Skip to main content

مسافری با پاپوش‌های جهنمی

معرفی کتاب
پدر و مادر «بادی» و «هایلی»در سانحه هوایی کشته شده‌‎اند و پدرشان کلی بدهی برایشان ارث گذاشته است. هایلی وکیل است؛ ولی ترجیح می‎دهد وکالت آدم‌های بیچاره و فقیر را به عهده بگیرد. برای همین درآمدی ندارد. او تصمیم می‎گیرد خانه اجدادیشان را بفروشد؛ اما بادی با این کار مخالف است. او از خواهرش چیزهایی درباره یک گنج می‎شنود و سعی می‎کند آن را پیدا کند.

خفاش نازنازی‌ام گم شده

معرفی کتاب
این کتاب جلد ششم از مجموعه کتاب‌های «دفترچه خاطرات جغد» است. «اِوا بال قلنبه» یک جغد کوچولو است که با خانواده‌اش زندگی می‌کند. اِوا و دوستانش شب‌ها به مدرسه می‌روند و روزها می‌خوابند. نویسنده مشهور شهر قرار است به کلاس جغدها بیاید و همه بچه‌ها باید یک داستان بنویسند؛ اما «باکستر»، خفاش اِوا، گم شده است و او آن‌قدر نگران است که نمی‌تواند چیزی بنویسد. یعنی چه اتفاقی برای باکستر افتاده است؟

عید قلب‌های گرم

معرفی کتاب
عید «قلب‌های گرم» نزدیک است و «اِوا بال قلنبه» برای همه دوستانش هدیه درست کرده است. او مشتاقانه منتظر رسیدن عید است تا هدایا را به دوستانش بدهد؛ اما متوجه می‌شود که چند نفر از بهترین دوستان زندگی‌اش را فراموش کرده است و هدیه‌ای برای آن‌ها ندارد. فقط دو روز به عید مانده است. اِوا تصمیم می‌گیرد صبح زود بیدار شود و برای خانواده‌اش هدیه تهیه کند. آیا او موفق می‌شود به موقع این کار را انجام دهد؟

اوا بال‌قلنبه و هم‌کلاسی تازه‌اش

معرفی کتاب
«اِوا بال‌قلنبه» جغدی است که مثل بقیه دوستانش، شب‌ها به مدرسه می‌رود و روزها می‎خوابد. بهترین دوست اِوا، «لوسی نوک‌نوکی» است. بچه‌های مدرسه جغدها می‌خواهند یک شب‌نامه درست کنند و اِوا خبرنگار می‌شود. او همه‌جا گوش‌هایش را تیز می‌کند تا خبر بیشتری پیدا کند. هیجان‌انگیزترین خبری که اِوا می‌شنود این است که قرار است هم‌کلاسی جدیدی به نام «هایلی» داشته باشند. اِوا نگران است که با ورود هایلی، لوسی او را فراموش کند.

پیرگو و پارتیزان ژلیکو

معرفی کتاب
«ژلیکو» پسر کوچکی است که پدرش فرمانده قرارگاه پارتیزان‌ها در جنگل است. او باید تا پایان جنگ در قرارگاه بماند؛ چون مادرش پرستار یک بیمارستان صحرایی است. روزی که دشمن قرارگاه را بمباران می‌کند، ژلیکو لابه‌لای درختان مشغول بازی است. او مجبور می‌شود همان‌جا پناه بگیرد... . وقتی اوضاع آرام می‌شود، پسرک بچه‌آهویی خال‌خالی را در کنار خود می‌بیند. ژلیکو می‌داند که بچه‌آهو تنهاست و نیاز به مراقبت دارد، به همین دلیل، او را با خود به قرارگاه می‌برد و... . در گیر و دار جنگ، داستان‌های پر ماجرای ژلیکو همراه بچه‌آهو که نامش را «پیرگو» می‌گذارد، شروع می‌شود.

