مرد قورباغهای
معرفی کتاب
پدر «بیتا» غواص است. چندسال است که جنگ تمام شده است؛ ولی خبری از پدر نیست. هیچکس از او خبر ندارد. بیتا و مادرش «آلما» با احتمال اسارت، امید به بازگشت او دارند. آلما هرروز به دنبال پیدا کردن کار، همهجا را زیرپا میگذارد؛ اما بینتیجه است. بیتا از خانم دکتری که از کودکی پزشکش بوده است، میخواهد برایش کاری پیدا کند؛ اما آلما رضایت نمیدهد. او نمیتواند اجازه دهد دختر چهاردهسالهاش سرِ کار برود و خودش در خانه بنشیند. بیتا تمام تلاشش را میکند و آلما که حسابی کلافه شده است، قبول میکند و... .
پنج قرار عاشقی در یک روز: 17 داستان کوتاه با موضوع نماز
معرفی کتاب
در این کتاب، هفده داستان کوتاه با موضوع نماز در کنار هم قرار گرفتهاند. این مجموعه داستانها زندگی معمولیِ آدمهایِ معمولیِ اطراف ما را به تصویر میکشد تا بهانهای برای فکر کردن به «نماز» شود. داستانها با رشتۀ داستانی ظریفی به هم متصل شدهاند. شخصیتها، بیآنکه خود بدانند، حوادث زندگی یکدیگر را رقم میزنند و... .
شب هزار و دوم
معرفی کتاب
«علی بینا» در بیمارستان است و تنها چیزی که به یاد دارد، اسمش است. آن هم به این دلیل که روی تابلوی کوچکی بالای سرش نوشته شده است. مرد نوع بیماری و نام پزشک معالجش را نمیداند و گذشتهاش را به یاد نمیآورد! از وقتی یادش میآید، در این بیمارستان بوده است. شاید همینجا به دنیا آمده است! یا شاید خانوادهاش به علت مشکلات جسمانی، ترکش کردهاند! یا... . روزی چندبار پرستار میآید و از او خون میگیرد و بدون اینکه حرفی بزند یا پاسخ پرسشهای مرد را بدهد، میرود! مرد سعی میکند از اتاق خارج شده و کمی قدم بزند؛ اما... .
باران در خودم میبارد
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعهای از اشعار در قالب شعر نو است. شاعر شعرها را به پدرش که از دنیا رفته است، تقدیم میکند. او دستهای باد را پُر از یادگار پدر میبیند، بادی که بیدرنگ میرود و یاد پدر را با خود میبرد. شاعر غروب پنجشنبهای را به تصویر میکشد که با دیسی پُر از سیب بر مزار پدر حاضر شده است و گویی با او قرار دارد؛ اما خبری از پدر نیست، مگر نامش بر سنگ و غم سنگین شاعر که عمیقتر میشود. شاعر پدرش را در پیراهنی از کلمات تصور میکند، روی اعلامیههایی که در گوش دیوارها پچپچ میکنند که دست پدر از دنیا کوتاه شده است... .
فاجعه در ساحل
معرفی کتاب
این داستان درباره دختری به نام «دانا» است که به دلیل حضور پدر و مادرش در پروژهای محیط زیستی، مورد نفرت بعضی از همسن و سالانش قرار میگیرد. در شهر ساحلی آنها فُکهای زیادی زندگی میکنند و ماهیگیران صید خوبی ندارند؛ اما پروژه «نپتون»، گروهی داوطلب که پدر و مادر دانا تشکیل دادهاند تا از محیط زیست حفاظت کرده و حیوانات زخمی را نجات دهند، معتقد است که کم شدن ماهیها به دلیل حضور فُکها نیست و باید از شکار فکها جلوگیری کرد. به همین دلیل، مردم شهر موافق اقدامات خانواده دانا نیستند و از هر راهی برای ردِ ادعای این گروه استفاده میکنند.
