Skip to main content

فرانکلین و توفان

معرفی کتاب
«فرانکلین» به شدت از توفان می‎ترسد! روزی که قرار است به خانه روباه برود تا با هم بازی کنند، ابرهای سیاه آسمان را می‎پوشانند. فرانکلین فکر می‎کند بهتر است از خانه بیرون نرود؛ اما مادرش می‌گوید قبل از شروع باران، می‌‏تواند به خانه روباه برسد. فرانکلین درحالی به خانه روباه می‌ر‏سد که باد، برگ و خاشاک را از زمین بلند می‏‌کند. او پیشنهاد می‎دهد که داخل خانه بروند؛ ولی روباه دوست دارد حرکت ابرها را ببیند و وزش باد را احساس کند، چیزهایی که به نظر فرانکلین خیلی ترسناک هستند! شاهین و سگ آبی هم می‎رسند. رعد و برق آسمان را روشن می‌‏کند و... .

فرانکلین زود باش!

معرفی کتاب
«فرانکلین» خیلی از کارها را می‎تواند به تنهایی انجام دهد؛ اما خیلی کُند است، حتی از یک لاک‎پشت معمولی هم کُندتر. فرانکلین هیچ‌گاه سرِ وقت حاضر نمی‌شود! روزی می‎خواهد به خانه خرس برود؛ چون روز به‌خصوصی است و فرانکلین نباید دیر کند. خانه خرس اصلاً دور نیست؛ اما فرانکلین یک چیز غیرعادی می‎بیند! خرگوش در حال بالا و پایین پریدن است و از فرانکلین می‎خواهد تا با هم بازی کنند. خرگوش یادش نیست که فرانکلین خیلی آهسته راه می‎رود... . فرانکلین دوباره راه می‎افتد. این‌بار لای بوته‌ها، روباه را می‎بیند و... . آیا فرانکلین به موقع به خانه خرس می‌‏رسد؟

فاجعه در ساحل

معرفی کتاب
این داستان درباره دختری به نام «دانا» است که به دلیل حضور پدر و مادرش در پروژه‌ای محیط زیستی، مورد نفرت بعضی از هم‌سن و سالانش قرار می‏‌گیرد. در شهر ساحلی آن‌ها فُک‌های زیادی زندگی می‎کنند و ماهیگیران صید خوبی ندارند؛ اما پروژه «نپتون»، گروهی داوطلب که پدر و مادر دانا تشکیل داده‌اند تا از محیط زیست حفاظت کرده و حیوانات زخمی را نجات دهند، معتقد است که کم شدن ماهی‌ها به دلیل حضور فُک‌ها نیست و باید از شکار فک‌ها جلوگیری کرد. به همین دلیل، مردم شهر موافق اقدامات خانواده دانا نیستند و از هر راهی برای ردِ ادعای این گروه استفاده می‎کنند.

ماجراجویی در مریخ

معرفی کتاب
سه نوجوان که یکی از آن‌ها خواننده کتاب است، انتخاب شده‎اند تا به فضا و سیاره مریخ بروند. هدف این پروژه، آماده کردن قرارگاه یکم مریخ، برای اقامت نخستین ساکنان دائمی آن است تا روزی هرفردی با هرسنی بتواند در این سیاره زندگی کند. قهرمان داستان (خواننده) در این مأموریت با خطرات واقعی روبه‏‌رو می‎شود و باید تصمیم واقعی بگیرد. این تصمیمات، سرنوشت او را در سیاره سرخ رقم می‎زند. برای این داستان ۲۴ پایان مختلف در نظر گرفته شده است؛ اما فقط یکی از آن‌ها بیانگر موفقیت نهایی قهرمان داستان است.

بردن تمساح به مدرسه؟ هرگز!

معرفی کتاب
معلم از بچه‎های کلاس می‎خواهد چیزی از طبیعت را به کلاس علوم ببرند و منظورش یک تکه چوب، چند تا سنگ درخشان و... است؛ اما «مگنولیا» تمساحش را به کلاس می‎برد! او برای معلم توضیح می‎دهد که هیچ اتفاقی رخ نمی‎دهد و تمساح او ساکت و دست به سینه می‎نشیند. ناگهان وسط صحبت معلم، صدای خنده مگنولیا بلند می‎شود؛ چون تمساح یک نقاشی خنده‌دار به او نشان داده است. سر کلاس هنر، موشکی لای موهای معلم گیر می‎کند و... . مگنولیا حسابی به دردسر افتاده است!

