاحب آن پیرزنی مهربان است. در این خانه تعدادی حیوان اهلی زندگی میکنند. روزی خروس بیمار میشود و دیگر نمیتواند صبحها اهالی خانه را بیدار کند. به همین دلیل از دوستانش کمک میخواهد؛ اما در این میان فقط گربه است که به خروس کمک میکند. موضوع این کتاب کمک به دیگران و مهربانی کردن است.
آرزوی زازا
معرفی کتاب
«زازا» زرافه کوچولویی است که آرزو دارد آنقدر گردنش دراز شود که بتواند تمام ابرها را بخورد. برای همین یک شب تا صبح، زیر درخت آرزو میماند تا آرزویش برآورده شود؛ اما وقتی برمیگردد، دوستانش را نمیبیند. لاکپشت پیر توضیح میدهد که همه حیوانات از ترس بیآبی از آنجا رفتهاند؛ چون وقتی زرافه همه ابرها را بخورد، دیگر باران نمیبارد. زازا که به دوستانش علاقه دارد، آرزویش را عوض میکند
فرانکلین و پرستار بچه
معرفی کتاب
پدر و مادر فرانکلین میخواهند به مهمانی بروند و قرار است مادر بزرگ برای مراقبت از فرانکلین و خواهرش به خانه آنها بیاید؛ اما مادربزرگ سرما خورده و نمیتواند بیاید. مادر فرانکلین، خانم موش آبی را خبر میکند تا از بچهها نگهداری کند. موش آبی کارهای جالبی انجام میدهد، طوری که فرانکلین به او علاقهمند میشود.
کلاغ زاغی
معرفی کتاب
روزی کلاغ زاغی قالب صابونی میخورد. به همین دلیل، وقتی قارقار میکند، حباب صابون از دهانش بیرون میآید. کلاغ زاغی مهمانی دعوت است؛ ولی خجالت میکشد با آن وضعیت به مهمانی برود. سنجاب او را راضی میکند و با هم به مهمانی میروند. در مهمانی به آنها خیلی خوش میگذرد و کلاغ زاغی برای همه آواز میخواند. تبدیل وضعیت بد به فرصتهای مطلوب از آموزههای داستان است.