جوجهتیغیهای پسر عمو
معرفی کتاب
دو تا جوجهتیغی به شهر جوجهتیغیها میرفتند که شب شد و تصمیم گرفتند کنار تپهای بخوابند؛ اما خوابشان نمیبرد، برای همین شروع کردند به جنگیدن با یکدیگر. آنها، آن قدر جنگیدند تا تمام تیغهایشان تمام شد. جوجهتیغیها بعد از جنگ همدیگر را گم کردند؛ ولی خیلی دوست داشتند که دوباره یکدیگر را ببینند. در این داستان به اهمیت دوستی توجه شده است.
کنسرت آقای خرس
معرفی کتاب
بچهخرس در جنگل پیانویی پیدا میکند و هر روز به آنجا میرود و پیانو میزند. بعد از مدتها او به شهر میرود و با نواختن پیانو، همه را شگفتزده میکند؛ اما دلتنگ دوستانش میشود. خرس به جنگل بازمیگردد و درحالیکه فکر میکند دوستانش او را فراموش کردهاند، با صحنهای مواجه میشود که نمیتواند باور کند.
آقا گرگه خودش را خیلی دوست دارد
معرفی کتاب
یک روز صبح آقا گرگه جلوی آینه ایستاد و خودش را نگاه کرد و متوجه شد که خیلی از خودش خوشش میآید. او قصد داشت در مسابقه «بدجنسترین گرگ گنده» برنده شود. آقا گرگه در مسابقه با بدجنسی، غرور، مسخره کردن و... به پیروزی رسید؛ اما هیچ کدام از دوستانش از او راضی نبودند. دوستان گرگ با گذشت و بخشش او را متوجه اشتباهش کردند.