ته آتیش‌پاره‌های دنیا

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه کتاب‌های «پنی قشقرق»، حاوی سه داستان است. «پنی قشقرق نهایت تلاشش را می‎کند»، «پنی قشقرق و ماده سّری» و «پنی قشقرق و شاگرد جدید» نام این داستان‌هاست. در داستان «پنی قشقرق نهایت تلاشش را می‎کند»، «پنی» واقعاً نمی‌خواهد هیچ قشقرقی به پا کند. او فقط می‌خواهد مفید باشد و لیستی از کارهای مفیدی که می‌تواند انجام دهد، می‌نویسد و... . او می‌خواهد با یک آزمایش علمی کاری کند تا «جوشوآ باتملی»، از خواهرش «دیسی» خوشش بیاید؛ اما... .

یک فاجعه تمام‌عیار

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «پنی قشقرق» است و سه داستان دارد. «پنی قشقرق و موش»، «پنی قشقرق در زنگ ببین و بگو» و «پنی قشقرق و فاجعه فجیع گربه‌ای» نام این داستان‌هاست. در داستان «پنی قشقرق و موش»، آقای «شومان»، مدیر مدرسه، پیشنهاد می‌کند که بچه‌ها یک حیوان خانگی انتخاب کرده و در کلاس از آن نگهداری کنند و آخر هر هفته یکی از بچه‌ها آن را به خانه ببرد. موش حیوانی است که انتخاب می‎شود و در اولین هفته قرعه به نام «پنی» می‎افتد. آیا پنی می‎تواند به خوبی از موش نگهداری کند؟ مادر و مادربزرگ چه عکس‌العملی نشان می‌دهند؟ آیا آن‌ها از این کار راضی هستند؟

آهن‌ربای دردسر

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‌های «پنی قشقرق» است و سه داستان دارد. «پنی قشقرق آرایشگر می‌شود»، «پنی قشقرق و بازرس مدرسه» و «پنی قشقرق و دستیار وفادارش»، نام این داستان‌هاست. نام قهرمان داستان «پنلوپه جونز» است؛ اما این لقبی است که پدرش برای او گذاشته است. پنی فکر می‌کند اصلاً هم قشقرق نیست؛ فقط بعضی وقت‌ها ایده‌های درخشانی به ذهنش می‌رسد که البته همیشه هم درخشان از آب در نمی‌آیند! در داستان «پنی قشقرق آرایشگر می‌شود»، پنی متوجه می‌شود، بهترین دوستش، «کاسمو»، کچل شده است. چرا؟ چون... . پنی فکر می‌کند می‌تواند آرایشگر شود و بدهی‌اش را به مادرش بپردازد.

این دگمه مال کیه؟

معرفی کتاب
آدم آهنی‌ای به نام «تیم» دکمه‎ای را در خیابان پیدا می‌کند و دلش می‌خواهد آن را به صاحبش برساند. او در پیاده‌رو به راه می‌افتد؛ اما آنجا بسیار شلوغ است و هر لحظه ممکن است زیرپا له شود تا اینکه به چراغ راهنمایی می‌رسد و از آدمک چراغ می‌پرسد که صاحب دکمه را می‌شناسد؟ اما آدمک بدون آنکه پاسخی به تیم بدهد، سبز می‌شود و می‌رود! تیم به جست‌وجو ادامه می‌دهد و برای پیدا کردن صاحب دکمه به آن‌طرف خیابان می‌رود و... .

آرزوی دانه و هسته

معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه‌ای از شش داستان کوتاه است. «ورود ممنوع»، «جاپای شیطان»، «آرزوی دانه گندم و هسته زردآلو» و... نام این داستان‌هاست. داستان «آرزوی دانه گندم و هسته زرد‌آلو» درباره یک دانه گندم و یک هسته زرد‎آلوست که در گوشه باغچه‌ای کوچک با هم صحبت می‎کنند و از آرزوهایشان می‎گویند. دانه گندم آرزو دارد به نان خوشمزه تبدیل شود و آرزوی هسته زردآلو، تبدیل شدن به یک درخت است. خدای بزرگ صدای آن‎ها را می‎شنود و به باد فرمان می‎دهد تا ابر را بالای باغچه ببرد. ابر بر باغچه می‌بارد و... . شایان ذکر است که هر داستان مزین به آیه‌ای از قرآن کریم است.