Skip to main content

برویم مامانم را پیدا کنیم!

معرفی کتاب
«قورتش بده» و پدرش، همیشه در سفر هستند. او در هر شهری سعی می‎کند دوستانی پیدا کند؛ اما هربار هیچ جوابی برای سوالات بچه‎ها و پدر و مادرشان ندارد. او نمی‎تواند بگوید چرا اسمش قورتش بده است و نمی‎تواند توضیح دهد که چرا دائم با پدرش سفر می‎کنند. برای همین پدر و مادرها به او شک می‎کنند و اجازه نمی‎دهند بچه‌هایشان با او بازی کنند و برای همین است که قورتش بده هیچ دوستی ندارد! او از ته دل می‌‏خواهد مادرش برگردد؛ اما فایده‌ای ندارد. او باید با پدرش به دنبال مادر بروند؛ ولی هیچ عکسی از مادر ندارند. یک نفر آن را پنهان کرده است؛ اما چه کسی؟

یک قورتش بده‌ غول پیکر!

معرفی کتاب
برای دختری مثل «قورتش‌بده»، قورت ندادن آدم‌های بد از همه‌چیز سخت‌تر است. پسرها به طرف گربه‌ای سنگ می‎اندازند. گربه خودش را از درخت بالا می‎کشد؛ اما پسرها آن‌قدر سنگ می‎اندازند تا لیز می‎خورد و پایین می‌افتد. قورتش‌بده دل خوشی از گربه‌ها ندارد؛ اما اذیت کردن کسی که از تو خیلی کوچک‌تر است، کار خیلی بدی است. قورتش‌بده انگشتش را در دهانش می‎گذارد و خودش را باد می‎کند و بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود تا پسرها را بترساند. پسرها فریاد می‎زنند: «هیولا! هیولا!» و فرار می‎کنند. قورتش‌بده هاج و واج است. او واقعاً باد شده است؟ چطور ممکن است؟

خورشید را برایم قورت می‌دهی؟

معرفی کتاب
«قورتش‌بده» دختری هشت‌ساله است. او می‎تواند هرچیزی را قورت بدهد، هرچقدر که بزرگ یا دور باشد. اول آن چیز را قورت می‎دهد، بعد آن را روی کاغذ بالا می‎آورد و آن چیز عکس‌برگردان می‌شود. قورتش بده عکس‌برگردان همه چیزهایی را که قورت داده است، نگه می‌دارد. اولین چیزی که او قورت می‎دهد، گربه‌ای است که می‎خواهد پرنده‌ها را بخورد، بعد با چیزهای دیگر امتحان می‎کند و ... . حالا دختری از او می‎خواهد خورشید را قورت بدهد. آیا قورتش‌بده می‌تواند این کار را بکند؟ چه بلایی سرِ شهر و سرِ خورشید می‌آید؟

در جست‌وجوی دو بچه‌ کاملا معمولی

معرفی کتاب
گروه «طرح بزرگ تربیتی» به سختی کار می‎کند. دکتر «هشیار» مسئول برنامه‌ریزی است، دکتر «نادری» به گروه «پوشش» تعلیم می‎دهد، خانم «نادری» برنامه انتخاب بچه‌ها را هماهنگ می‎کند و... . آن‌ها به دنبال دو بچه کاملاً معمولی هستند که نه خیلی باهوش و نه خیلی زرنگ باشند. یازده یا دوازده ساله باشند و پدر و مادرشان کاملاً با این کار موافق باشند و بچه‎‌هایشان را به دست آن‌ها بسپارند. روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون و همه از این طرح صحبت می‎کنند. چه کسانی انتخاب می‎شوند و سرانجام این طرح چه می‎شود؟

مهمانی فراموش‌نشدنی

معرفی کتاب
در خانه «نادری‎ها» مهمانی کوچکی برپاست. آن‌ها این مهمانی را به مناسبت بازگشت دکتر «حمید هشیار» از اروپا ترتیب داده‌اند؛ اما مهمان‌ها سرگرم کارهای دیگری هستند و دکتر هشیار را فراموش کرده‌اند! دکتر هشیار کلافه و غمگین است و می‎خواهد به کتابخانه نادری‌ها برود که برادرزاده استاد «مهروند» صدایش می‎کند و از او می‎خواهد تا درباره تعلیم و تربیت بچه‌های انگلستان بگوید؛ اما دکتر هشیار فکر می‎کند الان وقت این بحث‌ها نیست و با همه به تندی صحبت می‎کند تا اینکه دکتر «مهرداد مهروند»، استاد بزرگ و نامدار تعلیم و تربیت وارد صحبت می‌شود و... .

