Skip to main content

توبی، قطار غمگین

معرفی کتاب
داستان حاضر چهارمین داستان از مجموعه «قصه‌های قطاری» است. توبی در این داستان تصور می‌کند هیچ‌کس او را دوست ندارد و اتوبوس‌ها جای قطارها را گرفته‌اند. این تصور مدت زیادی با او نمی‌ماند و اتفاقاتی رخ می‌دهد که توبی متوجه ارزش و تأثیرگذاربودن خود می‌شود.
گاهی اوقات پیش می‌آید که فرزندان ما همچون توبی تصور می‌کنند کسی آن‌ها را دوست ندارد و احساس غیرمفیدبودن می‌کنند. این داستان به کودکان کمک می‌کند تا به ارزش خود پی ببرند و متوجه شوند هرکسی می‌تواند در موقعیت مناسب، مفید و نجات‌بخش باشد.

قطارهای سر‌ به‌هوا

معرفی کتاب
این کتاب سومین جلد از مجموعه قصه‌های قطاری است و داستان دو قطار دوقلو که ناچارند از هم جدا شوند را بازگو می‌کند. داگلاس و دونالد، قطارهای دوقلو، برای کار جدیدشان به ایستگاه اعزام شدند اما رئیس ایستگاه فقط یکی از آن‌ها را می‌خواست. این اتفاق قطارها را سردرگم و مضطرب کرده بود و باعث شده بود تا هر روز خراب‌کاری به بار آوردند. رئیس از هر دوی آن‌ها ناراضی و ناامید بود، تا اینکه حادثه‌ای باعث شد رئیس ایستگاه تصمیم جدیدی بگیرد؛ تصمیمی که مشکلات آن دو و باقی قطارها را حل کرد.

توماس، قطار بی‌ادب

معرفی کتاب
این داستان درباره قطاری به نام توماس است که دوست دارد ریل خودش را داشته باشد تا بهتر و مفیدتر کار کند اما ریلی ندارد. توماس با دیگر قطارها شوخی‌های نابه‌جایی می‌کند و هرازگاهی باعث ناراحتی آن‌ها می‌شود. اما این ویژگی بد تمام شخصیت او نیست. یک روز که یکی از قطارها از ریل بیرون افتاده بود و واگن‌هایش از هم جدا شده بودند، توماس کاری کرد و به همه نشان داد که لیاقت داشتن ریل مستقل را دارد.

من دنبال دوست می‌گردم!

معرفی کتاب
بسیاری از کودکان زمانی که وارد مدرسه یا محیط اجتماعی می‌شوند نمی‌توانند دوستی پیدا کنند و تنها می‌مانند. این کتاب در تلاش است به آن کودکان کمک کند تا بتوانند با دیگران دوست شوند. در این داستان شازده فرفره توانست در یک بازی گروهی با همان افرادی دوست بشود که اولین روزهای مدرسه نمی‌خواستند با شازده فرفره دوست باشند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربان‌بودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راه‌های دوست‌شدن با دیگران معرفی می‌کند.

می‌آیی عوض کنیم؟

معرفی کتاب
فَنگ عاشق جوراب زردش است. جوراب زردی که بوی موز می‌دهد و همه جا همراهش است. اما فنگ از اسباب‌بازی‌های دوستانش هم خوشش می‌آید. او قطار فیلیپ، توپ سایمون و... را هم دوست دارد. آن‌ها با عوض کردن اسباب‌بازی‌هایشان شریک شدن را یاد می‌گیرند.

قصه‌های کوچولو برای بچه‌های کوچولو

معرفی کتاب
در کتاب حاضر پنج داستان کوتاه آموزنده برای کودکان ارائه شده‌اند. ویژگی مشترک این داستان‌ها پند اخلاقی مرتبط با هرقصه است که در انتهای داستان‌ها آمده‌اند. به طور مثال داستان نخست درباره حلزونی است که به حرف دوست نادانش گوش می‌کند و توی دردسر می‌افتد. در انتهای قصه، یک جمله، پیام داستان را به مخاطب منتقل می‌کند:«دوست نادان می‌خواهد سود ببخشد اما زیان می‌رساند.»
موضوع دیگر داستان‌ها، مضامینی همچون ارزش صداقت، راضی‌بودن به سهم خود، خیرخواهی برای دیگران هستند.

د مثل دوستی: برای پرورش عقلانیت در روابط اجتماعی

معرفی کتاب
کتاب حاضر به یکی از مهم‌ترین موضوعات زندگی اجتماعی کودکان یعنی دوستی پرداخته است و با طرح پرسش‌ها و پاسخ‌ها سعی دارد در این زمینه کودکان را با اصلی‌ترین مسائل دوستی آشنا سازد. کتاب حاوی 70 پرسش و پاسخ از جمله: «فواید دوست خوب داشتن چیست؟ دوست واقعی کیست؟ چرا باید با کسی دوست شد؟ آیا اشکالی دارد به خانه دوست زنگ زد؟ زمانی‌که دوستم غمگین بود، چطور خوش‌حالش کنم؟ آیا اشکالی دارد اصلا با کسی دوست نشویم؟ و…» می‌باشد.

به نام خدا ورقه‌ها روی میز

معرفی کتاب
شیرین دختر بچه‌ای درس‌خوان است که پدرش را به‌دلیل تصادف از دست داده و غمگین است. هم‌کلاسی‌ها و رقیبان درسی‌اش در مدرسه تلاش می‌کنند تا غم از دست رفتن پدرش را برای شیرین کاهش دهند و او را مجدد به سمت مدرسه بیاورند...

دوستی مثل تو

معرفی کتاب
این داستان مصور درباره پاندایی است که می‌خواهد به آن طرف کوه‌ها سفر کند. میمون بازیگوش در این مسیر با او همراه می‌شود. میمون بسیار سریع می‌رود و از روی درختان می‌پرد اما پاندا آرام راه می‌رود و می‌تواند در آب شنا کند. این دو رفیق به دلیل تفاوت‌هایشان در آغاز راه نمی‌توانند به راحتی با هم کنار بیایند اما پس از مدت کوتاهی تفاوت‌های همدیگر را می‌پذیرند و برای رسیدن به مقصد با هم همکاری می‌کنند.
این داستان در تلاش است تا کودکان همکاری‌کردن با دوستان خود و توانایی پذیرش تفاوت‌ها را بیاموزند و در زندگی با دوستان خود مدارا کنند.

چه جشن تولدی؟ !

معرفی کتاب
روز تولد زنبورک است. قرار است جشنی برای او برپا شود اما زنبورک فراموش کرده که باید دوستانش را به مهمانی دعوت کند. او به سمت مزرعه راه افتاد تا سوسک، حلزون، پروانه و باقی دوستانش را به جشن تولد دعوت کند، اما وقتی به خانه آن‌ها رسید یاد بدترین ویژگی دوستانش افتاد و از دعوت‌کردن آن‌ها منصرف شد؛ اما مادر زنبورک که می‌دانست این‌طوری نمی‌شود تولد برگزار کرد، برای همین فکر بهتری در سرش بود...