داستانهای کوتاه فارسی: قصههای شهناز
معرفی کتاب
این کتاب حاوی داستانهای کوتاه و به هم پیوستهای است که از زبان دختر نوجوانی به نام «شهناز» بازگو میشوند. این داستانها یازده قسمت هستند. شهناز با خواهر و برادرهایش در خانه کوچکی زندگی میکنند. پدرشان کارگر شرکت واحد اتوبوسرانی است و مادر منتظر به دنیا آمدن نوزادی دیگر. قبل از به دنیا آمدن فرزند جدید، پدر از دنیا میرود. بعد از مرگ پدر، پسر بزرگ خانواده، «سهراب»، به جای او به استخدام شرکت واحد درمیآید و سعی میکند کمک خرج مادر باشد. شبی سهراب خیلی دیر به خانه میآید. همه نگران هستند، تا به حال سابقه نداشته که اینقدر دیر کند و... .
گلجمال: دو عاشقانه از ترکمن صحرا
معرفی کتاب
«ایلیار» در ساندویچی آقا «قهرمان» با «آبای» که یک افغان است، دوست میشود. آنها یکبار دعوای مفصلی میکنند؛ ولی از آن به بعد، تبدیل به دوستان صمیمی میشوند. ایلیار عاشق خواهر آبای، «گلجمال»، میشود؛ اما ایران افغانیها را بیرون میکند. پس آنها به ناچار از ایران کوچ میکنند. برادرش میمیرد و در بندر ترکمن دفن می شود. پدر سکته میکند و او هم میمیرد. دَه سال بعد، ایلیار آنها را پیدا میکند؛ ولی «گلجمال» بعد از نُه سال انتظار، با یک روستایی قزاق ازدواج کرده و... .
گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکه جزیره رنگها
معرفی کتاب
«رهی» پسری خیالپرداز است و علاقه زیادی به داستانهای علمی ـ تخیلی دارد، مانند داستانهای «ژولورن». داستان بین دنیای واقعی و دنیای فانتزیِ شخصیت اصلی در نوسان است و نویسنده با ایجاد دو لحن متفاوت توانسته است بین این دو دنیا تمایز ایجاد کند. رهی با الگوبرداری از شخصیت یکی از داستانهایی که خوانده است (ماتیفوی نیرومند)، به جزیره گنج میرود تا با پولی که در آنجا به دست میآورد، برای خودش یک دوچرخه شیک بخرد. او در عالم رویایی خود، با جادوگر بزرگ آشنا میشود و ماجراهای هیجانانگیزی را تجربه میکند.
ضامنهای معتبر
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه است. موضوع داستانها، مسائل اقتصادی است و با زبان طنز روایت میشود. مسائلی مانند بانکداری در ایران، دلالبازی در مسکن، رباخواری و نزول، تنبلی و تنپروری اقتصادی، اطاله دادرسی. در داستان «ضامنهای معتبر»، آقای «ناصری» به دَه میلیون وام بانکی احتیاج دارد؛ اما نمیتواند ضامن پیدا کند. وقتی برای دوست قدیمیاش، «کاوه»، ماجرا را تعریف میکند، کاوه راهحلی به او پیشنهاد میکند که دیگر نیازی به وام ندارد.
بچههای ساختمان بیست
معرفی کتاب
«گلنوا» دختر مردی به نام «یونس» است که بعد از چندین سال زندگی در اتاق کوچکی، واقع در باغی خارج از شهر، به ساختمان «بیست» میآیند. حالا یونس سرایدار این ساختمان است. گلنوا خوشحال است که میتواند در خانهای بزرگتر زندگی کرده و با بچههای ساختمان بازی کند؛ اما خوشحالی او دوام نمیآورد. وسایل مختلفی در ساختمان ناپدید میشود و همه پدر او را مسئول میدانند. آقای معمار که خودش یونس را به ساختمان آورده است و کاملاً به او اعتماد دارد، دو نگهبان میآورد تا دزد را پیدا کنند و... .