جنگجوی جوان و طرح بزرگ

معرفی کتاب
دکتر «مهروند» و گروهش یک طرح تربیتی بزرگ دارند، طرحی که بیست و یک سال از عمرشان را صرف آن کرده‌اند! حالا آن‌ها به دنبال راهی برای تأمین هزینه‌های این طرح هستند. آن‌ها از دکتر «هشیار» هم دعوت کرده‌اند تا با آن‌ها همکاری کند. دکتر هشیار عصبانی است، او پرسش‌های زیادی دارد تا طرح برایش روشن شود. دکتر مهروند او را به دفتر کارشان می‎فرستد، زیرزمینی بزرگ و قدیمی پر از پرونده‌های رنگارنگ. تمام دیوارها پر از قفسه و در هر قفسه تا سقف، پرونده‌ و یادداشت و کتاب چیده شده است.

چه کسانی انتخاب می‌شوند

معرفی کتاب
دکتر «مهروند» و گروهش برای طرح تربیتی بزرگشان باید دو پسربچه انتخاب کنند. پسرانی که اسمشان را «بچه‌های آزاد» گذاشته‌اند! پسران زیادی همراه مادر یا پدرشان آمده‌اند تا در مصاحبه شرکت کنند. در مرحله اول، از بین تمام بچه‌ها دَه نفر انتخاب می‎شوند و در مرحله نهایی فقط دو نفر. «کامبیز نادری»، پسر آقا و خانم نادری، آن‌ها می‌دانند که این برنامه ممکن است خطراتی هم داشته باشد؛ اما کامبیز دلش می‎خواهد در این طرح شرکت کند و «همایون»، پسری یازده‌ساله که با دو خواهرش زندگی می‎کند و درواقع مرد خانواده است.

شهر بدون پلاستیک

معرفی کتاب
قهرمان داستان در مسابقه محیط زیست که در مدرسه برگزار می‎شود، شرکت کرده است. هرکس راه‌حل بهتری برای مصرف کمتر پلاستیک ارائه دهد، برنده یک لپ‌تاپ می‌شود. او می‌خواهد اخطاریه‌ای چاپ و پخش کند؛ اما برای این کار کامپیوتر و پرینتر می‎خواهد که هیچ‌کدام را ندارد. قهرمان داستان فکر می‎کند به خانه دایی‌اش برود؛ چون آن‌ها هر دو را دارند؛ اما برای رفتن به آنجا باید بهانه درست و حسابی داشته باشد و مهم‌تر از همه، برادرش سعید است که هرجا برود، باید دنبالش باشد... . او با هزاران ترفند موفق می‌شود اخطاریه را بنویسد و پرینت بگیرد؛ اما حالا چطور باید آن‌ها را پخش کند؟

کارآگاه‌بازی‌های یک سوسک کم‌حافظه

معرفی کتاب
در شهر «بیابانی»، «زاغ بور»، یکی از اعضای شورای شهر، به قتل رسیده است. وقتی این خبر در شهر می‎پیچد، همه جیغ می‎کشند و فرار می‎کنند، بعضی‎ها گریه می‎کنند و چندنفری سکته! حتی زمین هم دچار لرزش می‌شود. حالا همه شهر جمع شده‎اند تا قاتل را پیدا کنند. «مارمولک بی‎سرپرست»، معتقد است که قاتل باید خودش را معرفی کند، وگرنه از روی لیست اسامی و طبق حروف الفبا یکی را انتخاب می‎کند. «سوسک بیابانی»، آبدارچی شورا، به مغزش فشار می‌آورد به یاد یکی از اقوامش می‎افتد که شغلش قاتل پیداکُن است و... .

مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد، لطفاً مجدداً شماره‌گیری بفرمایید

معرفی کتاب
داستان این کتاب، داستانی تخیلی است درباره آلودگی محیط زیست و کره زمین. آلودگی آن‌قدر زیاد شده است که در تهران، هوا پر از موجودات ناشناخته شده است و پر از دانه‌های سیاه پرنده! مگس‌ها هجوم آورده‌اند! قهرمان داستان، دختر نوجوانی به نام «مریم» است. وقتی مریم شیر آب را باز می‎کند، منفجر می‌شود و به جای آب، حباب‌های آتش فواره می‎زند. تلویزیون اعلام می‎کند که متخصصین علت جرقه‌های آتش در آب را، نفوذ گاز «متانِ» حاصل از زباله‌های شهری می‎دانند و... . مریم به مرکز تحقیقاتی خود، یعنی کافی‌نت می‎رود! تا در این باره تحقیق کند و... .