Skip to main content

اکوان دیو

معرفی کتاب
گورخر بزرگی پیدا شده است که به اسب‌های کیخسرو، پادشاه ایران، حمله می‏‌کند و آن‌ها را می‎درد. کیخسرو می‌داند که این موجود گورخر نیست؛ چون گورخر آن‌قدر قدرت ندارد که با اسب دربیفتد، بلکه دیوی است که خود را به شکل گورخر درآورده است! پادشاه از رستم می‎خواهد که این موجود را نابود کند. رستم چند روز بین گله‌های اسب می‎گردد؛ اما چیزی پیدا نمی‌‏کند تا اینکه بالاخره موجودی شبیه گورخر با دندان‌های تیز و پاهایی مانند ببر می‎بیند. رستم تلاش می‎کند او را با کمند بگیرد؛ اما موجود ترسناک ناپدید می‎شود... . هنگامی که رستم به خواب می‎رود، دیو خود را به شکل گردباد درمی‎آورد و رستم را از زمین بلند می‌‏کند و... .

رستم و اشکبوس

معرفی کتاب
در جنگی که برای خونخواهی سیاوش بین ایران و توران درگرفت، سپاه توران با نیرنگ و فریب توانست بر سپاه ایران غلبه کند و ایرانیان مجبور شدند به کوه «هماون» پناه ببرند. سپاه توران کوه را محاصره کردند و «پیران»، سپهسالار توران، تصمیم گرفت آن‌قدر محاصره را ادامه دهد تا ایرانیان از گرسنگی و تشنگی مجبور به تسلیم شوند؛ اما سپاه ایران با شبیخونی که به تورانیان زدند، توانستند مقداری آذوقه برای خود به دست آورند. صبح روز بعد، صدها هزار سرباز برای کمک به سپاه توران آمدند و ایرانیان تمام امید خود را برای پیروزی از دست دادند تا اینکه... .

گیو و کیخسرو

معرفی کتاب
«گیو»، مأموریت دارد پسر سیاوش را که در کشور توران آواره و سرگردان است پیدا کند و او را به ایران بیاورد. گیو با لباس تورانیان وارد کشور آنان می‎شود و تمام شهرها را زیر پا می‏‌گذارد؛ اما اثری از خانواده سیاوش نیست. گیو هفت سال را در سرزمین توران سپری می‌‏کند تا اینکه روزی به جوان چوپانی می‎رسد و نشانه‌های پسر سیاوش را در او می‎بیند و... . گیو همراه پسر سیاوش، «کیخسرو» و مادرش «فرنگیس»، از کشور توران می‏‌گریزند؛ اما آیا آن‌ها به ایران می‎رسند؟

شیرین‌تر از عسل

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل داستان‌هایی برگرفته از کتاب «مرزبان‎نامه» است و برای نویسنده دست‎مایه‌‏ای بوده است تا کودکان و نوجوانان را با این کتاب آشنا کند. «شغال خر سوار»، «ماهی و ماهیخوار»، «موش تخم مرغ دزد» و «راسو و زاغ» ازجمله داستان‎های این کتاب است. در داستان اول، شغال هرروز به باغ انگور می‎رود و حسابی انگور می‏‌خورد؛ اما وقتی باغبان او را کتک مفصلی می‎زند، فرار می‏‌کند و به بیشه‎ای می‌‏رود که دوست قدیمی‎اش، گرگ، در آنجا زندگی می‏‌کند. شغال تصمیم می‏‌گیرد خرِ آسیابانی را که در آن نزدیکی زندگی می‏‌کند، فریب دهد و نزد گرگ بیاورد تا هردو شکمی از عزا دربیاورند؛ اما... .

درویش بی‌پول، درویش پول‌دار

معرفی کتاب
«سلمان» و «عبدالله» درویش هستند و روزی تصمیم می‎گیرند پیاده به سفر بروند و شب‌ها در دشت بخوابند و با خدای خود راز و نیاز کنند. عبدالله هیچ پولی همراه ندارد؛ اما سلمان پنج دینار طلا با خود آورده است. هرجا که عبدالله پیشنهاد می‎کند بنشینند و استراحت کنند یا غذایی بخورند، سلمان مخالفت می‏‌کند و می‎گوید بهتر است دنبال جای امنی باشند. شب‌هنگام عبدالله با خیال راحت روی زمین دراز می‎کشد؛ ولی سلمان به فکر جای دیگری است که امن باشد. سرانجام... .

