تحریر دیوانگی
معرفی کتاب
این کتاب داستان زندگی مردی است که از زبان خود او روایت میشود. هنگامیکه او پسربچه کوچکی است، بر اثر بمباران، تمام افراد خانوادهاش را از دست میدهد و خودش زیر آوار میماند. او بعد از دو روز از زیر آوار بیرون میآید و راهی پرورشگاه میشود. پسر کوچکی که مدام سرفه میکند و از درد استخوان به خود میپیچد. پسری که هیچکس به فرزندی قبولش نمیکند.... سالها بعد وقتی از کار اخراج میشود، همسرش او را ترک میکند. مرد جوان همچنان درگیر سرفههای مداوم است و تنهایی عذابش میدهد تا اینکه باخبر میشود شخصی به نام «سالار افخم» که نسبت دوری با او دارد، از دنیا رفته و تمام اموالش به او رسیده است! بعد....
پس از بیست سال
معرفی کتاب
«سلیم» همراه دو فرزندش در تاریکی شبِ دهم محرم، به دیدار برادرش، «زید»، میرود؛ چراکه او درخواست ملاقات با سلیم را کرده است. زید نیز همراه پسرش، «ابراهیم» است. «عبیدالله» به زید وعده داده است که اگر برادرش را از سپاه حسین(ع) جدا کند، نزد «یزید»، جایگاه ویژهای دارد. زید و سلیم پسران یکدیگر را در آغوش میگیرند و برای لحظهای فراموش میکنند که فردا در همین دشت خون یکدیگر را میریزند. زید به سلیم میگوید که اگر از حسین دست بکشد، در امان است؛ اما سلیم چنین حیاتی را ننگ میداند و....
برهنه در برهوت
معرفی کتاب
«میلاد» با همسرش، «نازنین» و دو فرزندش، «مائده» و «مسعود»، به نیشابور میروند تا به مادر نازنین سر بزنند؛ اما میلاد وارد جادهای خاکی میشود و راه را گم میکند. آنها سر از ایستگاه قطار متروکهای درمیآورند که پیرمردی به نام «حیدر» در آن زندگی میکند. قبل از رسیدن به ایستگاه، روی تپهای استخوانهای آدمهایی را میبینند که از قبر بیرون آمده است. نازنین خیلی ترسیده است و اصرار میکند که بازگردند؛ اما میلاد همچنان ادامه میدهد. در ایستگاه، آقا حیدر حرفهایی میزند که ترس آنها به خصوص نازنین بیشتر میشود. این ترس زمانی به اوج خود میرسد که پیرمرد دیگری به نام درویش به جمع آنها اضافه میشود و....
ابدی
معرفی کتاب
«امیرعلی» تازه وارد دانشگاه شده است که بساط نامزدی خواهرش پهن میشود. آقای داماد، «امین»، هر سال، چندبار به کربلا میرود. در مهمانیای که دو خانواده جمع هستند، بحث رفتن به کربلا بالا میگیرد و ماجرا تا جایی پیش میرود که امیرعلی که تا به حال بدون پدر و مادر هیچجا نرفته است، همسفر امین میشود... . امین میخواهد مخفیانه و شبانه با چند نفر از دوستانش به کاظمین برود و فردا صبح برگردد. امیرعلی قصد رفتن ندارد؛ اما هنگامیکه ماشین را میبیند، کنجکاو میشود. او تا دم در ماشین میرود و وانمود میکند که برای بدرقه آنها آمده است؛ ولی دست سرنوشت او را به داخل ماشین میکشد و همراه آنها میشود؛ سپس... .
رویای فالاچی
معرفی کتاب
داستان این کتاب روایتی است از زندگی دانشجوی جوانی که در رشته روزنامهنگاری تحصیل میکند و برای تبدیل شدن به یک نیروی حرفهای در این زمینه راه پر دردسری را پیش رو دارد. راوی سوم شخص محدود، داستان را از منظر دو دانشجوی ارتباطات، «امیرمسعود» و «هاله»، روایت میکند. راوی کنجکاوانه مانند لنز دوربین به کنشها، واکنشها و کششهای آن دو خیره میشود؛ خیرگیای که امیرمسعود و هاله در سراسر داستان آن را روی جسم و ذهن خود حس میکنند؛ چرا که در عصری زندگی میکنند که خیره نگریستن به واقعیتهای قطعیتناپذیر، لذتی سادیستی به همراه دارد.
