بالاتر از بالا
معرفی کتاب
کرم کوچکی کنار تخته سنگی خوابیده بود که قورباغهای او را بیدار کرد. قورباغه بلندتر از کرم بود و احساس غرور میکرد؛ اما همین قورباغه در کنار اردک احساس کوچکی میکرد و اردک در کنار لکلک و لکلک در کنار زرافه و زرافه در کنار عقاب که میتوانست بالاتر از همه پرواز کند؛ اما عقاب هم در برابر هواپیما احساس کوچکی میکرد... هرچه در زمین بالاتر برویم، همه چیز کوچکتر دیده میشود. نویسنده مخاطب را به تفکر درباره خدا دعوت میکند.
مرغ قوقولیقو
معرفی کتاب
«پیربابا» برای اینکه بتواند صبح زود بیدار شود، از حیوانات مختلفی مانند کلاغ، گاو، سگ و... میخواهد صبح، قوقولی قو کنند؛ ولی هیچ کدام از این حیوانات نمیتواننداین کار را انجام دهند. سرانجام پیربابا روباهی میآورد و به دُمش زنگولهای میبندد. روباه نصفشب مرغ را میدزدد که ناگهان اتفاق عجیبی میافتد.
تونل دوستی
معرفی کتاب
خرگوش چاق تنها زندگی میکند. روزی موش کور به دیدن خرگوش میرود تا با او دوست شود؛ اما خرگوش با بدرفتاری، نمیپذیرد! مدتها بعد، روزی خرگوش به دنبال غذا میگردد که با گرگ روبهرو میشود. خرگوش فرار میکند و به لانه موش کور پناه میبرد و با صحنه عجیبی مواجه میشود که او را به خاطر رفتار بدش با موش کور شرمنده میکند.
خالی که مال خرگوش نبود
معرفی کتاب
خرگوشِ خیاط از پارچه خالخالی پلنگ خیلی خوشش آمده است. خرگوش خانم لباس پلنگ را میدوزد؛ اما یکی از خالها را برای خودش برمیدارد و آن را روی صورتش میگذارد. پلنگ اصلاً متوجه نمیشود که یکی از خالها کم شده است؛ ولی خال روی صورت خرگوش هر روز بزرگتر میشود تا اینکه تمام صورت او را میپوشاند.
کلاهِ خرسون!
معرفی کتاب
«خرسون» بچهخرسی است که باد کلاهش را میبرد. همه حیوانات جنگل جمع میشوند و کلاهشان را به خرسون میدهند. باد دوباره میوزد و همه کلاهها را میبرد. حیوانات به دنبال کلاه خود میروند و میتوانند آنها را پس بگیرند. دوستان بچهخرس از او میخواهند به دنبال کلاهش برود. باد وقتی میبیند همه با خرسون هستند، کلاه او را هم پس میدهد.
مورچهای به اسم گلباقالی
معرفی کتاب
همه مورچه را «گلباقالی» صدا میزنند؛ اما او از این اسم خوشش نمیآید و فکر میکند چیزی شبیه الاغ و فیل است. مورچه تصمیم میگیرد از آنجا برود. او همه وسایلش را جمع میکند و با ملخ به جاهای دور میرود. در آنجا با گل زیبایی آشنا میشود که نامش گلباقالی است و متوجه میشود که این نام اصلاً هم بد نیست.
پیشی کوچولو و خالهپیشی
معرفی کتاب
«گربه کوچولو» میخواهد به مهمانی برود و عجله دارد. او با کاسه آب، آبپاش و شیلنگ آب بازی نمیکند؛ چون وقت ندارد. گربه کوچولو آنها را روی زمین میاندازد و میرود. خانم گربه شیلنگ آب را در باغچه میگذارد و آبپاش را صاف میکند. گربه کوچولو هم سراغ کاسه آب میرود!!! نویسنده در روایتی کودکانه، صرفهجویی در مصرف آب را به کودکان تذکر میدهد.