Skip to main content

نیکی و هدیه هیجان‌انگیز تولد

معرفی کتاب
تولد مامان خرگوشه است و بچه‎ها هرکدام هدیه‌‏ای برای او درست کرده‎اند، به جز «نیکی». او به هدیه به‎خصوصی فکر می‌‏کند. خواهرها و برادران نیکی برای مادرشان نقاشی کشیده‎اند و از نیکی می‌‏خواهند که عجله کند تا همه با هم به مادر هدیه بدهند؛ اما نیکی هنوز در حال فکر کردن است. وقتی بچه‌ها هدیه‌هایشان را به مادر می‎دهند، نیکی در آشپزخانه است و برای مادر نقاشی شگفت‌انگیزی می‎کشد. نیکی چه کشیده است؟

کی امشب به من شب‌به‌خیر می‌گوید؟

معرفی کتاب
وقت خواب است و بره کوچولو خوابش می‎آید؛ اما نمی‎تواند مادرش را پیدا کند. حالا چه کسی به او شب به خیر بگوید؟ خانم گاو می‏‌گوید می‌تواند این کار را انجام دهد و بره را محکم لای پتو می‌پیچد؛ اما نه! این‌‌جوری نیست! خانم گربه، خانم اسب، خانم خوک و... سعی می‌کنند بره کوچولو را بخوابانند؛ اما بی‌فایده است تا اینکه خانم گوسفند از راه می‎رسد و... .

نیکی و گرگ‌های بد گنده

معرفی کتاب
«نیکی» خرگوشه، خواب گرگ‌های بدجنسی را دیده بود که دنبالش کرده بودند. او با فریاد کمک می خواست. مادرش صدایش را شنید و فوراً وارد اتاق شد. نیکی به مادرش گفت که صدتا گرگ دنبالش کرده بودند. مامانش گفت حتما خیلی کمتر از صد تا بوده اند. مادر گفت و نیکی گفت. تا اینکه مامان تعداد گرگ ها را به پنج تا رساند. مامان گفت نیکی حتما خواب بد دیده ای و بعد سعی کرد او را آرام کند؛ ولی چنددقیقه بعد، بقیه بچه خرگوش‌ها هم از ترس گرگ نمی‎توانستند بخوابند. مامان خرگوشه با جارو سراغ گرگ‌های خیالی رفت و آن‌ها را فراری داد.سپس آمد و کنار بچه هایش به خواب رفت.

نیکی و روز بارانی

معرفی کتاب
باران می‌بارد و «نیکی» و خواهر و برادرهایش نمی‎توانند بیرون بروند و بازی کنند. نیکی پیشنهاد می‌کند به کویر بروند. آنجا روشن و آفتابی است و هیچ‌وقت باران نمی‌بارد؛ اما ممکن است آنجا گم شوند. نیکی پیشنهاد کوهستان را می‎دهد؛ اما کوهستان شیرِ کوهی دارد و... . نیکی می‌گوید به جنگل بروند؛ اما آنجا هم... . حالا باران بند آمده است و خرگوش‌ها می‎توانند حسابی ماجراجویی کنند!

روزی که مولی پرواز کرد

معرفی کتاب
«مولی» دوست دارد به شهر بازی برود. آنجا همراه دوستانش خیلی خوش می‏‌گذرد. با هم به اتاق خنده می‎روند، سوار چرخ‌فلک می‎شوند، اسب‌‍سواری می‌‏کنند و نمایش عروسکی می‌‏بینند. راستی مولی یک سکه دارد و می‌‏تواند برای خودش و دوستانش بادکنک بخرد. او چندین بادکنک می‌خرد؛ ولی ناگهان از زمین بلند می‌شود و... . بادکنک‌ها مولی را با خود می‌‏برند. چه اتفاقی برای او می‌‏افتد؟

قرمز قرمز قرمز

معرفی کتاب
لاک‎پشت خیلی عجله دارد. او دنبال یک چیز قرمز است و وقت ندارد با کسی حرف بزند؛ اما چه چیز قرمزی؟ گل‎‌های رُز راکون؟ جوراب‌های بز؟ یا سقف خانه روباه؟ همه همسایه‎ها می‎خواهند بدانند. برای همین دنبالش راه می‎افتند. وقتی لاک‌پشت بالاخره می‏‌ایستد، هیچ‎چیز قرمزی وجود ندارد؛ اما ناگهان همه آن را می‌‏بینند، یک چیز قرمزِ قرمزِ قرمز!

چه فکر خوبی مولی!

معرفی کتاب
تمام روز «مولی» سعی می‎کند شعر بنویسد؛ اما چیزی به ذهنش نمی‌رسد. همه دوستان مولی به خانه او می‎آیند تا فکر کنند فردا که تولد لاکی است، چه هدیه‌ای به او بدهند. اول همه فکر می‏‌کنند که برای لاکی گل بکشند؛ اما این همه نقاشی گل به چه درد لاکی می‏‌خورد؟ بعد یک فکر خوب و تازه از راه می‎رسد! آن‌ها همه با هم کار می‏‌کنند و بهترین هدیه را برای دوستشان درست می‏‌کنند. هدیه‎ای خیلی مخصوص!

چستر

معرفی کتاب
نویسنده کتاب داستانِ موشی را روایت می‌کند که در خانه‌‏ای خارج از شهر زندگی می‌کند و روزی به سفر می‏‌رود و دیگر بازنمی‏‌گردد. بعد از مدتی، گربه‎ای به نام «چستر» در خانه موش ساکن می‌شود؛ اما موش همراه سگ بزرگی به خانه می‌‏آید؛ البته سگی که گیاهخوار است! قهرمان داستان، چستر، از روند داستان خوشش نمی‌‏آید و از نویسنده می‏‌خواهد که آن را تغییر دهد. نویسنده عصبانی است؛ ولی داستان را تغییر می‏‌دهد و... .

بازگشت چستر!

معرفی کتاب
این کتاب درباره گربه‌ای به نام «چستر» است که نویسنده به عنوان قهرمان داستانش انتخاب کرده است؛ اما چستر با نویسنده کنار نمی‎آید و برخلاف میل او رفتار می‏‌کند و به دلخواه خودش داستان را تغییر می‎دهد! چستر گربه‎ای غارنشین است که قرار است به زودی نسلش منقرض شود؛ چون دایناسوری او را می‎بلعد؛ اما چستر اجازه نمی‎دهد داستان این‌گونه پیش برود. او نظر دیگری دارد!

خرچنگ دست وپاچلفتی

معرفی کتاب
خرچنگ از چنگال‌های بزرگ و مزاحمش بدش می‎آید و آرزو می‏‌کند بازوهایی مثل هشت‌پا وعروس دریایی یا باله‌هایی مثل لاک‌پشت و ماهی داشته باشد و بتواند با بقیه بازی کند، بدون اینکه چیزی را خراب کند. روزی وسط بازی، هشت‌پا بین جلبک‌ها گیر می‌‏افتد. گره جلبک‎ها تنگ‌تر و تنگ‌تر می‎شود و هیچ‌کس نمی‎تواند کمکش کند. آیا خرچنگ می‏‌تواند کاری بکند؟