شام سرد شد کوتیکوتی: قصههای کوتیکوتی
معرفی کتاب
"کوتیکوتی" یک هزارپا است. یک هزارپا با هزار تا پا. یعنی او باید هزار تا کفش داشته باشد و هزار تا جوراب. تازه او در حمام باید هر هزار تا پایش را سنگپا بزند. او وقتی آخرین جفت کفشهایش را میگیرد، اولین جفتی که گرفته است، پایش را میزند. چون قرار است هر ماه فقط یک جفت کفش بخرد و حالا او چند ماهی بزرگتر شده است. کوتیکوتی باید جورابهایش را بشوید. حتما یادتان نرفته است که هزار تا جوراب باید شسته شوند نه یکی. او وقتی برای پا درد به دکتر میرود باید به دفترچهاش نگاه کند تا شمارۀ پایی که درد میکند را دقیقا بگوید. یک لحظه صبر کنید، انگار یک لنگه کفش کوتیکوتی هم گم شده است. کسی آن را ندیده؟ واقعا یک هزارپا چقدر مشکل دارد. یک هزارپا با هزارتا مشکل.
خانهای برای بچهخرس
معرفی کتاب
"خرسکوچولو" در یک خانۀ تاریک زندگی میکرد و دیگر از بودن در آن خسته شده بود. دلش میخواست به جنگل برود و آنجا زندگی کند. از کوه پایین آمد و به جنگل رسید. سنجاب کوچکی را دید که مشغول جمع کردن گردو بود. سنجاب به خرسکوچولو گفت چرا نمیآیی روی درخت من تا خانهای کنار خانۀ من بسازی و با هم زندگی کنیم؟ خرسکوچولو کمی فکر کرد و گفت...
لطفا این کتاب را باز کن!
معرفی کتاب
دوست دارید کتاب بخوانید؟ کتابها ما را به دنیای آدمهای رنگی میبرند، به ماجراهای جالب و هیجانانگیز. وقتی یک کتاب را باز میکنید چه میبینید؟ یک قصه؟ شخصیتهای دوستداشتنی؟ عکسهای جذاب؟ تمام اینها به اضافه اتفاقات دیگر. این کتاب را که باز کنید یک کتاب دیگر پیدا میکنید. بعد یکی دیگر و دوباره یک کتاب دیگر. حالا شما یک عالمه کتاب دارید.