Skip to main content

روباه و گردش با دوچرخه

معرفی کتاب
همه چیز برای روز دوچرخه‌سواری آماده است. روزی که در آن همه حیوانات جنگل آماده می‌شوند تا به یک دوچرخه‌سواری دسته‌جمعی بروند. تا سرِ تپه رکاب می‌زنند و آنجا خوراکی می‌خورند و بازمی‌گردند. همه حیوانات از این موضوع شاد هستند به‌جز روباه. روباه از اینکه هر سال این ماجرا دقیقاً تکرار می‌شود، راضی نیست. او دلش کمی هیجان می‌خواهد. روباه دوست دارد اوضاع متفاوت باشد به همین دلیل یک نقشه می‌کشد. نقشه‌ای که روز دوچرخه‌سواری را تغییر می‌دهد...

روباه و جنگ با زمستان

معرفی کتاب
در این داستان، روباه شیطون و بامزه در مقابل یک دشمن شگفت‌انگیز قرار می‌گیرد! روباه زمستان را دوست ندارد. هیچ‌یک از دوستانش هم برای بازی کردن در اطرافش نیستند. او بی‌حوصله و تنهاست که ناگهان یک ایده به سرش می‌زند و آن این‌که... .

روباه دیرش شده

معرفی کتاب
در این داستان، روباه برای ناهار دیر کرده است. برای همین تندی کلاهش را برمی‌دارد و سوار اسکیت‌بوردش می‌شود. بعد با سرعت هرچه تمام‌تر شروع به حرکت می‌کند. روباه با پا به اسکیت‌بوردش ضربه می‌زند و یک‌بار آن را دور خودش در هوا می‌چرخاند. بعد دوباره‌ با پا ضربه‌ی محکم‌تری به اسکیت‌بوردش می‌زند، و این‌طوری از روی خرگوش می‌پرد. بعد می‌رسد به فیلی که دراز کشیده است و چون عجله دارد از روی دماغ فیل سُر می‌خورد. اما او کجا می‌رود؟

روباه می‌خواهد ببر باشد

معرفی کتاب
این کتاب درباره روباهی است که می‌خواهد ببر باشد. برای این آرزویش هم دلایل خودش را دارد. تااینکه یک روز اتفاقی رخ می‌دهد و او با بقیه حیوانات نیز مواجه می‌شود و متوجه می‌شود که... . در این داستان، کودک به‌صورت غیرمستقیم توانایی حل مسئله و مواجه شدن با چالش‌ها را می‌آموزد.

زرافه کوچولو

معرفی کتاب
این داستان درباره زرافه کوچکی است که آرزو دارد گردنش کوتاه شود تا بتواند با خرس کوچولو و خرگوش کوچولو قایم‌باشک بازی کند. جغد دانا به زرافه پیشنهاد می‌دهد به‌سراغ درختان پشت کوه برود، چون آن‌ها می‌توانند آرزویش را برآورده کنند. زرافه کوچولو زمانی که به درختان خیلی بلند پشت کوه می‌رسد متوجه می‌شود قدش به برگ‌های درختان نمی‌رسد و ناچار می‌شود علف‌های روی زمین را بخورد. او که بابت این قضیه دل‌درد می‌گیرد به دشت برمی‌گردد و از جغد می‌خواهد که گردنش دوباره بلندشود. جغد دانا به او می‌خندد و می‌گوید که گردنش اصلاً کوتاه نشده، بلکه درختان پشت کوه خیلی بلند هستند. زرافه کوچولو متوجه می‌شود هرچیزی در جای خودش خوب است و داشتن گردن بلند برای زرافه لازم است.
نویسنده قصد دارد به مخاطبان بگوید:«قدر داشته‌های خودشان را بدانند».

این که کاری ندارد!

معرفی کتاب
این کتاب، داستانی برای کودکان است که در آن عواقب و مضرات سهل‌گیری در مورد طبیعت و آلودگی‌ها، بیان می‌شود. این داستان آموزشی، می‌تواند در عمق ذهن کودک بنشیند و او را با مفاهیم حفاظت از محیط‌زیست آشنا کند. وقتی که از دستگاه ابداعی جدید «دُم‌باریک»، ماده‌ی چسبناک بدبویی شروع به چکیدن کرد، «آلبرت» با خوش‌خیالی گفت: «آلودگی؟ این که کاری ندارد!». اما خلاص شدن از ماده‌ی چسبناک به آن راحتی که او فکر می‌کرد نبود...، و آلبرت باید تصمیم می‌گرفت که... .

