گرگ قرمزی
معرفی کتاب
آقا گرگه همه دندانهایش ریخته و دیگر نمیتواند گوشت بخورد. او فقط یک آرزو دارد و آن اینکه فقط یکبار بتواند مادربزرگ را شکار کند و بخورد. او به خانه مادربزرگ میرود و از پشت پنجره میبیند که مادربزرگ دندانهای مصنوعیاش را درآورده است. آقا گرگه به سرعت دندانها را برمیدارد و داخل دهانش میگذارد و... .
تقسیم شعله
معرفی کتاب
کلبه خرس کوچولو خیلی سرد است. خرس از خانه بیرون میرود تا شعله آتشی بیابد و به خانه بیاورد. خرس کوچولو شعله را پیدا میکند؛ ولی در راه، خانم روباه، موش کور و خارپشت از او میخواهند که کمی از شعله آتش را به آنها بدهد. خرس با مهربانی این کار را انجام میدهد؛ اما برای خودش شعله کوچکی میماند.
قورباغهای که بزرگ شد
معرفی کتاب
بچهقورباغه تازه بزرگ شده است. اینطرف و آنطرف میپرد و دوست دارد همه قورباغهها او را ببینند؛ ولی هیچکس به او توجهی نمیکند و همه سرگرم کارهای خودشان هستند تا اینکه دو پسربچه میبیند که میخواهند بچهقورباغهها را شکار کنند. او با فکر بکری، بچهقورباغهها را نجات میدهد و از آن به بعد معروف میشود.