آقای هندوانه
معرفی کتاب
هندوانهای از پشت ماشین به زمین میافتد. او سعی میکند خودش را به ماشین برساند؛ اما موفق نمیشود. بنابراین، تصمیم میگیرد مغازهها را نگاه کند. او از کنار مغازه عینکفروشی رد میشود و دلش عینک میخواهد؛ ولی پولی ندارد. به همین علت، در مقابل یک قاچ از خودش، عینک را میخرد. در مغازه بعدی او در برابر قاچ دیگری از خودش، لباس میخرد. در مغازه بعدی... . حالا او دلش بستنی میخواهد؛ ولی فقط یک قاچ از هندوانه باقی مانده است. آیا او میتواند بستنی بخورد؟
سربالایی و سرپایینی
معرفی کتاب
«سرپایینی» و «سربالایی» با هم دوست هستند. آنها همیشه زیر آفتاب دراز میکشند و به آسمان نگاه میکنند و... تا اینکه روزی یک نفر از سربالایی، بالا میآید و حسابی خسته میشود. او وقتی از سرپایینی پایین میرود، با خوشحالی میگوید که پایین آمدن چقدر راحتتر از بالا رفتن است و... . سرپایینی از این تعریف خیلی خوشحال میشود و مرتب آن را به رخ سربالایی میکشد و بالاخره آنقدر کار بالا میگیرد که آنها با هم قهر میکنند و از هم جدا میشوند. حالا چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا سربالایی و سرپایینی دوباره با هم دوست میشوند؟
پیرزن دوچرخهسوار
معرفی کتاب
این داستان درباره دختر دوچرخهسواری است که گربه دوچرخهاش را میگیرد و خودش سوار میشود. چند دقیقه بعد، پسری دوچرخه را از گربه میگیرد و چند دقیقه بعد یک سگ دوچرخه را از پسرک میگیرد و... . حالا الاغی سوار دوچرخه است. او پیرزنی را میبیند و سوارش میکند. پیرزن با ترفندی دوچرخه را از الاغ میگیرد و به صاحب اصلی آن که دخترک باشد، پس میدهد؛ چون دخترک نوه اوست. از آن به بعد هیچکس جرئت نمیکند به دوچرخه دختر نزدیک شود.
مادر پروانهها
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصههای کوچولوموچولو»، شامل یازده داستان کوتاه است. «دوست خیلی خیلی خوب»، «مادرِ پروانهها»، «آینه»، «پشت بام» و «مهمان» نام بعضی از این داستانهاست. قهرمان داستانِ «مادرِ پروانهها»، دختر کوچولویی است که پروانهای وارد اتاقشان میشود. او دوست دارد آن را بگیرد؛ اما مادرش مانع این کار میشود. پروانه روی روسری مادر مینشیند و دخترک فکر میکند چقدر مادرش زیبا شده است. نماز خواندن، مهماننوازی، نگهداری از حیوانات و شیطنتهای کودکانه از دیگر موضوعهای این داستانهاست.
دوست بانمک، دوست شیرین!
معرفی کتاب
شکر و نمک با هم بحث میکنند؛ چون هر کدام فکر میکند که از آن یکی بهتر است تا اینکه خانم خانه، نمک را برمیدارد و با آن آب نمک درست میکند تا پنیر را در آن نگه دارد. بعد از چند روز شکر که دلش برای نمک تنگ شده است، چای «امیر» کوچولو را شیرین میکند و... . نمک و شکر که حالا هر دو به مزههای شور و شیرین تبدیل شدهاند، سر صبحانه، یکدیگر را میبینند. آنها حرفهای زیادی دارند که به هم بگویند.
بچه زمین
معرفی کتاب
دانه در دل خاک به جوانهاش میگوید به سمت بالا برود و سرش را از خاک بیرون کند؛ اما جوانه کوچک دلش میخواهد همانجا بماند. دانه برای فرزندش، جوانه، توضیح میدهد که بیرون از خاک، نور، گرما، آب و نسیم هست و او میتواند با جوانههای دیگر بازی کند. جوانه متوجه میشود که در آغوش مادرش، «زمین»، قرار دارد و او مواظبش است. جوانه با اطمینان سر از خاک بیرون میبرد و زیر نور خورشید تبدیل به بوتهای زیبا میشود.
پسته خندان
معرفی کتاب
همه دوستان پسته رفتهاند و او تنها در گوشهای افتاده است. ساعتها میگذرد؛ اما پسته همانجاست و هیچکس او را نمیبیند تا اینکه دختر کوچولویی با مادرش وارد مغازه میشود و... پسته دنبال دخترک به راه میافتد تا به خانه آنها میرسد؛ اما پشت در میماند. او با پدر دختر کوچولو وارد خانه شده و به دوستانش ملحق میشود و همگی شب چله خوبی رو پشت سر میگذارند.
فیل برقی
معرفی کتاب
جاروبرقی به تازگی وارد خانهای شده است. او کنار وسایل دیگر قرار میگیرد؛ اما جاروبرقی نمیداند کیست و کارش چیست. آنجا هیچکس او را نمیشناسد. مبل، بالشتکها، تلویزیون و گلدان او را مسخره میکنند. آنها فکر میکنند که او یک فیل است. وقتی سیم جاروبرقی را به برق میزنند، ناگهان جاروبرقی همهچیز را میبلعد، مبل، تلویزیون، بالشتکها و... در همینموقع خانم صاحبخانه وارد میشود. آیا جاروبرقی به هویت خود پی میبرد؟
گردالی
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصههای کوچولوموچولو» است و هشت داستان کوتاه دارد. «دانهبرفی»، «پروانه»، «نان سنگک» و «گردالی»، نام برخی از این داستانهاست. داستان «گردالی» درباره چهار خط است که با هم به گردش میروند. آنها به یک گردالی قرمز میرسند. هر کدام از آنها حدسی میزند و میگوید که آن دایره قرمز چه چیزی میتواند باشد. یکی فکر میکند سیب است، دیگری میگوید یک گلوله کاموایی است، سومی حدس میزند که یک توپ باشد و چهارمی...؛ اما همگی اشتباه میکنند. شما فکر میکنید این گردالی چیست؟
نردبان هزارپله
معرفی کتاب
پسری که نجاری یاد گرفته است، تصمیم میگیرد یک نردبان بسازد. نردبانی که او میسازد، ده پله دارد و خیلی محکم است. خانم همسایه، نردبان را میپسندد و آن را میخرد. پسرک نردبانی با یازده پله میسازد، آن نردبان را آقای نقاش میخرد. پسرک نردبان دیگری با دوازده پله میسازد و آن را هم میفروشد. سرانجام پسرک تصمیم میگیرد نردبانی با هزار پله درست کند. بعد از مدتها کار سخت، نردبان هزار پله ساخته میشود؛ اما این نردبان به درد چه کسی میخورد؟