Skip to main content

کازیمیر آشپزی می‌کند

معرفی کتاب
یک روز صبح خیلی زود، «فریپ»، دوست «کازیمیر»، به سراغ او می‎رود تا تولدش را تبریک بگوید. کازیمیر که خیلی خوشحال است، می‎خواهد جشن کوچک دوستانه‌‎ای با فریپ بگیرد. بنابراین، تصمیم می‎گیرد با کمک فریپ کیک خوشمزه‎ای درست کند. کازیمیر برای این کار دنبال دفتر قدیمی مادربزرگش می‎گردد که آشپز ماهری بود. حالا او با پیدا کردن دفتر می‎تواند کیک موردعلاقه‎اش را بپزد؛ اما... .

کازیمیر خیاطی می‌کند

معرفی کتاب
پیش‌بند «کازیمیر»، آن‌قدر قدیمی و پاره است که دیگر نمی‎تواند آن را تعمیر کند و تنها راه‎حل، دوختن پیش‌بند جدید است. او برای این کار به اتاق عمه‎اش می‎رود که خیاط ماهری است. کازیمیر با پیدا کردن وسایل مورد نیازش، کمک می‎کند تا کودکان با نحوه اندازه‎گیری، الگو کشیدن، کوک زدن، برش و کار کردن با چرخ خیاطی آشنا شوند.

کازیمیر لوبیا می‌کارد

معرفی کتاب
گیاه کازیمیر خشک شده است. او می‎خواهد گیاه جدیدی بکارد. کازیمیر با همراهی دوستش، «فریپ»، تصمیم می‎گیرد که این‎بار لوبیا پرورش دهد. او برای این کار به گلدان، بیلچه، دوتکه سفال شکسته، یک کیسه خاک، آب برای آبیاری و تعدادی دانه خشک لوبیا احتیاج دارد. کودکان همراه با کازیمیر و فریپ، کاشت و برداشت لوبیا را می‌آموزند.

خرس کوچولو گفت من خوبت می‌کنم

معرفی کتاب
ببر کوچولو از جنگل بیرون می‎آید و روی علف‎ها از حال می‌‏رود! دوستش، خرس‌کوچولو، فوراً خودش را می‎رساند و ببر کوچولو را بغل می‏‌کند و به خانه می‏‌برد. خرس‎کوچولو، ببری را روی میز می‏‌خواباند و مثل یک دکتر واقعی شروع می‏‌کند به باندپیچی! تمام بدن ببری، به غیر از سرش باندپیچی شده است و حالا کمی بهتر است. خرس کوچولو برای ببری غذای خوشمزه‎ای درست می‌کند و... .

سلام کوچولو!

معرفی کتاب
ببرکوچولو و خرسی با هم در یک خانه زندگی می‌کنند و دوستان خوبی هستند. روزی وقتی ببرکوچولو می‏‌خواهد به جنگل برود و قارچ جمع کند، خوک کوچولو را می‌بیند و خوک کوچولو هم با او راهی جنگل می‏‌شود. خوک و ببر در جنگل سرگرم بازی می‎شوند و ببر، دستِ خالی به خانه بازمی‏‌گردد. روز بعد، نوبت خرسی است که ماهی بگیرد و ببری باید خانه را تمیز کند و سیب‎زمینی از خاک درآورد و...؛ اما

نامه برای ببری

معرفی کتاب
روزی وقتی خرس‌کوچولو به ماهیگیری می‌‏رود، ببری از او می‌خواهد که برایش نامه بنویسد. خرسی جوهر آبی، پرِ قناری، پاکت و تمبر برمی‏‌دارد. او پایین رودخانه، کرمی به قلاب آویزان می‌‏کند، آن را در آب می‎اندازد و مشغول نوشتن نامه می‌‏شود. ببرکوچولو پشتِ خانه، روی علف‌ها دراز کشیده است و هیچ‌کاری انجام نداده است! نامه را خودِ خرسی برای ببری می‏‌آورد. روز بعد ببری از خرسی می‏‌خواهد که نامه را زودتر و با پیک بادپا بفرستد؛ اما این چطور ممکن است؟

باستر خرگوشه عاشق یاد‌گرفتن است

معرفی کتاب
خانم معلم در مدرسه از خرگوش و دوستانش می‌خواهد که از توی جعبۀ کنار کلاس، لباس‌هایی را بردارند و بپوشند و دربارۀ آن لباس‌ها و زمان استفاده از آن‌ها توضیح دهند. داخل جعبه لباس‌های زیادی است، مثل لباس سربازان رومی، دزدان دریایی، پادشاهان مصری و... . هرکدام از بچه‌ها لباسی را انتخاب می‌کنند و با مطالعه دربارۀ هر لباس، اطلاعات زیادی به دست می‌آورند.

پس دندانم کو؟

معرفی کتاب
یکی از دندان‌های «کوکو» سنجابه گم شده است! او به دوستانش خبر می‏‌دهد، به «ویژ» سنجابه، «قیژ» سنجابه و... . آن‌ها دور هم جمع می‎شوند و تصمیم می‏‌گیرند دندان کوکو را پیدا کنند. اول از همه از کوکو می‎خواهند که تمام ماجرا را تعریف کند. کوکو می‎گوید دندانش شل و ول شده بود و به این طرف و آن طرف می‎رفت و یک دندان شیری بوده است! دوستان کوکو خیلی ناراحت می‎شوند که یک بچه شیرخواره گم شده است! بعد از جست‌وجوی زیاد، نه‌تنها دندان کوکو پیدا نمی‎شود، بلکه خودِ کوکو هم گم می‎شود! حالا چه باید کرد؟

یک گاز گوچولو از کیک ماه

معرفی کتاب
مامانِ «ستاره کوچولو» کیک ماه را می‎پزد و در آسمان شب می‏‌گذارد تا خنک شود و از ستاره می‏‌خواهد صبر کند و تا به او نگفته، سراغ کیک نرود. ستاره کوچولو تمام مدتی که مسواک می‌‏زند، صورتش را می‎شوید و به رختخواب می‏‌رود، حرف‌های مادر را به یاد دارد؛ اما نیمه‌شب بیدار می‌‏شود و به یاد کیک ماه می‏‌افتد، درحالی‌که حرف‌های مادر را فراموش کرده است. او با خودش فکر می‏‌کند اگر فقط یک گاز کوچولو به کیک بزند، مادرش متوجه نمی‎شود و... .

فریدا کالو

معرفی کتاب
«فریدا کالو» از پدری آلمانی‌تبار و مادری دورگه (اسپانیایی و بومی مکزیک)، در حومهٔ «مکزیکوسیتی» به دنیا آمد. پدرش نقاش و عکاس یهودی ـ آلمانی، با اصلیت رومانیایی بود. نقطهٔ عطف زندگی فریدا به شکل حادثه‌ای دردناک بر او فرود آمد. او در تصادف شدید اتوبوس، از ناحیهٔ شانه، سینه، کمر، لگن و پا دچار شکستگی‌های متعدد شد. فریدا سرنوشت خود را به دست گرفت و برای اولین‌بار شروع به کشیدن نقاشی کرد. او با این کار توانست امیال، آرزوها و رنج‌هایش را از جسم ساکن و سراسر آتل و گچ‌گرفته‌اش روانهٔ بوم نقاشی کند.