اگر دوست نداری می‌توانی کرم بمانی

معرفی کتاب
این داستان دربارة کرم ابریشمی است که تازه متولد شده و با دیدن پروانه دلش می‌خواهد مثل پروانه شود و پرواز کند. پروانه برای او توضیح می‌دهد که او باید چاق شد، بعد می‌تواند پیله‌ای برای خود ببافد و تلاش و صبر کند تا کم‌کم تبدیل شود به پروانه. کرم که اول از این کار می‌ترسید بالاخره تصمیمش را گرفت و آمادة ساختن پیله شد. مدتی بعد او خوشحال و زیبا شده بود و مثل باقی پروانه بالِ پرواز درآورده بود.
این کتاب کودکان را به صبر و تلاش برای رسیدن به هدف‌های به‌ظاهر سخت و دست‌نیافتنی‌شان تشویق می‌کند.
کتاب با محتوای تألیفی و در قالب داستانی، با بیانی بسیار ساده، تلاش، کوشش، صبر و چشم پوشی از لذت ها را در جهت رسیدن به اهداف بزرگتر، به تصویر کشیده است .
هر چند کتاب های متعددی به این موضوعات پرداخته است اما تکراری بودن موضوع از جذابیت آن نکاسته است
لازم به ذکر است تصویر گری کتاب به جذابیت آن افزوده است

تو هنوز یک شیری

معرفی کتاب
این داستان دربارة شیری کوچک است که در کودکی گم می‌شود. کفتارها او را به خانه می‌برند تا از آن‌ها محافظت کند و به او آب و غذا می‌دهند. شیر که کاملاً با روش تربیت کفتارها بزرگ شده بود همیشه احساس می‌کرد تفاوتی با کفتارها دارد تا اینکه به طور اتفاقی در بیشه شیری را می‌بیند و متوجه می‌شود دلیل ناراحتی و تفاوت‌های رفتاری‌اش با خواهر و برادرهایش این است که کفتار نیست و شیر به‌دنیا آمده است. شیر کوچک همراه با شیری که او را دیده بود راهی محل زندگی شیرها می‌شود و تازه به هویت اصلی خود پی می‌برد.

وقتش نیست

معرفی کتاب
این داستان دربارة کانگرویی است که کم‌کم دارد بزرگ می‌شود و دیگر نمی‌خواهد در کیسة مامانش بماند. کانگرو هنوز آن‌قدر قوی نشده است که بتواند زیاد حرکت کند، برای همین مادرش از او می‌خواهد که زیاد راه نرود و به او می‌گوید که «هنوز وقتش نرسیده»، اما کانگرو در یک شب بارانی یواشکی به دشت می‌رود. او خیلی تلاش می‌کند درست راه برود اما چون پاهایش قوی نیستند مدام زمین می‌خورد. این اتفاق باعث شد تا پاهای کانگرو آسیب ببیند و دیرتر از باقی هم‌سن‌و سال‌هایش شروع به راه رفتن کند.
این کتاب در تلاش است تا به مخاطبان اهمیت صبرکردن برای رسیدن به موقعیت مناسب را بشناساند و به آن‌ها نشان دهد اگر صبر نکنند اتفاقات بدی خواهد افتاد.

به نظر من

معرفی کتاب
این کتاب دربارة حیوانات یک جنگل است که مدام فریب پیشنهادات روباه را می‌خورند و به حرف‌های او گوش می‌دهند. روباه وظایف همة حیوانات را جابه‌جا کرده و حتی به فیل گفته که روی درخت زندگی کند و از لاک‌پشت خواسته تا به جای اسب آبی روی رودخانه سد بسازد. این مشکلات باعث شده تا هیچ چیز سرجای خود نباشد و روند کند سدسازی موجب شده تا در جنگل سیل راه بیفتد. حیوانات پس از اتمام سیل متوجه می‌شوند که نظرات روباه درست نیست و به ضرر آن‌هاست؛ بنابراین دیگر به حرف‌های او گوش نمی‌دهند و فریبش را نمی‌خورند.
این داستان به کودکان کمک می‌کند تا به حرف افراد غیرمتخصص و دروغگو اعتماد نکنند و همیشه راه عقل و منطق را برای انجام‌دادن کارها در پیش بگیرند.