Skip to main content

نترسید کوچولوهای من!

معرفی کتاب
توله‌ببرها «اَمبر» و ««کای»، شب‎هنگام، وقتی مادر به شکار می‎رود، باید منتظر بمانند تا برگردد؛ اما بعد از مدتی، وقتی ببرِ مادر نمی‎آید، اَمبر و کای به دنبالش می‎روند. درحالی‌که آن‌ها آرام لابه‌لای درخت‌ها راه می‎روند، از پشت سرشان صدایی می‎شنوند. آن‌ها ترسیده‌اند و فرار می‎کنند؛ ولی صدا هر لحظه نزدیک‌تر می‌شود. اَمبر و کای به رودخانه عمیق و تاریک می‌رسند و دیگر نمی‎توانند جلوتر بروند. ناگهان از میان علف‌ها، مادرشان بیرون می‎آید و... . حالا هر دو در آغوش مادر خوابیده‌اند.

حالا دیگر شب بخیر!

معرفی کتاب
خرس بسیار خسته است و می‎خواهد بخوابد. چندهفته، شاید چندماه! وقتی خرس به رختخواب می‌رود، همسایه‌اش، اردک، در می‎زند. اردک حوصله‌اش سر رفته است و از خرس می‎خواهد که با هم قدم بزنند، کارت‌بازی کنند، فیلم ببینند یا آهنگ بزنند؛ ولی جواب خرس در برابر همه این پیشنهادها منفی است. او می‎خواهد بخوابد. خرس دوباره به رختخواب می‎رود. ناگهان دوباره سروکله اردک پیدا می‎شود و... . خرس خوابش می‎آید. اردک دوباره می‌آید. این‌بار نوکش زخمی شده است و خرس می‎خواهد بخوابد... ! حالا اردک به خواب رفته است؛ اما خرس بیچاره دیگر خوابش نمی‎آید!

هیس! ببر را بیدار نکنیم!

معرفی کتاب
دوستان ببر، موش، قورباغه، روباه، لاک‌پشت و لک‌لک، خیلی عجله دارند. آن‌‌ها کارهای زیادی باید انجام دهند. ببر خواب است و آن‌ها نمی‌خواهند که بیدار شود؛ ولی چطور باید از آنجا رد شوند؟ قورباغه فکر خوبی به ذهنش می‎رسد. آن‌ها بادکنک‌های زیادی به همراه دارند و هرکدام با بادکنکی در دست از روی ببر رد می‎شوند؛ البته هر لحظه ممکن است ببر بیدار شود. دوستانش یک‌بار دماغش را می‎خارانند، یک‌بار شکمش را و... تا ببر بیدار نشود. سرانجام ببر بیدار می‎شود؛ ولی ...

قورباغه بداخلاق

معرفی کتاب
قورباغه عاشق رنگ سبز است؛ ولی رنگ‌های دیگر را دوست ندارد؛ نارنجی گیجش می‎کند، قرمز او را عصبانی می‎کند و آبی قورباغه را به گریه می‎اندازد، از صورتی هم که اصلاً خوشش نمی‌آید. قورباغه عاشق بپربپر کردن است و عاشق بُردن؛ ولی وقتی می‎بازد، حسابی بداخلاق می‌شود. دوستانش او را تنها می‎گذارند و می‎روند. حوصله قورباغه سر رفته است. او نمی‎خواهد شنا کند؛ چون آب، آبی است. با خرگوش دوست نمی‎شود؛ چون او صورتی است. قورباغه خیلی‌خیلی عصبانی است تا اینکه سر از شکم تمساح درمی‌آورد! و... .