گله‌دار ناقلا

معرفی کتاب
مرد گله‌داری گوسفندانش را به چوپانی می‎سپارد که درستکار و باخداست. چوپان گوسفندان را به چرا می‌برد و برایشان نی‎ می‌زند و به خوبی از آن‌ها مراقبت می‌کند و هنگام غروب آن‌ها را به آغل برمی‎گرداند و شیرشان را می‎دوشد و برای صاحب گله می‎برد. صاحب گله مقدار زیادی آب را با شیرها مخلوط می‎کند و از چوپان می‏‌خواهد تا شیرها را در بازار بفروشد. مرد چوپان سعی می‎کند او را از این کار منصرف کند؛ اما صاحب گله اصلاً به او توجهی نمی‎کند و این کار هر روز ادامه دارد تا اینکه... .

وزیر زیرک

معرفی کتاب
وزیرِ پادشاه، مردی دانا و کاردان است و همیشه سعی می‏‌کند مردم را راضی نگه دارد. او به شهرها و روستاها رسیدگی می‏‌کند و مراقب است مالیات زیاد نباشد. او درآمد اشراف و درباریان را نیز کم کرده است. به همین علت، اشراف نزد پادشاه از او بدگویی می‏‌کنند و آن‌قدر به این کار ادامه می‎دهند تا شاه تصمیم می‎گیرد او را برکنار کند. شاه وزیر را احضار می‎کند و می‎گوید هر مِلک و زمینی را که می‎خواهد انتخاب کند؛ اما وزیر از پادشاه یک دِه ویران می‌خواهد تا آنجا را آباد کند و همان‎جا بماند. پادشاه افرادش را به چهار گوشه کشور می‌‎فرستد تا روستاهای ویران را پیدا کنند و... .

نامه‌ رمزدار

معرفی کتاب
در زمان «سامانیان»، مردی به نام «بوعلی سیمجور»، حاکم «نیشابور» بود که از سامانیان اطاعت نمی‎کرد. کاتبِ بوعلی، مردی به نام «عبدالجبار خوجانی» بود که بسیار کاردان و درستکار بود و بوعلی در همه کارها با او مشورت می‌‏کرد. امیر سامانیان نیز کاتبی داشت به نام «احمدبن رافع» که او هم بسیار دانا و باکفایت بود و این دو کاتب از قدیم دوستان صمیمی بودند. امیر سامانیان فکر می‌‏کرد بوعلی به خاطر وجود عبدالجبار نافرمانی می‎کند. برای همین فرمان قتل او را صادر ‏کرد و این فرمان باید به دست احمد نوشته می‎شد؛ اما او چطور می‎توانست فرمان قتل بهترین دوستش را بنویسد؟

درخت شاهد

معرفی کتاب
مردی نزد قاضی دانا و باتدبیر شهر می‎رود و از دوستش شکایت می‏‌کند که صد دینار از او گرفته است؛ ولی حاضر نیست آن را پس بدهد. به امر قاضی دوست مرد در دادگاه حاضر می‌شود؛ ولی او می‎گوید که هیچ پولی از دوستش نگرفته است و... . مردی که پول داده است، هیچ شاهدی ندارد؛ ولی همچنان بر حرفش اصرار دارد. مرد دوم هم بر سر حرفش است که اصلاً از او پول نگرفته است. قاضی مرد اول را نزد درختی می‎فرستد که دو دوست زیر آن با هم صحبت کرده‌اند. قاضی مُهرش را به مرد می‎دهد و از او می‎خواهد که آن را به درخت نشان بدهد و از او بخواهد که برای شهادت نزد قاضی بیاید و... .

شاهزاده آهنگر

معرفی کتاب
«گشتاسب» پسر «لهراسب‌شاه» است؛ ولی پدرش هیچ توجهی به او نمی‏‌کند. سرانجام گشتاسب از پدر قهر می‎کند و بدون هیچ پولی از ایران می‎رود. او به «قسطنطنیه» می‌رود و به طور ناشناس در کارگاه آهنگری مشغول به کار می‎شود و به این ترتیب روزگارش را می‌‏گذراند. بعد از مدت‌ها، پیکی از طرف پدرش می‎آید. شاه از او خواسته بازگردد تا تاج و تخت را به او بدهد. وقتی گشتاسب به پادشاهی می‏‌رسد، از وزیرش می‎خواهد که به همه بزرگان و ثروتمندان اعلام کند که به فرزندان خود حرفه و صنعتی بیاموزند؛ چراکه زمان‌هایی پیش می‎آید که پدر توانگر داشتن یا از خانواده اشراف بودن به هیچ دردی نمی‎خورد.