شبی که بانوی دریاچه شدم
معرفی کتاب
دریاچه بختگان خشک شده و تبدیل به شورهزاری وسیع شده است! بانوی دریاچه، «بختآفرید» هم در بستر بیماری افتاده و دریاچه به نگهبان تازهای احتیاج دارد. «نازبهار»، دختر نوجوانی است که قرار است شب یلدا را همراه پدر و مادرش کنار دریاچه بگذارند؛ اما همکلاسی بداخلاقش، «پونه» هم با خانوادهاش به آنجا میآید. نازبهار در تاریکی شب گم میشود و به قصر دریاچه راه مییابد. او متوجه میشود که به عنوان بانوی آینده بختگان انتخاب شده و... .
کتاب هدهد سفید برای نوجوانان
معرفی کتاب
چهارمین جلد از کتاب «هدهد سفید» با بخشی به نام «به استقبال ماه مهر» آغاز میشود که حاوی داستان کوتاهی دربارۀ ماجرایی جالب از اولین روز مدرسۀ پسربچهای و تلاش او برای پیدا کردن همکلاسیاش مرتضی است تا... . بخش بعدی «از محرم، ماه خون و حقیقت» نام دارد که به مناسبت تقارن ایام ماه محرم و انتشار این جلد از کتاب «هدهد سفید» برای بچهها در نظر گرفته شده است و در آن داستانی با عنوان «جایی شبیه بهشت» و همچنین نمایشنامه یک پردهای «شبیه»، برای خواندن و اجرا کردن، آورده شده است. در بخش دیگری... .
آبیها
معرفی کتاب
این رمان درباره زندگی پزشکی مسیحی، به نام «زکریای رومی»، معاصر «هارونالرشید»، خلیفه عباسی، است. او ناچار میشود به دلیل احضار هارون، دیر انطاکیه را ترک کرده و به سمت دربار او برود. او پزشکی است که به دنبال گوهر کامل معاصر خویش است و دیگر نمیخواهد در پستوی قدرت راهبان بماند، شهر انطاکیه و حران، تبعیدگاه دانش این طبیب دلداده است، او در سیر این هجرت، هم عشق زمینی مییابد، هم آسمانی و طوفان آبیترین رویداد زندگی اش را به تلاطم می رساند.
شب دنیا
معرفی کتاب
کتاب حاضر درباره جنگ ایران و عراق است و رزمندههایی که از جان خود گذشتند تا ایران بماند. افرادی مانند «ایلیا یوسفی» که در جبههها حماسه میآفریند و سرانجام به اسارت درمیآید. ایلیا فرماندهی است که با دیگران فرق دارد، او «رازمیک» را که مسیحی است، به گردانش راه میدهد، انجیل در جیب دارد و ماه را در دست میگیرد! اکنون سالهاست که جنگ تمام شده است و «امین»، دوست ایلیا، که با او اسیر بوده است، به میهن بازگشته است؛ اما از ایلیا خبری نیست! شایعاتی درباره او بر سر زبانها افتاده که به کشور خیانت کرده است! دوستانش، «احسان»، «سیدمصطفی» و امین، در شک و تردید به سر میبرند که به ندای قلبشان گوش دهند یا به شایعات. سرانجام خبرهایی از ایلیا میرسد!
ترنجون
معرفی کتاب
شبی بوی خوش ترنج، امیرزاده را کنار درخت ترنجی میکشاند. از میان گلبرگهای گل ترنج دختری سربرمیآورد که از امیرزاده آب میخواهد. امیرزاده به او آب میدهد و او را سوار بر اسب میکند و به طرف شهر میبرد؛ اما در راه به این فکر میافتد که تا به حال هیچ امیرزادهای عروسش را بیساز و دُهُل به خانهاش نبرده است. بنابراین، ترنجون را کنار درختی و چشمهای پیاده میکند و از او میخواهد منتظرش بماند و میرود که با سپاه بازگردد. بعد از مدتی، خادمکی کنار چشمه میآید تا آب بردارد که چشمش به ترنجون میافتد و... .