Skip to main content

درخت خاطره

معرفی کتاب
روباه سال‌های زیادی را پشت سر گذاشته است. او وسط جنگل دراز می‎کشد و برای همیشه به خواب می‎رود! جغد کنارش می‎نشیند. او بسیار غمگین است. جغد روباه را سال‎هاست که می‎شناسد. همه دوستان روباه می‎آیند و دور او می‏‌نشینند. بعد از سکوتی طولانی، یکی‌یکی خاطراتشان را با روباه بازگو می‎کنند. جغد با لبخندی به یاد می‎آورد که هر پاییز با روباه مسابقه گرفتن برگ در هوا را می‎گذاشتند. موش به یاد می‏‌آورد که روباه چقدر غروب را دوست داشت. خرس... . درحالی‎که حیوانات خاطراتشان را می‎گویند، درست همان‎جایی که روباه خوابیده است، گیاه نارنجی کوچکی سر از برف درمی‌آورد و... . گیاه کوچک به درختی بزرگی تبدیل می‎شود، درختی که از خاطره ساخته شده است!

اسکار عاشق چه چیزهایی است؟

معرفی کتاب
«اسکار» بچه‌کلاغی است که خیلی چیزها را دوست دارد. او عاشق اقیانوس آبی و ژرف است و علف‌های سبز و بوی بهار. او عاشق گیلاس‌های قرمز و شیرین است و تماشا کردن دنیا از بالای درخت و گردش کردن با ابر کوچولوی پف‌پفی. اسکار عاشق گم شدن در کتاب است و نقاشی‌ها. او عاشق باران است و خورشید. او عاشق ... . در پایان داستان، نویسنده از کودک می‎خواهد بگوید که او چه چیزهایی را دوست دارد.

نینجا خرگوشه

معرفی کتاب
خرگوش کوچولو می‎خواهد یک نینجای فوق‌العاده شود. او برای رسیدن به این هدف، باید قوانینی را رعایت کند. اولین قانون این است که یک نینجای باحال باید همیشه تنهایی کار کند. در قانون دوم آمده است که یک نینجای واقعی باید مخفیانه کار کند، به‌خصوص در شرایط خیلی خطرناک. قانون‌های بعدی به این ترتیب است: یک نینجا باید قدرت زیادی داشته باشد، بتواند سریع نامرئی شود، اسلحه‌های نینجایی داشته باشد، در بالا رفتن از درخت ماهر باشد، تعادلش را حفظ کند و... .

کریسمس مبارک موش کوچولو

معرفی کتاب
موش کوچولو برای کریسمس آماده می‌شود. او جوراب‌های کوچکش را که مخصوص هدیه کریسمس است، بالای بخاری آویزان کرده و فقط منتظر مادربزرگ و پدربزرگش است. اگر برف هم ببارد، همه‌چیز کامل می‎شود و... . برف بسیار سنگین است و موش‌کوچولو نگران است که مبادا بابانوئل و پدربزرگ و مادربزرگش نتوانند بیایند؛ البته بابانوئل سورتمه جادویی دارد؛ اما پدربزرگ و مادربزرگ چه؟ صبح روز کریسمس، موش‌کوچولو متوجه می‌شود پدر و مادرش به دنبال پدربزرگ و مادربزرگ رفته‎اند و... .

دوستت دارم موش کوچولو

معرفی کتاب
موش‌کوچولو همیشه سؤالات زیادی از مادربزرگش می‎کند و مادربزرگ هم همیشه جواب می‎دهد. این‌بار موش‌کوچولو می‎پرسد: «محبت یعنی چه؟» مادربزرگ او را با خودش می‎برد تا محبت را نشانش بدهد. در باغ، پدربزرگ مشغول کاشت سبزیجات است؛ اما آرام و بی‌صدا کار می‎کند تا مزاحم چکاوک مادر نشود؛ چراکه او پرواز را به جوجه‌هایش یاد می‎دهد. کمی جلوتر سنجاب بلوط‌هایی را که در زمین پنهان کرده است، بیرون می‎آورد و بین جوجه‎هایش تقسیم می‎کند. آن‎طرف‌تر خرگوش مادر کنار بچه‌خرگوش مانده است تا پنجه زخمی‌اش بهتر شود. در چراگاه... .