روز داوری
معرفی کتاب
«آرش» ناپسری مردی بانفوذ است. او با اسناد محرمانه مملکتی فرار کرده و سرگرد «آبتین» مأمور است تا او را پیدا کند. سرگرد آبتین به افرادش دستور میدهد ترمینالها، خانههای تیمی، سردخانه و حتی پاتوق قاچاقچیهای خردهپا را تفتیش کنند؛ اما بیفایده است. او با «عزیز» که بزرگترین قاچاقچی بوده و حالا در زندان و منتظر اعدام است، صحبت میکند تا ردی از آرش بگیرد. به نظر عزیز، آرش به مرز افغانستان رفته است، البته با کامیون و رانندهای معتاد! حالا گروه سرگرد باید به سراغ تمام گاراژهای تهران بروند. آنها درنهایت آرش را پیدا میکنند؛ اما... .
دستنوشتههای مرد نقابدار
معرفی کتاب
«ابونصر فارابی» در کودکی نواختن «عود» را از مادرش میآموزد و با پسرعمویش بزرگ میشود؛ چراکه عمویش در جنگ کشته شده است. «محمد» و «سیاوش» زیر سایه محبتهای مادر محمد قرار میگیرند؛ اما طولی نمیکشد که مادر را از دست میدهند. پدر محمد در سپاه «سامانیان» مشغول به کار است و همیشه در سفر. او آنها را به بغداد میفرستد تا درس بخوانند. در مکتبخانه، سیاوش مسئول نظم دادن به حلقه درس میشود؛ چون استاد به استعداد ذاتی او برای ریاست پی میبرد و محمد با ذکاوتترین فرد حلقه است. هوش سرشار محمد باعث میشود که به زودی نامش به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یابد.
جنگل دروازههای سوخته
معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد سوم از «سهگانه گیئسه» است و ادامه ماجراجویی «مهی» و «افسون» در سرزمین گیئسه. مهی بدجوری وسوسه شده بود که از دوشی که گوشه حمام بود، استفاده کند. اگر میتوانست چرتی هم بزند که چه بهتر! اما افسون همانطور که یک دست از لباسهای خودش را میآورد، گفت او باید عجله کند؛ البته حرفش کاملاً منطقی بود. اگر کسی او را میدید... . صبح روزی که مهی دوباره راهی گیئسه شده بود، افسون در انگلیس بود؛ یعنی مهی حالا در انگلیس است؟ صبح زود است و مهی قبل از آنکه کسی بیدار شود، باید به گیئسه برگردد.
دریای صدفهای پرنده
معرفی کتاب
«افسون» به حالت کودکی برگشته است، با عروسکهای قدیمیاش بازی میکند و در خیالش با مادربزرگ و مهی صحبت و بازی میکند و هروقت میخواهند کاری کنند که به حالت عادی برگردد، دچار تشنج میشود و داد و فریاد میکند. عمو «مسعود» دوباره برای دیدن افسون به انگلیس رفته است. مهی داوطلب شده تا گلدانها را آب بدهد... . حالا گلدانها آب دارند و داخل کولهپشتی هم غذا هست، هم یک پتوی کوچک و... . مهی نفس عمیقی میکشد و در کمد را باز کرده و به تارعنکبوت بیانتها نگاه میکند و وارد دروازه میشود.
دره قصر مرمر
معرفی کتاب
مادر و پدر «مهی» به مهمانی عمو «مسعود» دعوت شدهاند، مهمانیای که مهی هم به آن دعوت شده است. مهی را از راه مدرسه برمیدارند. او خسته است و حال و حوصله ندارد؛ حتی لباسهایش را عوض نکرده است و نمیداند دلیل این همه اصرار برای حضور او چیست. او با «افسون»، دخترِ عمو مسعود، همسن هستند و سالها پیش دوستان نزدیکی بودند؛ ولی حالا آنها خیلی با هم فاصله دارند. بعد از شام و دسر، دخترها به بهانه درس خواندن به اتاق افسون میروند و مهی سر از دنیایی افسانهای درمیآورد و... .