Skip to main content

داستان های ترمه و تپل 3 : خواهر کوچولو

معرفی کتاب
«ترمه» و «تپل» یک خواهر کوچولو به نام «تی‌تی» دارند. روزی پدر و مادر به خرید می‏‌روند و تی‌تی را به بچه‎ها می‎سپارند و سفارش می‌‏کنند که مراقبش باشند. ترمه و تپل به اتاقشان می‌‏روند و مشغول بازی رایانه‎ای می‎شوند و تی‎تی را فراموش می‎کنند و هنگامی سراغ بچه می‎روند که او سرجایش نیست! آن‌ها با ناراحتی همه‌جا را می‎گردند تا اینکه او را پشت مبل پیدا می‌‏کنند. تی‌تی خودش را خیس کرده است و... . سرانجام آن‌ها تصمیم می‎گیرند خواهر کوچولویشان را تمیز کنند؛ اما... .

داستان قلقلک

معرفی کتاب
این داستان شامل سه قسمت است. در قسمت اول، وقت به دنیا آمدن بچه است و آقا قلقلی دکتر «گردک» را خبر می‏‌کند و... . حالا خانم قلقلی و آقا قلقلی یک بچه کوچولو دارند که نه سفید سفید است، مثل مادرش و نه قرمز قرمز، مثل پدرش. او سفید و قرمز است و سالم و سرحال. دکتر گردک سفارش می‎کند که مراقب بچه باشند و تا یاد نگرفته است قِل بخورد، در سرازیری قِلش ندهند؛ چون ممکن است سرش به جایی بخورد و... . «قِل خوردن قلقلک» و « جشن قِل زدن»، نام دو قسمت بعدی داستان است.

لونای کلمه جمع‌کن

معرفی کتاب
«لونا»عاشق جمع کردن کلمه‌هاست، کلمه‌های بامزه، کلمه‎های زیبا، کلمه‌های مهربانی که روح را در آغوش می‎گیرند و... . یک روز لونا متوجه می‎شود که تمام کلمه‌هایش ناپدید شده‎اند! او از پرنده‌ها، ابرها و ... سراغ کلمه‌ها را می‎گیرد و همه آن‌ها یک‌صدا می‎گویند: «مردم تمام کلمه‌های زیبا را فراموش کرده‎اند و دیگر کلمه‌ها برایشان مهم نیست؛ چون سرشان خیلی شلوغ است!» لونا راهی سفر می‎شود و هرجا خشم و نفرت وجود دارد، کلمه‌های عشق و دوستی را در قلب مردم می‏‌کارد، هرجا... تا جایی که تمام کلمه‎هایش تمام می‌شوند؛ اما باز هم خوشحال است. اگر قرار است داشته‌هایمان را با دیگران قسمت نکنیم، جمع کردن آن‌ها چه فایده‎ای دارد؟

قایق چارلی

معرفی کتاب
«لالا» گنجشکه، «اولیور» فیله و «چارلی» خرگوشه می‎خواهند ماهی بگیرند؛ اما چارلی فقط یک تکه چوب می‎گیرد. بعد هرکدام از آن‌ها قایق کوچکی می‎سازند و قایق‌ها با هم مسابقه می‎دهند و قایق چارلی آخر می‎شود! چارلی غمگین است و فکر می‎کند نه می‎تواند ماهی بگیرد نه قایق بسازد. اولیور پیشنهاد می‎کند قایق بزرگی بسازند تا چارلی هم قایق ساخته باشد هم ماهی بگیرد... . حالا چارلی اولین ماهی‌اش را می‎گیرد.

الفی: لاک‌پشتی که غیبش زد!