سلام کن موش کوچولو

معرفی کتاب
در خانه موش کوچولو، هرکس مشغول کاری بود. مادربزرگ یک عالمه غذا و شیرینی خوشمزه درست کرده بود و پدربزرگ در طبقه بالا، کوچک‌ترین اتاق را رنگ می‎کرد. وقتی کار رنگ کردن اتاق تمام شد، پدربزرگ همراه موش کوچولو به اتاق زیر شیروانی رفتند و گهواره کوچکی را بیرون آورده و تمیز کردند. سپس موش کوچولو با مادربزرگ به خانه سنجاب رفتند. سنجاب یک وان کوچولو از پوست بلوط درست کرده بود. پرستو هم با پرهای نرم یک لحاف خیلی کوچک و... . موش کوچولو نمی‎دانست همه این کارها برای چیست. اینجا چه خبر است؟

ممنونیم موش کوچولو

معرفی کتاب
پدربزرگ و مادربزرگ موش‌کوچولو با او خیلی مهربان هستند. پدربزرگ از باغچه سبزیجات چیزهای خوشمزه‎ای به او می‎دهد و گاهی با او توپ‌بازی می‎کند. مادربزرگ هم همیشه برایش کیک و بیسکویت درست می‎کند. موش‌کوچولو فکر می‌کند گفتن «ممنونم» اصلاً کافی نیست. او در بیشه راه می‎افتد و با کمک دوستانش، میوه‎ها و خوراکی‎های زیادی جمع می‎کند و یک مهمانی تشکر برای پدربزرگ و مادربزرگش می‎گیرد. روی میز بهترین و عالی‎ترین فندق‌ها و میوه‎ها چیده شده است و پدربزرگ و مادربزرگ بسیار خوش‌حال هستند.

شب بخیر موش کوچولو

معرفی کتاب
پدربزرگ موش کوچولو برایش کتاب خوانده است و موش کوچولو باید بخوابد؛ اما خوابش نمی‌آید و هر کاری می‎کند بی‎فایده است. از بیرون صداهای مختلفی به گوش می‌رسد و او را می‎ترساند. پدربزرگ برای موش‌کوچولو توضیح می‎دهد که هر صدا مربوط به کدام حیوان است؛ جغدها شب‎ها به شکار می‎روند، روباه‌ها شب‌ها به سراغ مزرعه می‎روند، سمور آبی شب‌ها در نهر شنا می‎کند و... . موش کوچولو آن‌قدر خسته است که به سرعت خوابش می‎برد!

مکس و ماه

معرفی کتاب
«مکس» شیرش را خورده، دندان‌هایش را مسواک زده و پشت گوش‌هایش را تمیز کرده است. او به ماهی، جعبه و عنکبوت شب‌به‌خیر می‌گوید و هنگامی‌که می‌خواهد به ماه شب‌به‌خیر بگوید، او را پیدا نمی‌کند. مکس سراغ ماه را از شب می‌گیرد؛ اما شب تاریک و ساکت است. مکس کمی بالاتر می‌رود شاید ماه را ببیند. او با احتیاط روی سگی که خواب است، راه می‌رود؛ ولی سگ خوابِ خواب است و از ماه خبری نیست. مکس از درخت بالا می‌‍‌رود و از او می‌پرسد؛ اما درخت فقط با نسیم خِش‌خِش می‌کند. او... . آیا مکس می‌تواند ماه را پیدا کند؟

مکس و موش

معرفی کتاب
«مکس» یک بچه‌گربه نترس و شجاع است و می‎تواند موش شکار کند؛ اما تا به حال موش ندیده است. او به دنبال موش به همه‌جا سر می‌کشد. مکس ماهی، پرنده‌های روی درخت و فیل را می‌بیند و فکر می‎کند آن‌ها موش هستند؛ ولی آن‌ها برایش توضیح می‌دهند که موش نیستند و موش را دیده‌اند. سرانجام مکس، موش را پیدا می‎کند؛ اما موش خودش را هیولا معرفی می‌کند و مکس را به دنبال موش راهی می‎کند. مکس به سراغ هیولا می‎رود و... ای وای فکر نمی‎کرد موش این‌قدر بزرگ باشد و... .