روزی که همه چیز خوب می‌شود

معرفی کتاب
«برونو»، موش خرمای کوچولو، تازه از خواب زمستانی بیدار شده است و می‎خواهد تمام دنیا را بگردد. او در میان علف‌ها جایی گرم و نرم برای چرت زدن پیدا می‎کند و وقتی بیدار می‎شود، گل بسیار زیبایی را می‎بیند. آن‎ها با هم دوست می‎شوند و روزهای شادی را در کنار هم می‎گذرانند و برونو هربار از تغییر شکل گل شگفت‌زده می‎شود. روزی گل زیبا از برونو می‎خواهد به او اعتماد کند، نفس عمیقی بکشد و محکم به گل فوت کند و قول می‎دهد که همه‎چیز خوب می‎شود. برونو چشم‌هایش را می‎بندد و فوت می‎کند؛ اما... .

قورقوری کوچولو بزرگ می‌شود

معرفی کتاب
این کتاب داستانی درباره رشد و تغییر است. «قورقوری» کوچولو، ساعت‌ها تلاش می کند تا از تخمش بیرون آید. دور و بر او پُر از بچه‌قورباغه‌هایی مثل خودش هستند که دُمشان را تکان می‌دهند. قورقوری با دُمش می‎تواند حتی جلوی قلدرها هم از خودش دفاع کند. او در زندگی‌اش چیزی کم ندارد تا اینکه روزی اتفاق عجیبی می افتد! دوتا چیز عجیب و غریب از بدنش بیرون می زند! قورقوری وحشت می کند؛ اما بعدا می فهمد که آن دو تا چیز عجیب، پاهایش هستند. او هنوز به پاهایش عادت نکرده که اتفاق دیگری می افتد!

ایزی و راسو

معرفی کتاب
«ایزی» از تاریکی، سایه، عنکبوت و خیلی چیزهای دیگر می‏‌ترسد؛ اما راسو، دوست عروسکی او، از هیچ‎چیز نمی‌ترسد. هروقت راسو همراه ایزی است، او می‌‏تواند بر ترس‌هایش غلبه کند و هرکاری را انجام دهد. روزی راسو گم می‎شود! ایزی باید دوست عروسکی‎اش را پیدا کند و باید این کار را تنهایی انجام دهد. او باید همه‌جا را بگردد؛ زیر تخت که تاریک است، زیر اتاق شیروانی که پر از عنکبوت است، خیابان، سایه و... . آیا او می‎تواند راسوی عروسکی‌اش را پیدا کند؟

جوجه اردک زشت

معرفی کتاب
خانم اردک منتظر است تا جوجه‌هایش از تخم بیرون بیایند و در یک صبح بهاری بالاخره انتظارش به پایان می‎رسد و جوجه‌ها یکی‌یکی از تخم بیرون می‎آیند؛ اما یکی از تخم‌ها هنوز سرِ جایش است! خانم مرغ فکر می‏‌کند این تخمِ غاز است؛ ولی خانم غاز می‎گوید این تخم بوقلمون است! در همان لحظه تخم ترک برمی‎دارد و جوجه‌ای خاکستری از آن بیرون می‎آید. او شبیه هیچ‌کدام از خواهرها و برادرهایش نیست!

مهربان باش

معرفی کتاب
روی لباس «تانیشا» آب انگور می‎ریزد و تمام لباسش رنگی می‎شود. همه بچه‌ها به او می‌‏خندند؛ اما یکی از بچه‌ها سعی می‎کند مهربان باشد و برای تانیشا کاری بکند و فکر می‌‏کند چه کاری می‌‏تواند برای او انجام دهد. اصلاً مهربان بودن یعنی چه؟ شاید بخشیدن یا کمک کردن و شاید توجه کردن. مهربانی کردن شاید فقط کارهای کوچکی است که از دستمان برمی‎آید و این کارهای کوچک به یک چیز بزرگ تبدیل می‌شود، آن‌قدر بزرگ که سرریز می‌شود و می‎تواند دنیا را تغییر دهد!