معرفی کتاب
این داستان درباره دختربچه‎ای به نام «نیا» است. روزی که نیا شش‌ساله می‎شود، لاک‌پشتی می‎خرد که او هم شش‌سالش است. نیا اسم لاک‌پشت را «اَلفی» می‎گذارد. نیا لاک‌پشتش را خیلی دوست دارد و برایش همه کار می‎کند؛ اما اَلفی هیچ توجهی به او ندارد. سرانجام دقیقاً در روز هفت‌سالگی نیا، اَلفی ناپدید می‎شود! ادامه داستان از زبان لاک‌پشت بیان می‎شود. او می‎خواهد برای جشن تولد نیا هدیه‎ای پیدا کند و... .

لبخند بزن مموشی

معرفی کتاب
«مموشی» با لبخند به مادرش سلام می‎کند و مادر هم با لبخند جوابش را می‎دهد. مموشی به خورشید‌خانم سلام می‎کند و خورشید هم با مهربانی لبخند می‎زند و پاسخ می‎دهد. مموشی به درخت پیر هم سلام می‎کند. او حتی به گل، سبزه، مورچه، حلزون و پروانه هم سلام می‎کند و همه آن‌ها با لبخند پاسخ او را می‎دهند. وقتی مموشی به خانه بازمی‎گردد، برای مادرش تعریف می‎کند که همه با او مهربان بوده‌اند. مادر می‎گوید علتش این است که او هم با مهربانی با همه رفتار کرده است.

اول نقاشی

معرفی کتاب
«مموشی» و «خارپشت» در حال کشیدن نقاشی هستند که خرگوشک آن‌ها را صدا می‎کند تا با هم بازی کنند. خارپشت تا صدای خرگوش را می‎شنود، نقاشی را رها می‎کند و می‎رود؛ اما مموشی می‎خواهد اول نقاشی‌اش را تمام کند. اردک‌کوچولو هم مموشی را صدا می‎کند تا با هم بازی کنند؛ اما مموشی عذرخواهی می‎کند و می‎گوید در حال کشیدن نقاشی است. حالا بازی تمام شده است و خارپشت نقاشی مموشی را می‎بیند که بسیار زیبا شده است. چقدر خوب است که اول یک کار را تمام کنیم، بعد به سراغ کار دیگری برویم.

مموشی نازنازی، می‌ره به مسواک‌بازی

معرفی کتاب
دندان‌های «ببری» خراب شده است و «مموشی» نمی‎خواهد دندان‌هایش مثل او شود. مادر می‎گوید اگر هر روز مسواک بزند، دندان‌هایش سالم می‌ماند؛ اما مموشی بلد نیست مسواک بزند. مادر به او یاد می‎دهد چطور این کار را بکند. مادر یک لیوان را آب می‎کند و خمیردندان را روی مسواک می‎مالد. او اول دهانش را با آب می‎شوید، بعد مسواک را روی دندان‌هایش می‎مالد. از بالا به پایین، از پایین به بالا و حتی پشت دندان‌ها. حالا نوبت مموشی است که این کار را انجام دهد.

آی کلاه مموشی، پر در آوردی؟ کوشی؟

معرفی کتاب
«مموشی» با کلاه آبی‌‌اش به خانه دوستانش می‌رود تا با هم بازی کنند؛ اما وقتی وارد خانه می‎شود، کلاه را به زمین می‎اندازد و هربار دوستانش کلاه را برمی‎دارند و روی جالباسی می‎گذارند. به مموشی خیلی خوش می‎گذرد و درنهایت وقتی به خانه باز می‎گردد یاد گرفته است که جای کلاه روی جالباسی است نه روی زمین!

شکم مموشی یخچال شده

معرفی کتاب
«مموشی» موش کوچولویی است که یخچالشان را خیلی دوست دارد؛ چون پر از بستنی و نوشیدنی‌های خنک و خوشمزه است. وقتی مموشی بیرون از خانه بازی می‎کند، گرمش می‎شود و عرق می‎کند. او به سراغ یخچال می‎رود و تمام چیزهای خنک را پشت سر هم می‎خورد و... . حالا مموشی دل‌درد گرفته است و گریه می‎کند. مادر او را به دکتر می‎برد و می‎گوید نباید این همه خوراکی خنک را با هم بخورد!