Skip to main content

نجات آتلانتیس

معرفی کتاب
آقای «اندروس»، پدر «بوب»، سه پسربچه را به افتتاحیه پارک تفریحی «آتلانتیس» می‌برد. بچه‌ها در پارک حسابی خوش می‌گذرانند و هر چقدر دلشان می‌خواهد، می‌خورند؛ اما همه‌چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود. در پارک خبرهایی هست و «پتر» و «بوب» و «یوستوس» تصمیم می‌گیرند از آن سردربیاورند.

چشمه جادویی

معرفی کتاب
آن روز صبح زود هر سه پسربچه به فروشگاه آقای «پورتر» می‌آیند؛ ولی مغازه هنوز بسته است. ناگهان متوجه موضوع جالبی می‌شوند. حوضچه وسط میدان که همیشه تا زانو آب داشت، حالا پر از سکه‌های کوچک و براق است! «پتر» و «بوب» و «یوستوس»، درگیر ماجرایی باورنکردنی می‌شوند که باید معمای آن را حل کنند.

شهر ترسناک

معرفی کتاب
«یوستوس» و «پتر» و «بوب» تازه خالی کردن بار ماشین عمو «تیتوس» را تمام کرده بودند که زمین زیر پایشان لرزید! البته آن‌ها به این زلزله‌‌ها عادت داشتند. سه پسربچه دستمزدشان را گرفتند و به فروشگاه «پورتر» رفتند؛ اگرچه زلزله شدید نبود؛ اما آثارش در شهر دیده می‌شد. ناگهان ماشین کاراوانی وارد شهر شد و سه نفر با روپوش‌های سفید از آن پیاده شدند. آن‌ها معتقد بودند که شهر باید تخلیه شود؛ اما چرا؟

خطر در آسمان

معرفی کتاب
فیلم با سقوط شهاب‌سنگی بزرگ و زمین‌لرزه‌ای وحشتناک به پایان می‌رسد و سه پسربچه با دلخوری از سینما بیرون می‌آیند؛ اما با دیدن دختری به نام «ژانت» دلخوریشان از بین می‌رود. ژانت برای دیدن عمویش آمده است که دانشمندی عجیب و غریب است. سه پسربچه، ژانت را به رصدخانه عمو «راندولف» می‌برند؛ ولی اثری از او نیست! چه بلایی سر این دانشمند آمده است؟

سؤال و سؤال و سؤال

معرفی کتاب
«پتر» و «بوب» و «یوستوس» از بودن در منبع قدیمی و از کارافتاده آب خسته شده بودند و به ماجراهای هیجان‌انگیز احتیاج داشتند. سه پسربچه گرسنه بودند و روی هم نیم‌دلار هم پول نداشتند! آن‌ها بطری‌های خالی را در کیسه‌ای گذاشتند و به فروشگاه «پورتر» رفتند. در حالی که بچه‌ها سرگرم خنک کردن خودشان بودند، مردی با ظاهری آراسته وارد فروشگاه شد و سراغ آقای «یوناس» را گرفت. آقای یوناس عموی یوستوس! این غریبه با او چه کاری داشت؟

پی‌پی جوراب‌بلند

معرفی کتاب
«پی‌پی» وقتی خیلی کوچک بود، مادرش را از دست داد. پدرش هم دریانورد بود و در دریا ناپدید شد؛ اما پی‌پی مطمئن بود که روزی برمی‎گردد. او با یک میمون به نام آقای «نیلسن» که هدیه پدرش بود و یک چمدان پر از سکه‌های طلا از کشتی پدرش پیاده شد و در خانه قدیمی‌ای که پدرش برای روزهای پیری‌اش خریده بود، ساکن شد و فوری یک اسب برای خودش خرید. این کتاب ماجراهای این دختر 9 ساله است که به تنهایی زندگی می‎کند.

مدرسه مردودی‌ها

معرفی کتاب
«نیکی» دختر کوچولویی است که به علت سوراخ کردن چرخ ماشین‌های راه‌سازی از مدرسه اخراج شده است و حالا با مادرش آمده تا در مدرسه «مردودی‌‌ها» ثبت‌نام کند. تمام بچه‌های شیطان سراسر دنیا در این مدرسه جمع شده‌اند. سه قاچ از قاچ‌های کره زمین گم شده، نظم روز و شب به هم خورده است و همه مردم شهر قاتی کرده‌اند! حالا بچه‌های مدرسه باید با هم متحد شوند تا این مسائل را حل کنند؛ اما آن‌ها چطور می‌توانند این کار را انجام دهند؟

دختر مو‌درختی

معرفی کتاب
کوهنورد در تاریکی از قطار پیاده می‌شود و همان‌جا چادر می‌زند. او تصمیم می‌گیرد صبح اول وقت، پیاده‌روی‌اش را شروع کند؛ اما وقتی کفش‌هایش را درمی‌آورد، یک لنگه کفش‌اش از دره پایین می‌افتد. او به دنبال لنگه کفش تا پایین دره می‌رود و با دختری آشنا می‌شود که موهایش مثل شاخه‌های درختِ انگور درهم پیچیده و سبز هستند. او به دنبال دختر مودرختی به دهکده‌اش می‌رود و با مردمی عجیب آشنا می‌شود که معتقدند کفش از آسمان افتاده آن‌ها را نجات می‌دهد!

وااای چه اشتباهی!

معرفی کتاب
این داستان برای جهت دادن به تخیل کودک، ارتباط عاطفی و درست اعضای خانواده، به کارگیری کلمات «لطفا» و «ببخشید» در جای درست و برخورد صحیح با اشتباهات است. پدر «امیرعلی» بیمار است و در خانه استراحت می‎کند. امیرعلی سعی می‎کند آرام بازی کند تا مزاحم پدرش نشود. او با سس گوجه‌فرنگی خرسی بازی می‎کند و آن را روی پتوی پدر رها می‎کند و سس روی پتو می‌ریزد. امیرعلی متوجه اشتباهش می‎شود و عذرخواهی می‎کند.

اراذل و اوباش: حمله زامپیشی‌ها

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‌های «اراذل و اوباش» است و به سبک «کمیک استریپ» نوشته شده است. در این داستان، دکتر «مربا»، ارتشی از پیشی‌های زامبی راه انداخته است که به «زامپیشی‌ها» معروفند. این زامپیشی‌ها، بامزه و پشمالو هستند و البته حسابی مرگبار. آن‌ها از آب خوششان نمی‌آید؛ ولی موقع دیدن این پیشی‌ها فقط یک راه باقی می‌ماند، فرار! گروه اراذل و اوباش باید به کمک مامور روباه، بداخلاق‌ترین و تیزدندان‌ترین و گرسنه‌ترین ننه دنیا را پیدا کنند تا بتوانند پادزهر چندش‌آور زامپیشی‌ها را به دست آورند.