ترس .. ترس ... ترس...
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با یوز ایرانی آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این جانور در معرض خطر است. یوزپلنگ کوچک فکر میکرد دنیا بازی و شادی است. فکر میکرد زندگی فقط لابهلای درختان دویدن است، اما آن شب، توی لانه همراه مادر و خواهر و برادرهایش برای خوابیدن آماده میشدند که ناگهان ...
کی...؟ کو ...؟
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با عروس غاز آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این پرنده در معرض خطر است. مازیار نوجوانی است که در فریدونکنار زندگی میکند. او برای خرید یک دوچرخه برای ویلاداری کار میکند و ویلای او را اجاره میدهد. روزی به یک خانواده برخورد میکند . پدر خانواده که میفهمد مازیار درباره پرندگان شمال اطلاعات خوبی دارد از او میخواهد پرندهای کمیاب به اسم عروس غاز را برای او پیدا کند...
بزرگ گوش کوچک
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با شاه روباه ایرانی آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این جانور در معرض خطر است. روباه کوچک در نزدیکی خانه پسربچهای زندگی میکرد. روباه فقط میوه میخورد اما مردم به اشتباه فکر میکردند مرغها و حیواناتشان را او میخورد و قصد داشتند او را بکشند. پسرک سعی میکرد به دیگران ثابت کند این حیوان کوچک کاری با دیگران ندارد...
آخرین زاغبور دشت بزرگ
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با زاغ بور آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این جانور زیبا در معرض خطر و انقراض است. پرنده کوچک در سرمای زمستان جفتش را از دست میدهد و آخرین زاغ بور دشت میشود، همه حیوانات برای او غمگین هستند و نگرانند که اگر زاغ بور برود درختان و دشت بدون او چه میکنند. اما ناگهان همه چیز تغییر میکند، بهار میآید و زاغهای بور جان میگیرند و ...
بدو، بدو، بدو!
معرفی کتاب
این کتاب داستان گورخرهایی است که در سرزمین ما زندگی میکنند و به دلیل شکار بیرویه، نسلشان در خطر انقراض است. یک روز دستهای از گورها با هم در دشت زندگی میکردند، ناگهان صدای وحشتناک یک موتورسیکلت را میشنوند. صدای قررر... قررر... موتورسیکلت گورها را میترساند و از همه بیشتر یک گورخر کوچک را...
لاکی حواستو جمع کن!
معرفی کتاب
در این داستان با موضوع مراقبت از سلامت شخصی، «لاکی» بهسمت خانه پسرعمویش حرکت میکند، هوا گرم است و لاکی مجبور است هرازگاهی سرش را در آب فرو کند تا خنک شود. مدتی میگذرد و لاکی سایهای را روی سرش احساس میکند، او عقابی را میبیند که درحال پرواز است. لاکی ترسیده است و... . شایان ذکر است کتاب با تصاویر نقاشیشده برای رنگآمیزی کودکان همراه است.
یواش یواش
معرفی کتاب
«کجکی» فکر میکرد چرا همه اینقدر یواش کار میکنند؟ او حوصلۀ صبر کردن نداشت و دلش میخواست کارها را تندتند انجام شود. برای همین وقتی مادربزرگ نبود، شالگردنی را که او میبافت، برداشت و تندتند و چپوچوله بافت، زیر دیگ آش هویج را زیاد کرد تا زودتر بپزد و برای آوردن بلوط بدوبدو از تپه بالا رفت؛ اما... . او کی یاد میگیرد که عجله نکند؟