Skip to main content

بریم و بیایم با کشتی

معرفی کتاب
«مینو» و «مانی» با پدر و مادرشان و با کشتی به جزیره «کیش» سفر می‌کنند. کشتی سوت بلندی می‌شود و حرکت می‌کند. بعد از چند دقیقه بچه‌ها دلفینی را می‌بینند که سرش را از آب بیرون آورده است و مرغ‎های دریایی که بالای سرشان پرواز می‌کنند. آن‌ها چند نفر را می‌بینند که در حال صید مروارید هستند. مینو و مانی از پنجره‌های پایین کشتی می‌توانند زیر دریا را تماشا می‌کنند.

بریم و بیایم با اتوبوس

معرفی کتاب
پدر «مینو» و «مانی» آن‌ها را به تهران‌گردی می‌برد. بچه‌ها در میدان آزادی سوار اتوبوس می‌شوند. مینو و مانی دورتادور شهر تهران را می‎گردند و ساختمان‌های قدیمی این شهر را می‌بینند. آن‌ها به جاهای مختلفی سر می‌زنند، جاهایی مثل میدان «حسن‌آباد»، «سردرباغ ملی»، «بازار تهران» و... . مینو خیلی دلش می‎خواهد که مادرش هم این ساختمان‌ها را ببیند.

بریم و بیایم با سرویس مدرسه

معرفی کتاب
این داستان درباره ماشین «ون» کوچولویی است که سرویس مدرسه شده است. روز تولد «مینو»، مادر کیک شکلاتی می‌پزد تا او به مدرسه ببرد. مادر هم سوار سرویس می‌شود تا کیک را به مدرسه برساند. جلوی در مدرسه بچه‌ها برای مینو تولدمبارک می‌خوانند و آقای راننده هم برای او هفت بار بوق می‌زند و برای ون کوچولو که دو ساله شده است، دو تا بوق می‌زند.

بریم و بیایم با هواپیما

معرفی کتاب
«مینو» و «مانی» با پدر و مادرشان سوار هواپیما می‌شوند. آن‌ها هر دو دوست دارند کنار پنجره بنشینند تا بیرون را تماشا کنند. هر چه هواپیما بیشتر اوج می‌گیرد، ساختمان‌ها کوچک‌تر می‌شوند. هواپیما از بالای کوه‌ها عبور می‌کند. در طول پرواز، مانی تصمیم می‌گیرد خلبان شود و بعد تصمیمش عوض می‌شود، او می‌خواهد کوهنورد شود و وقتی از روی جنگل عبور می‌کنند، تصمیم می‎گیرد شکاربان شود!

بریم و بیایم با قطار

معرفی کتاب
این کتاب درباره رفت و آمد با قطار است. عید نوروز «مانی» و «مینو» با پدر و مادرشان، سوار قطار می‌شوند. قطار سوت بلندی می‌کشد و به طرف شهر «مشهد» حرکت می‌کند. قطار خیلی سریع حرکت می‌کند و کوه‌ها و کویر خشک را پشت سر می‌گذارد. مینو و مانی باید شب در قطار بخوابند؛ چون هنوز به مقصد نرسیده‌اند. با طلوع خورشید آن‌ها به مشهد می‌رسند و به خانه مادربزرگشان می‌روند.

بریم و بیایم با آمبولانس

معرفی کتاب
در بازی اسکیت، پای «مینو» زخمی می‌شود. مادر با اورژانس تماس می‌گیرد، آمبولانس چراغ گردانش را روشن می‌کند و آژیرکشان حرکت می‌کند. ماشین‌ها از سر راه آمبولانس کنار می‌روند و پلیس چراغ قرمز را سبز می‌کند. آمبولانس حتی از اتوبوسی که در مسیر ویژه حرکت می‌کند، جلو می‌زند و خودش را به مینو می‌رساند.

قرنطینه

معرفی کتاب
بیماری مسری و مهلکی به نام اسکورج در کشور پیدا شده است. نگهبان ها هر کسی را که مشکوک به این بیماری باشد به زور با خودشان می برند تا برای اسکورج مرگبار آزمایش بدهد." آنی ملز" هم یکی از این افراد است و در کمال ناباوری با نتیجه مثبت آزمایشش رو به رو می شود. او را به جزیره اتیک می فرستند؛ جایی که قبلا زندان بوده و الان به قرنطینه بیماران تبدیل شده است.قربانیان اسکورج که آنی هم جزو آنهاست، باید باقی مانده زندگی کوتاه و دردناک خود را در قرنطینه بگذرانند تا روزی که بمیرند، اما آنی تصمیم می گیرد پرده از راز قرنطینه بردارد.

رابین هود

معرفی کتاب
داستان رابین هود، قصه دزدان معروف جنگل شروود در نزدیکی شهر ناتینگهام است. پس از این که شاه ریچارد شیردل، رهسپار جنگ می شود، برادرش تخت شاهی را غصب می کند و مالیات های سنگینی از مردم فقیر می گیرد. رابین هود که یکی از تیراندازان زبردست است از دادن مالیات سر باز می زند و داستان جدیدی رقم می خورد و....

الیور تویست

معرفی کتاب
کار زیاد برای بچه ای کوچک مانند"اولیور تویست" خیلی مشکل است. اولیور، پسرک یتیم و فقیر می خواهد زندگی بهتری داشته باشد، اما وقتی از نوانخانه بیرون می آید و به لندن می رود، اوضاع بدتر می شود؛ او به دام گروهی از دزدان و تبهکاران می افتد و مجبور می شود برای یافتن جایگاه واقعی خود در زندگی، به سختی تلاش کند.

عینک نمی‌زنم!

معرفی کتاب
"تانیا" وقتی می‌فهمد که چشم‌هایش ضعیف است و باید عینک بزند، مثل همیشه جیغ می‌کشد و می‌گوید من عینک نمی‌خواهم. او دوست ندارد با عینک به مهدکودک برود. اما وقتی پایش به عینک‌فروشی می‌رسد از تمام عینک‌ها خوشش می‌آید و یکی را انتخاب می‌کند. تازه می‌فهمد قبلا هیچ چیز را نمی‌دیده است و آدم‌ها و لباس‌هایشان خیلی قشنگ‌تر از همیشه هستند...