کارآگاه‌بازی‌های یک سوسک کم‌حافظه

معرفی کتاب
در شهر «بیابانی»، «زاغ بور»، یکی از اعضای شورای شهر، به قتل رسیده است. وقتی این خبر در شهر می‎پیچد، همه جیغ می‎کشند و فرار می‎کنند، بعضی‎ها گریه می‎کنند و چندنفری سکته! حتی زمین هم دچار لرزش می‌شود. حالا همه شهر جمع شده‎اند تا قاتل را پیدا کنند. «مارمولک بی‎سرپرست»، معتقد است که قاتل باید خودش را معرفی کند، وگرنه از روی لیست اسامی و طبق حروف الفبا یکی را انتخاب می‎کند. «سوسک بیابانی»، آبدارچی شورا، به مغزش فشار می‌آورد به یاد یکی از اقوامش می‎افتد که شغلش قاتل پیداکُن است و... .

تفنگ اهلی

معرفی کتاب
آقای «فرهمند» محیط‌بان است و عاشق طبیعت و حیوانات، اما پسرش، «دامون»، برعکس پدر، عاشق شکارکردن است. در مدرسه «کیا»، دوست دامون، می‎خواهد بچه‌راکونی را که پدرش گرفته است، به دامون نشان بدهد؛ اما راکون فرار می‎کند و... . در راه بازگشت به خانه، کیا به دامون می‎گوید که مخفیگاه پدرش را پیدا کرده است و دامون به دنبال پیدا کردن آن، به دل جنگل می‏‌زند. او می‎تواند مخفیگاه را پیدا کند؛ اما... .

لاک‌پشت و مرغابی‌ها

معرفی کتاب
آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان در قالب داستان‌های کودکانه‌ای با شخصیت‌های حیوانات، شیوه‌ای است که مجموعۀ چندجلدی «وقتی من این شکلی‌ام» در پیش گرفته است. در کتاب حاضر از این مجموعه، داستانی را می‌خوانیم که موضوع همدلی را مورد توجه قرار داده‌است. مرغابی‌ها می‌خواهند به برکه‌ای بروند که آب کافی داشته‌باشد و لاک‌پشت را هم با خود می‌برند. البته این داستان با داستان معروف کلیله و دمنه فرق دارد.

کبوتر‌باشی و زرافه‌های پرنده

معرفی کتاب
«کبوترباشی» از صبح تا شب پرنده‌ها و حیوانات مریض را درمان می‎کند. او خفاشی را معاینه می‎کند که به علت سروصدای زیاد نمی‌تواند راه خانه را پیدا کند. کبوترباشی می‌گوید باید مدتی از شهر دور باشد؛ چون پرده گوشش آسیب دیده است. مرغ‌های مینا، ماهی در تُنگ بلور را آورده‌اند، ماهی بیچاره تعادلش را از دست داده است. کبوترباشی می‎گوید کلی فاضلاب و کف صابون و شامپو و وایتکس در آب هست که ماهی را به این روز انداخته است. کلاغ مسموم شده و کبوترباشی معتقد است که از غذای آدم‌ها خورده است. آدم‌ها گوشت‌های پر از هورمون می‎خورند و سبزی‌هایی که با آب فاضلاب آبیاری می‌شود و... .

خروسه و روباهه

معرفی کتاب
آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان در قالب داستان‌های کودکانه‌ای با شخصیت‌های حیوانات، شیوه‌ای است که مجموعۀ چندجلدی «وقتی من این شکلی‌ام» در پیش گرفته است. در کتاب حاضر از این مجموعه، داستانی را می‌خوانیم که روباه قصه می‌خواهد حیوانات جنگل را به دام بیندازد، اما هوش و ذکاوت خروس و همراهی حیوانات مانع آن می‌شود.

سموره

معرفی کتاب
«سموره» و «سمیره»، دو سنجاب خواهر و برادر هستند که در حفره‌ای در درخت بلوط صدساله، به نام «پیربلوط» زندگی می‎کنند. از وقتی شکارچیان مادرشان را می‎گیرند و می‌برند، پیربلوط از آن‌ها مراقبت می‎کند. در صبحی بهاری، وقتی سموره از لانه بیرون می‎آید، متوجه می‌شود پیربلوط نگران است! دو سنجاب برای پیدا کردن غذا راه می‎افتند و... . سروکله شکارچیان پیدا می‌شود. سموره خواهرش را نجات می‎دهد؛ اما خودش در دام می‎افتد و... .