Skip to main content

نگهبان نخلستان

معرفی کتاب
«عبدالله» مرد ثروتمندی که به بخشش مشهور بود، بیشتر روزگارش در سفر می‏‌گذشت. روزی از دور نخلستانی را دید که مرد سیاهپوستی نگهبان آن بود. عبدالله همان‎طور که آرام به نخلستان نزدیک می‎شد، دید مردی برای نگهبان سه قرص نان آورد و به او داد. در همان موقع سگی به نگهبان نزدیک شد. او گرسنه بود. نگهبان یکی از نان‌ها را به سگ داد. سگ آن را خورد؛ اما دوباره به مرد نگاه کرد و دُم تکان داد. نگهبان نخلستان، نان دوم را هم به سگ داد؛ ولی سگ هنوز گرسنه بود... .

تجارت پردردسر

معرفی کتاب
«ابومالک» تاجری بود که اجناس مختلف را از شهرهای دورو نزدیک می‌‏خرید و می‎فروخت. او خدمتکارانش را به شهرها می‎فرستاد تا درباره اجناس گوناگون پرس‌وجو کنند و به او خبر بدهند. روزی یکی از خدمتکارانش خبر داد که مزرعه‌های نیشکر را آفت زده است و شکر نایاب می‎شود. ابومالک به مغازه تاجر شکر رفت و تمام شکرها را خرید و... . ابومالک با خرید شکرها سود بسیار خوبی کرد؛ اما خوش‌حال نبود و دلش راضی نمی‎شد به آن پول دست بزند. او نزد تاجر شکر رفت و... .

مزد حسود

معرفی کتاب
مردی به نام «حامد» برای دادخواهی نزد پادشاه رفت و در میان حرف‌هایش، چیزی گفت که پادشاه خوشش آمد و از او خواست تا هرروز به قصر برود و آن سخنان را تکرار کند و برای این کار حقوقی هم در نظر گرفت. حامد هر روز به قصر می‌‏رفت و پادشاه او را گرامی می‎داشت؛ اما بعد از مدتی مشاورِ شاه به حامد حسادت کرد و نقشه‎ای کشید تا او را از چشم شاه بیندازد و... .

مرد بهشتی

معرفی کتاب
«عبدالله» یکی از یاران نزدیک امام بود. چندروز بود که وقتی پیامبر و یارانشان در مسجد می‌نشستند، پیامبر از مردی می‏‌گفت که اهل بهشت است. آن مرد هرروز به مسجد می‌‏آمد و مثل بقیه نماز می‏‌خواند و می‎رفت؛ اما هرروز پیامبر همان حرف را تکرار می‏‌کردند. عبدالله تصمیم گرفت به بهانه‌ای به خانه آن مرد برود و از نزدیک اعمال او را زیر نظر بگیرد. او سه روز مهمان آن مرد بود؛ اما هیچ رفتاری خاصی از او ندید. آن مرد هم مثل بقیه مومنان عمل می‌کرد! روزی که عبدالله می‏‌خواست از خانه او برود... .

تاجر با‌انصاف

معرفی کتاب
این داستان که از کتاب کیمیای سعادت اقتباس شده، درباره مرد تاجری است که درستکار و با ایمان است. روزی او که در مغازه نیست، شاگردش، ندانسته، لباسی را بیشتر از قیمت می‎فروشد. وقتی تاجر این موضوع می‎فهمد، به شدت ناراحت می‌‏شود و تصمیم می‏‌گیرد شخصی که لباس را خریده است پیدا کند. تاجر به مسافرخانه می‌‏رود و... .

بازی تاج‌‌‌وتخت

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‎های «هزارویک شب» است. در این مجموعه، داستان‌ها براساس موضوع‌های موجود در حکایات به چهاردسته، با عناوین بازی تاج‌وتخت (حکایات پادشاهان و درباریان)، افسانه پریان (داستان‎های جن و پری)، افسانه وحوش (داستان حیوانات) و روایت عشق (حکایات دلداگی و عاشقی) تقسیم شده است. کتاب حاضر حکایات پادشاهان و درباریان، حاوی دوازده داستان است و اولین داستان، حکایت شهرزاد و شهریار را بازگو می‏‌کند.

روایت عشق

معرفی کتاب
«هزارویک شب» داستان قصه و قصه‎گویی است. داستان‌های پی‎درپی که از دل داستان دیگری جان می‏‌گیرند و روایت آن‌ها هزارویک شب زمان می‎برد. کتاب حاضر از مجموعه «هزارویک شب»، حاوی چهار داستان عاشقانه است. اولین داستان این کتاب به نام «حکایت اسب آبنوس» را شهرزاد در شب صدوبیست‌ویکم بازگو می‎کند. این داستان درباره پادشاهی است که سه دختر و یک پسر دارد. روزی سه حکیم به دربار او می‎آیند و هدایایی برایش می‎آورند. خواسته آن‌ها در مقابل هدایایشان این است که... .

گنجشک‌ها تب کرده‌اند

معرفی کتاب
نهج‌البلاغه کتابی ارزشمند است که سخنان حضرت علی (ع) را در بر دارد. اثر حاضر شامل داستان‌هایی اخلاقی برای مخاطبان کودک و نوجوان است که هر کدام به یکی از سخنان حضرت علی از نهج‌البلاغه اشاره می‌کنند. بعضی از قصه‌های کتاب عبارت‌اند از: زیر زبان ما چیست؛ پاداش و بخشش؛ انگورهای وفس.

نبرد بیژن و هومان

معرفی کتاب
جنگ‌های ایران و توران برای انتقام خون سیاوش طولانی شده بود. سرانجام «افراسیاب» سپاه بزرگی تداراک دید تا کیخسرو را غافلگیر کرده و سپاه ایران را نابود کند؛ اما جاسوسان به کیخسرو خبر دادند و... . گودرز که فرماندهی یکی از سپاهیان را به عهده داشت به شهر بلخ رفت و پسرش، «گیو» را به عنوان پیک نزد «پیران» فرستاد و پیشنهاد کرد که «افراسیاب» را رها کند و به ایران پناهنده شود؛ اما پیران پناهندگی به ایران را برای خود ننگ دانست و تصمیم گرفت با سپاه ایران بجنگد. در این جنگ... .

اکوان دیو

معرفی کتاب
گورخر بزرگی پیدا شده است که به اسب‌های کیخسرو، پادشاه ایران، حمله می‏‌کند و آن‌ها را می‎درد. کیخسرو می‌داند که این موجود گورخر نیست؛ چون گورخر آن‌قدر قدرت ندارد که با اسب دربیفتد، بلکه دیوی است که خود را به شکل گورخر درآورده است! پادشاه از رستم می‎خواهد که این موجود را نابود کند. رستم چند روز بین گله‌های اسب می‎گردد؛ اما چیزی پیدا نمی‌‏کند تا اینکه بالاخره موجودی شبیه گورخر با دندان‌های تیز و پاهایی مانند ببر می‎بیند. رستم تلاش می‎کند او را با کمند بگیرد؛ اما موجود ترسناک ناپدید می‎شود... . هنگامی که رستم به خواب می‎رود، دیو خود را به شکل گردباد درمی‎آورد و رستم را از زمین بلند می‌‏کند و... .