سهم من از درخت سیب
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از دَه داستان کوتاه است. «صندوقچه»، «گیسبریده»، «دخمه»، «گمشده» و «درخت سیب»، نام بعضی از این داستانهاست. در داستان «صندوقچه»، مادربزرگ صندوقچهای دارد که به دقت از آن مراقبت میکند، درش همیشه قفل است و کلید آن به گردنش. دخترک خیلی دلش میخواهد بداند داخل صندوقچه چیست که اینطور مادربزرگ به آن خیره میشود و به خلسهای عمیق فرو میرود. دخترک هزار جور نقشه میکشد که چطور کلید را از مادربزرگ کِش برود، وقتی مادربزرگ میخوابد، وقتی به حمام میرود، وقتی سراغ باغچه میرود، ... .
خدا لعنت کند سیاوش را
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی چهار داستان کوتاه است. «میم. نون»، «زردکوه»، «بیلباز» و «خدا لعنت کند سیاوش را»، نام این داستانهاست. داستان «خدا لعنت کند سیاوش را»، درباره اختلاف مردم دو روستا درباره عَلَمی است که سیل با خود آورده و وسط دو روستا رها کرده است. اهالی هر روستا ادعا میکند که عَلَم متعلق به آنهاست و... . سرانجام تصمیم میگیرند هر کسی توانست عَلَم را بلند کند، متعلق به روستای او باشد؛ اما هیچکس نمیتواند این کار را انجام دهد. آنها سعی میکنند عَلَم را سبک کنند؛ ولی بینتیجه است تا اینکه... .
کلوپ آدمهای ناراضی
معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه است، به نامهای «کافه ستاره»، «کلوپ آدمهای ناراضی»، «عکس خانوادگی» و «فرصت». داستان «کافه ستاره» درباره مرد جوانی به نام «سعید» است. او ده سالی است که در تهران زندگی میکند و معتقد است باید در تهران بماند تا به رویاهایش برسد؛ اما حالا در سن ۲۸ سالگی، رویاهایش را فراموش کرده است و احساس پیرمردها را دارد. او به امید تازهای نیاز دارد تا دوباره سرحال و قبراق شود تا اینکه همسر دوستش، برای ازدواج، دختری به نام «مریم» را به او معرفی میکند. آنها در کافه ستاره با هم قرار میگذارند. سعید خیلی از مریم خوشش میآید؛ اما... .
گنامینوها قدر آدم را نمیدانند
معرفی کتاب
چهار نوجوان برای شرکت در کلاس «انتخاب»، معرفی شدهاند. معلم این کلاس، حاضر نیست به مدرسه برود و قبول کرده است که فقط به این چهار نفر درس بدهد! معلمی که در همسایگی بچهها خانه دارد؛ ولی هیچکدام او را نمیشناسند و هیچکدام نمیدانند درس انتخاب چیست. جلسه اول کلاس، آقای معلم توضیح میدهد، انتخاب درسی است که به ما یاد میدهد چشم و گوشمان را باز کنیم. او درباره آفرینش انسان و نافرمانی شیطان میگوید و اینکه شیطان سوگند خورده است فرزندان انسان را فریب دهد و... .
من یک لاکپشتم
معرفی کتاب
زمان جنگ است. «ایاز» به خاطر نمره ریاضیاش هر روز کتک میخورد. معلم ریاضی، لاکپشت صدایش میکند و ایاز فکر میکند شاید به علت بلوز کاموای سبزی است که میپوشد. یه روز خبر شهادت دایی ایاز را میآورند. او همچنان در مدرسه کتک میخورد تا اینکه پدرش با معلم ریاضی دست به یقه میشود و ریاضی را به او یاد میدهد. حالا دل ایاز گرم شده است؛ اما روزی متوجه میشود که پدرش هم میخواهد به جبهه برود. او سعی میکند مانع شود؛ ولی بینتیجه است و او همچنان با معلم ریاضی مشکل دارد. بچههای دیگری هم هستند که با این معلم مشکل دارند و گویا براش نقشهای کشیدهاند.