دارکوب تا کی به درخت خواهد کوبید؟
معرفی کتاب
ملخ از پرش خوبی که کرده بود، خیلی خوشحال بود؛ اما لاکپشت که در همان نزدیکی بود و پرش ملخ را دیده بود، گفت که ملخ کار مهمی نکرده است و اگر به اندازه یک عقاب هم بپرد، تازه میشود یک عقاب! کرم کوچولو از اینکه همه برگها را خورده بود، به خودش افتخار میکرد؛ اما لاکپشت گفت اگر یک درخت را هم بخورد، تازه میشود موریانه! زنبور تمام شیره گل را مکیده بود و از این بابت خیلی راضی به نظر میرسید؛ اما لاکپشت گفت... . این داستان به نوعی گویای این موضوع است که هرکسی باید سعی کند خودش باشد.
شاه لاکپشتها و یک قصه دیگر
معرفی کتاب
کتاب حاضر دو داستان دارد به نامهای «شاه لاکپشتها» و «گرترودمکفاز». داستان اول درباره «یِرتل»، پادشاه آبگیر، است. او پادشاهِ هرچه میدید، بود و برای همین تصمیم گرفت تختش را بلندتر کند تا چیزهای بیشتری ببیند. او دستور داد لاکپشتها روی پشت هم بایستند تا او آن بالا بنشیند و چیزهای بیشتری ببیند؛ اما... . داستان دوم از پرندهای میگوید به نام «گرترودمکفاز» که کوچکترین دُم دنیا را داشت و برای همین غصه میخورد. او نزد عمویش که دکتر بود، رفت و دارویی خواست تا دُمش بلند شود.
پاپر
معرفی کتاب
پاپر کبوتری است که برای کبوتربازان، ارزش کمی دارد. چندروزی است که صاحبِ پاپر تصمیم گرفته است دوروبرش را خلوت کند و کبوترهای کم ارزشش را بفروشد یا سرببرد. پاپر این موضوع را میداند. به همین دلیل وقتی صاحبش او را در دست میگیرد، بال و پری میزند و خودش را از دستهای او بیرون میکشد و به آسمان میرود. پاپر میخواهد فرار کند و دیگر به لانه بازنگردد؛ اما او احتیاج به آب و دانه و سرپناه دارد و وقتی زمستان از راه برسد چه کند؟ هنگامیکه پاپر تصمیم میگیرد نزد صاحبش بازگردد، فکری به ذهنش میرسد و... .
آوازی برای وطن
معرفی کتاب
زاغ بور کف قفس طلایی بازرگان افتاده است و آب و دانه نمیخورد! او دلتنگ و غمگین است و مرتب آواز «کو، کو وطنم» را میخواند. سرانجام صاحب زاغ خسته میشود و درِ قفس را باز میکند و او را بیرون میاندازد. زاغ با خوشحالی پرواز میکند و دور میشود. او در راه بازگشت به وطن، به سپیدار سرسبز، به باغ پرندگان که مانند بهشت است، به برکه زلال و زیبا میرسد و همه کسانی که در این مکانها زندگی میکنند، از او میخواهند که همانجا بماند و لانه بسازد؛ اما زاغ بورمیخواهد به سرزمینش برود و در کنار زاغهای بور دیگر باشد. وطن او کجاست و آیا زاغ به هدفش میرسد؟
خرچنگ بلندپرواز
معرفی کتاب
خرچنگ کنار برکه، روی سنگی نشسته بود و فکر میکرد بهترین موجود دنیاست! وزغ که حواسش به خرچنگ بود، گفت: «اگر جای عقاب یا لکلک بودی، چه میکردی!» و با این حرف وزغ، خرچنگ به فکر پرواز افتاد؛ اما چطور باید این کار را میکرد! روزی مرغ ماهیخواری را دید که در آب شیرجه زد و ماهی گرفت ودوباره به آسمان رفت. خرچنگ با دیدن این صحنه فکری به ذهنش رسید!
غازغازیجون پس چی میخواد؟
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی کودکانه است که در قالب شعر روایت میشود. غازکوچولو غمگین است. دوستانش دورش جمع میشوند تا با او بازی کنند. آنها سعی میکنند غاز را سرگرم کنند؛ اما فایدهای ندارد و غازکوچولو ناراحت است! دوستان او هرکاری میکنند؛ حتی روی دستهایشان راه میروند و برایش شعر میخوانند؛ اما غازکوچولو همچنان غمگین است تا اینکه... .
ما میتونیم، ما میتونیم
معرفی کتاب
کتاب حاضر روایتی ساده برای کودکان است که در قالب شعر بازگو میشود. غازکوچولو و اردک کوچولو دوستان خوبی هستند که با هم کارهای مختلفی انجام میدهند. آنها میتوانند راه بروند، در رودخانه شنا کنند و به آواز قورباغه گوش دهند، آنها میتوانند با گل و خاک بازی کنند و... . غاز و اردک از انجام همه این کارها لذت میبرند و خوشحال هستند.