Skip to main content

من زی هستم: دوست زی

معرفی کتاب
"زی" یک بچه قورباغه است. او یک دوست هم دارد که ساعات زیادی را با هم می‌گذرانند. آن‌ها خیلی شبیه هم نیستند. اما همدیگر را دوست دارند و از تفاوت‌های یکدیگر لذت می‌برند. طراحی کتاب به گونه‌ای است که در بیشتر صفحات، دوست زی، در بخشی از صفحه قرار دارد که می‌توان آن را به شکلی جداگانه ورق زد. این طراحی در کنار خواندن داستان، برای کودکان سرگرمی بیشتری فراهم می‌کند.

من زی هستم: بابابزرگ زی

معرفی کتاب
"زی" و پدربزرگش با هم خیلی بازی می‌کنند. پدربزرگ در همین بازی‌ها، چیزهای زیادی به زی یاد می‌دهد. امروز نوبت زبان‌درازی است. این کار اصلا برای قورباغه‌ها بد نیست و در شکار حشرات به آن نیاز دارند. زی، ناگهان زبانش را به خرطوم یک فیل می‌چسباند. واقعا فکر کرده است زورش به فیل می‌رسد؟

من زی هستم: مامان‌بزرگ زی

معرفی کتاب
"زی" یک بچه قورباغه است و مادربزرگش همیشه مواظب اوست. مادربزرگ به او گفته است هیچوقت نباید به ته آب بروی. از آن روز، زی این سوال در ذهنش ایجاد شده است که مگر ته آب چیست؟ شاید مادربزرگ آن‌جا یک گنج قایم کرده است، شاید یک پری آن‌جا زندگی می‌کند، شاید... شاید دلیل مادربزرگ به قشنگی حدسیات زی نباشد. مثلا شاید یک ماهی بزرگ و زشت...

من زی هستم: مامان زی

معرفی کتاب
"زی" و مادرش بعضی روزها به پیاده‌روی می‌روند. مادر زی این کار را خیلی دوست دارد. آن‌ها روزی یک تخم خیلی بزرگ می‌بینند. مادر پیشنهاد می‌دهد که روی آن یک نقاشی بکشند و آن را رنگی و قشنگ کنند. ناگهان تخم می‌شکند و چیزی از داخلش به آن‌ها نگاه می‌کند...

من زی هستم: بابای زی

معرفی کتاب
"زی" یک بچه قورباغه است و شبی تصمیم می‌گیرد همراه پدرش تا صبح بیدار بماند. آخر بعضی از حیوانات شب‌ها نمی‌خوابند؛ مثل وزغ‌ها و سیرسیرک‌ها. آن‌ها در کنار هم، صداهای زیبایی در شب تولید می‌کنند. درست مثل یک گروه نوازندگی. در تمام صفحات کتاب جز صفحۀ آخر، "زی" در قسمتی جداگانه قرار گرفته است که کودک بتواند آن را هم ورق بزند و جذابیت بیشتری برایش به وجود آید.

من زی هستم: برادر زی

معرفی کتاب
"زی" یک بچه قورباغه است. مادر او بچه‌های زیادی به دنیا می‌آورد. اما شکلشان با زی متفاوت است. در میان این بچه‌ها، زی یک برادر کوچک دارد و دوست دارد با او بازی کند اما باید کمی صبر کند. بعد از مدتی، برادر زی دست و پا درمی‌آورد و شکل قورباغۀ واقعی به خود می‌گیرد. حالا دیگر وقت بازی است.

پیشی کوچولو دوست پیدا می‌کنه

معرفی کتاب
"پیشی کوچولو" عاشق بازی کردن است. او روزی بیرون می‌رود تا با دوستانش بازی کند. از پرنده می‌پرسد با من بازی می‌کنی؟ اما پرنده می‌خواهد لانه بسازد و وقت بازی کردن ندارد. سنجاب، خرگوش، اردک، قورباغه و پروانه نیز هر کدام مشغول کاری هستند. پیشی که دیگر ناامید شده است ناگهان صدایی می‌شنود: ناراحت نباش، بیا با هم بازی کنیم...

خرگوش کوچولو خیلی گرسنه است

معرفی کتاب
"خرگوش کوچولو" گرسنه است و باید غذا پیدا کند. سنجاب به او پیشنهاد می‌دهد تا با هم بلوط بخورند. اما غذای خرگوش بلوط نیست. پرنده از خرگوش می‌خواهد تا با هم دنبال کِرم بگردند. اما خرگوش کِرم دوست ندارد. جوجه اردک می‌گوید: بپر توی آب، اینجا کلی ماهی هست. ولی خرگوش کوچولو شنا کردن بلد نیست. تا اینکه ناگهان به یک باغچه پر از سبزیجات می‌رسد. این بهترین غذا برای خرگوش‌ها است.

جوجه اردکه می‌خواد بره شنا کنه

معرفی کتاب
"جوجه اردکه" امروز می‌خواهد یک کار هیجان‌انگیز انجام دهد. هرکس به او پیشنهادی می‌دهد: پیشی به او می‌گوید با کلاف کاموا بازی کنند، قورباغه می‌خواهد با او بالا و پایین بپرد و موش کور دوست دارد با اردک، چاله‌ای بکند. اما جوجه اردکه نمی‌تواند چنین کارهایی انجام دهد. باید چه کند؟ تصویر جوجه اردک در تمام صفحات به شکل عروسکی وجود دارد و کودک می‌تواند آن را فشار دهد تا صدایش را بشنود.

هاپو کوچولو دنبال مامانش می‌گرده

معرفی کتاب
در این کتاب، "هاپو کوچولو" مادرش را گم کرده است و در تمام صفحات به دنبال او است. هر کس را که در راه می‌بیند می‌پرسد: شما مادر مرا ندیده‌اید؟ اینطور که به نظر می‌رسد هیچکس از مادر او خبر ندارد. هاپو به خانه برمی‌گردد و مادرش را آن‌جا می‌بیند. تمام این مدت، مادر در خانه بود. تصویر هاپو کوچولو به شکل عروسکی برجسته، در همۀ صفحات به چشم می‌خورد.